۱۳۸۹ فروردین ۵, پنجشنبه

پیله

این رو، بعنوان کرم ابریشم می شناسن و می شناسیم.
کرم ابریشم /silkworm/.
زشته.
و البته چندش آور.
کسی ندونه محلش نمیذاره و یا شایدم بکشتش.
خیلی زشته.
بر طبق نوشته ها، چند روزی طول می کشه تا از تخم در بیان ایشون.
و قطعا به افرادی که اون کرم رو دیدن، پروانه قشنگ (موجود جدید) رو نشون بدی، نخواهند باور کرد.
از سال ۸۵، کلمه تغییر و فکر در مورد ماهیت تغییر آدمیزاد، همواره کرم ابریشم رو بعنوان نمونه به ذهنم میاره. با همین دید، زشتی های آشکار و نهان آدم ها برام زشت نیستند و من به زشتی با اونها برخورد نمی کنم.
اما در لابلای فکرام در مورد تغییر ماهوی آدم ها و مقایسه ی با کرم، بحث جبر و اختیار هم همیشه برجسته حضور داشته.
کرم ابریشم، مجبوره که در ادامه حیاتش، این پروسه رو طی کنه. البته اگر کسایی که از ظاهرش بدشون میاد نزنن و نابودش نکنن.
در مورد آدمیزاد، ولی اختیار وجود داره. و این هم وجود داره که پیله همه ی آدم ها یکجور نیست. همهشون یک جور توی پیله ای که خودشون دور خودشون می تنند نمی رند و از همه جالب تر و شگفت انگیز تر، یک جور بیرون نمیان.

و تراوش ذهنی دیگر من اینه که پیله، وقتی کرمه، کرمه. یعنی زشته، نچسبه، خصوصیات ظاهری/فیزیکی خودش رو داره، وقتی برگ درخت رو می خوره، جای دهنش میمونه و سایر مشخصات شهودی.
در مورد رفتن در داخل پیله و آمدن بیرون نیز بخوبی قابل شهوده، و این نیست که فرضا بطور محال، پیله ۱۰ برابر سایز کرم بشه وموجود نهایی، موجودی به غیر از پروانه باشه!
در ذهن من و نمونه هایی که دنبال می کنم در آدمیزاد، ولی اینطور نیست اصلا. اصولا قاعده و قانونی بر این امر مترتب نیست. و خوشحال هستم که در اینجا هستم و می تونم بگم که اتفاقن در آدمیزاد و نسل بشر، هر وقت بی قاعده و قانون پیله ای بسته بشه در دور فرد، خروجی موجود پیله، اصلا قابل پیش بینی نخواهد بود.
این بحث باز است.
  • از جمله دغدغه های فکریمه که تا حالا نتونستم با کسی پیش ببرمش. 
  •  سبک نوشتن این مطلب، قطعا برای من بمنزله تغییر است.
  • فرصت شد، در مورد شطرنج هم تراوش های ذهنم رو تایپ می کنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سینا بطحایی

آمده است که موسیقی ذهن  و زبان آدمی را باز می کند. حکایت یک موسیقی تلگرامی یا شاید واتسپی است که ما را با این بشر ایرانی آشنا کرده است. یک ه...