۱۳۸۶ آذر ۲۹, پنجشنبه

يك

یک هلی‌کوپتر که یک خلبان و یک سرنشین در آن بودند در حوالی سیاتل در حال پرواز بود که نگهان مشکلی فنی در سیستم ناوبری و بی سیم به وجود آمد. به خاطر تاریکی و مه، خلبان نمی‌توانست مسیر را پیدا کند.

خلبان به ناگهان متوجه برج بزرگی شد که رو به روی آن‌ها سبز شده بود و بعضی از چراغ‌هایش روشن بودند. از همراهش خواست تا روی کاغذی بزرگ بنویسید: «ما کجا هستیم؟» و به برج نزدیک شد. وقتی فاصله به اندازه کافی به برج نزدیک شد کاغذ را از پشت شیشه به افراد درون دفتر نشان دادند.

کارمندان سریعا به سمت یک کاغذ بزرگ دویدند و چیزی روی آن نوشتند و به سمت پنجره برگشتند. روی کاغذ نوشته شده بود: «شما درون یک هلی‌کوپتر هستید.»

خلبان لبخندی زد و به نقشه نگاه کند و به سمت فرودگاه سیاتاک رفت و به سلامتی فرود آمد.

بعد از فرود، مسافر از خلبان پرسید که: «چطور با خواندن اینکه شما درون یک هلی‌کوپتر هستید فهمیدی که کجای شهر هستیم؟‌»

خلبان گفت: «راحت بود. چیزی که خواندیم از نظر فنی درست ولی از نظر کاربردی کاملا بی استفاده بود. به راحتی فهمیدم که ما درست کنار ساختمان پشتیبانی فنی مایکروسافت هستیم.»

از كيبرد آزاد

و اين يكي (برادر در كعبه)

و همچنين اين يكي (سیستمهای عامل و شرکتهای هواپیمایی)

از اين كه از تازه هاي واژه هاي كاربردي اينترنت عقب بمونم، معذب بودم و هستم. سرچي كردم و اين رو پيدا كردم. حالا از درونياتم و برونياتم بماند كه چه خبراست! و پيرو مباحث خانم شين به خواندن اين موضوعات علاقه دارم. (هوش جسمي و احساسي)

۳ نظر:

  1. دهه! کامنتی که من برای یک‌ساله شدنِ سربازی مربازی گذاشته بودم کو؟!!
    حالا شمام نگران نباش هنوز وقت بسیااااار است، منم نه فقط درس‌های دانش‌گاه که همین پراکنده‌خونی‌ها رو هم حساب کردم آخه!

    پاسخحذف
  2. دهه! کامنتی که من برای یک‌ساله شدنِ سربازی مربازی گذاشته بودم کو؟!!
    حالا شمام نگران نباش هنوز وقت بسیااااار است، منم نه فقط درس‌های دانش‌گاه که همین پراکنده‌خونی‌ها رو هم حساب کردم آخه!

    پاسخحذف
  3. کو کجا رفت؟ من کامنتم رو مي خوام!
    چيزي که اين جا کسي نمي تونه بفهمه، زمان و ارزشش و گذرشه! اجــــبــــاري!

    پاسخحذف

سینا بطحایی

آمده است که موسیقی ذهن  و زبان آدمی را باز می کند. حکایت یک موسیقی تلگرامی یا شاید واتسپی است که ما را با این بشر ایرانی آشنا کرده است. یک ه...