۱۳۸۷ تیر ۳۱, دوشنبه

تموم شو، اي ضد حال اجباري

اومدم خونه مامان رو ديدم و احوالپرسي كردم. بعدش يك دوش حموم گرفتم. بعد يك فقره نيمرو كوفت كردم و سر حال اومدم. از كجاي اردو بگم؟ خسته كننده تر و كلافه كننده تر از 1000 تا آموزشي اين آخر خدمتيه!! غذاهاش خوب بود اما برنامه رزم در شبش كه يك پياده رويه 2 ساعته بود (حدودا) و هي بايد مي خيزيديم روي زمين!!! جالب نبود. خواب رو هم كه ديگه نگو اصلا! سمت چپي قشنگ دستش رو انداخته بود دور گردنم و توي دهنم نفس مي كشيد كثافت، سمت راستي هم در گوشم يا خر و پف مي كرد، يا مي چوسيد كثافت!!!‌بوي گندش هنوز توي دماغمه!‌ منم بعد از كلنجار فراوان، سر و ته خوابيدم و با پا، اونا رو كنار زدم و تونستم ساعاتي چند بخوابم.
اي خدا! به هيچ زبوني نمي تونم، ظلم سربازي رو بيان كنم. به هيچ زبوني. به چه اميدي درس مي خوني. به چه اميدي ميري خدمت و مي بوسي همه چيو و ميذاري كنار. از اين لجم ميگيره ادعاي اين رو مي كنند كه من آينده ساز هستم. نمي دونم با خيز چند ثانيه و 1000 تا كار بيهوده ديگه، من آيا اينجا ميمونم كه بخوام آينده اي اينجا بسازم؟؟ احترام محترام بخوره تو سر من!
يكي از بچه هاي پر رو هم به سرهنگه بي ادبي كرد و فرستادنش دادسرا بدبخت بيچاره رو!! همه جا ساكت بود، سرهنگ داشت با سربازا حرف ميزد، اينم برگشت يك حرف مفتي زد كه حقش بود بره قضايي!! بچه پر رو!!
=> آلبوم جديد سياوش قميشي به نام رگبار، قشنگه. بخصوص اوليش!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

جیم ران

 سه سال پیش در آستانه ۴۰ سالگی تصمیم گرفتم به خودم یک هدیه ویژه بدم. گزینه های مختلف رو بررسی کردم و در نهایت در ورکشاپ ۴ روزه تونی روبینز ب...