سلام
هر چي بيشتر مي گذره، خستگيم و خستگيم و کوفتگيم بيشتر و بيشتر ميشه! دو بار رفتم پادگان تا با معرفم صحبت کنم، نشد. ديروز منشي نبود امروز تلفن قطع بود. امروز ابوالفضل و مهدي رو هم ديدم. هم چنين گروهي که مثل ما بايد اعزام مي شدند رو ديدم. يه 50 نفري مي شدند. از اونجا رفتم يه گوشي موبايل موتورولا c113a گرفتم. بعد هم منزل مادربزرگ. الان هم کار يکي از سايت ها رو با بي حوصلگي تمام دارم انجام مي دم. يهو تمام استخونام يخ مي کنن. ياد 2 شب سرما در چادر ميوفتم. صبحا بيدار ميشم کنار بخاري خودمو مي بينم. واي که چه مضخرف بود بعد از ميان دوره!!
هيچ چيه تهرون هم بهتر نشده که بدتر شده! ترافيک مضخرف! ملت از الان توي حال و هواي خريدند! هيي!اينترنت هم بايد کم کم بگيرم! چقدره کار هست توي اين بي حالي من!!
۱۳۸۵ اسفند ۲, چهارشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
آدمیزاد
آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...

-
اهل دانشگاهم روزگارم خوش نيست ژتوني دارم خرده عقلي سر سوزن شوقي اهل دانشگاهم پيشه ام گپ زدن است سرگرميموبلاگ زدن است من در اينجا سياه مي كنم...
-
به نام خداوند جان و خرد - کزين برتر انديشه بر نگذرد خداوند بخشنده دستگير - کريم خطا بخش پوزش پذير عزيزي که هرکز درش سربتافت - ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر