۱۳۸۵ آذر ۱۳, دوشنبه

از ماست که بر ماست

مگه غير از اينه؟ خوب از ماست که بر ماست ديگه!

عکساي بلاگمو نشون نميده هيچکدوم از آي اس پي ها! فکر کنم مسير عکس بلاگر فيلتر شده! ديروز از ترس اينکه بلاگر سرويسشو بر ما ببنده، رفتم و در وردپرس - wordpress - عضو شدم و يک کپی از مطالبم گرفتم. ازش خوشم اومد. اگر درست شد عکسام که شد! اگر نع که فکر ديگري بايد.

ديشبم حسابی شانس يارم بود! آخر شب. اينم بازي هايي که بردم و از شدت خوشحالي شب راحت خوابيدم. دومينو - مربع هاي يامي.

افکاري دارم که بيشتر شامل سئوال هايي هستند.

امروز سينما بودم. کافه ستاره. آخ که عجب بازي هايي مي کردن. بخصوص رويا تيموريان. تبليغ فيلم مهمان هم توش بود. ديدنيه. بياد حتمان ميرم. ميثم هم که ظاهران اين ترم واحد زياد برداشته (19 واحد) خسته است. قرار فردا به سمت تهران بياد و اين چند روزه هم چند تا فيلم با اون ميرم ببينم.

امروز امور اداري دانشگاه هم رفتم. براي گواهي براي ارشد سئوال کردم. حالا فردا ميرم براي خود ارشد پرس و جو کنم که کارايي رو که بعد از آموزشي بايد بکنم رو مشخص کنم از همين الان.

ديشب مهدي به مناسبت گرفتن ديپلمش ماها رو (من مامان و بابا، داداش رضا و خانومش و صبا، و خانواده حاج آقاي عابديني) در پيتزا پياله شام مهمان کرد. چه شامي. ناپرهيزي کردم و پيتزا خوردم به همراه سس تـــــــــــــــنـــــــــد!! فعلا که جوش نزده سرم. ايشالله که ديگه نزنه. داداش چون اونجا با خونشون فاصله اي نداره و چند بار رفتن، رو حساب تجربه چلو کباب خواسته بود. يک تيکه از کبابش خوردم! واي چه شيرين بود! توي دهن آب مي شد. بهش گفتم بدجنس سابقه داري ها! عجب چيزي سفارش دادي! من دوست دارم اگر ايندفعه با شما رفتم اونجا، ماهي قزل آلا سفارش بدم! شما چي مي خواي؟
مهدي سال آخر دبيرستان (نظام قديم) رو رها کرده بود و وارد کار آزاد شده بود. بعد که داداش رفت سربازي، از معافي 2 برادري استفاده کرد. و بعد در کميته امداد - مجتمع اقتصادي - مشغول کار (استخدام) شد. بعد از 7-8 سال دوباره رفت سراغ ديپلم. همت کرد واقعان. من ازش درس مي گيرم. ايشالله يک همتي هم بکنه و ليسانس و يا فوق ديپلم هم بگيره عالي ميشه!

زياده حرفي نيست. هر چي بگم زره! چاي مي خورين؟ سينما ماورا رو امشب مي بينم. فردا هم تکرار سينما 1 (هواشناس) رو. جمعه هم 00:45 بامداد اگر بيدار شدي بيدارم کن تا از سينما 5 فراموش شده رو ببينم. ديشب از وسطاش ديدم.

۲ نظر:

  1. aman az in joosh haye kalle ye to :)) ishala ke nazane

    پاسخحذف
  2. آره به خدا! ممنون از دعات! هي ترديد مي کنم که فلان چيزو مي خورم ميزنه يا نمي زنه! اگرم بزنه، زده ديگه ولي بتره که نزنه! آخه بد جوري مي زنه که آدم اصلان دلش نمي خواد بزنه ... ولي به زنه گفتم قبول نکرد. اين شد که به مرده گفتم :) - ;)

    پاسخحذف

سینا بطحایی

آمده است که موسیقی ذهن  و زبان آدمی را باز می کند. حکایت یک موسیقی تلگرامی یا شاید واتسپی است که ما را با این بشر ایرانی آشنا کرده است. یک ه...