۱۳۸۷ اسفند ۹, جمعه

من نگرفتم تو هم نگير

زن گرفتم شدم اي دوست به دام زن اسير، من گرفتم تو نگير
چه اسيري كه ز دنيا شده ام يكسره سير، من گرفتم تو نگير
بود يك وقت مرا با رفقا گردش و سير، ياد آن روز بخير
زن مرا كرده ميان قفس خانه اسير، من گرفتم تو نگير
ياد آن روز كه آزاد ز غمها بودم، تك و تنها بودم
زن و فرزند ببستند مرا با زنجير، من گرفتم تو نگير
بودم آن روز من از طايفه دُردكشان، بودم از جمع خوشان
خوشي از دست برون رفت و شدم لات و فقير، من گرفتم تو نگير
اي مجرد كه بود خوابگهت بستر گرم، بستر راحت و نرم
زن مگير ار نه شود خوابگهت لاي حصير، من گرفتم تو نگير
بنده زن دارم و محكوم به حبس ابدم، مستحق لگدم
چون در اين مسئله بود از خود مخلص تقصير، من گرفتم تو نگير
من از آن روز كه شوهر شده ام خر شده ام، خر همسر شده ام
ميدهد يونجه به من جاي پنير، من گرفتم تو نگير
شاعر: ايرج ميرزا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

پایان ماموریت غیر ممکن

 مجموعه فیلم های ماموریت غیر ممکن از جمله علاقه مندی های من بوده و هست. مشخصا به میزانی که در جوانی عاشق جمشید هاشمی پور بودم، در دو دهه اخی...