۱۳۸۹ شهریور ۲۰, شنبه
۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه
ژانر
بنظر همه، خود آدم از همه کس به خودش آگاه تره.
تصمیمی که دونه دونه بلاگرهای قدیمی می گیرن تا وبلاگشون رو تعطیل کنند هم درسته و هم نادرست. از این بابت که خیلی به این موضوع فکر کردم این رو میگم.
درسته چرا که، دنیای واقعی لذت خودش رو داره و کمتر کسی تمایل داره تا جیک و پوک زندگیش رو بریزه رو دایره مگر با جمع قلیلی از افرادی که می شناستشون، باهاشون راحته، رابطه دو طرفه دارند و در کل از بودن با اونها علاوه بر لذت، می تونی به دانشش اضافه کنه، راهنمایی بگیره و از این دست کارهایی که ملاک دوستی های طولانی هستند.
و اما نادرسته!! شخصا در زمان هایی که تصمیم به قطع نوشتن گرفتم، نشده که استفاده ی از اینترنتم و مرور منابع همیشگیم کم بشه. همیشه ریدر رو می خونم. شاید یک هفته نخونم اما بلافاصله میام سراغش و دلی از عزا در میارم و وبلاگ های فارسی، انگلیسی، تکنولوژی، عکس و از این دست رو می خونم. نادرسته چون عدم نوشتن، باعث عدم استفاده من از اینترنت و منابع همیشگی من نمیشه. صرفا باعث میشه که من ننویسم و بعد از مدتی حسرت ننوشتن رو بخورم.
سخن کوتاه کنم و راه صحیحی که بنظرم میرسه رو بگم.
صحیح اینه که روزنوشته هات، زندگی شخصیت نباشند. باشند نوشته هایی از تحصیل و کارت. از تکنولوژی. از تاریخ و جغرافیا. از سفر. از آموزه های جدیدی که در کار و یا زندگی برات مفید بودند. عموم افرادی که ژانر نوشته هاشون به این صورت هست در این فضا میمانند و رابطه های واقعی رو هم با همین آدمهای مجازی برقرار می کنند.
۱۳۸۹ تیر ۲۸, دوشنبه
۱۳۸۹ تیر ۲۱, دوشنبه
۱۳۸۹ تیر ۵, شنبه
خوش
من که اما هیچ شامل این عنوان نیستم جز وظیفه ی تبریک به پدرم و می ماند تا روزی همسر شوم و شاید روزی پدر.
ظهر تابستان گرمی است. پنجره جنوبی ساختمان هنوز آفتاب به داخل راه نمی دهد و نسیمی می آید.
این آلبوم دوست داشتنی یانی رو هم بعد از مدتها امروز دانلود کردم و گوش میدم.
در بک گراند مطالب گودر این موسیقی است که به من احساس آرامش می دهد.
حس قشنگی است که ایام را خوش می نمایاند.
۱۳۸۹ خرداد ۳۰, یکشنبه
۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه
۱۳۸۹ خرداد ۱۵, شنبه
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۱, سهشنبه
حکایت
یک (روز) خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن!
در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند. در سال دوم سفرشان (بالاخره) پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز کردند، و سبد پیکنیک رو باز کردند، و مقدمات رو آماده کردند. بعد فهمیدند که نمک نیاوردند!
پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود، و همه آنها با این مورد موافق بودند. بعد از یک بحث طولانی، جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد.
لاک پشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید، گر چه او سریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود!
او قبول کرد که به یک شرط بره؛ اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره. خانواده قبول کردن و لاک پشت کوچولو به راه افتاد.
سه سال گذشت... و لاک پشت کوچولو برنگشت. پنج سال ... شش سال ... سپس در سال هفتم غیبت او، پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده . او اعلام کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد.
در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون پرید،« دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید. منم حالا نمی رم نمک بیارم»!!!!!!!!!!!! !!!!!
نتیجه اخلاقی:
بعضی از ماها زندگیمون صرف انتظار کشیدن برای این می شه که دیگران به تعهداتی که ازشون انتظار داریم عمل کنن. آنقدر نگران کارهایی که دیگران انجام میدن هستیم که خودمون (عملا) هیچ کاری انجام نمی دیم.
۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه
این روزا دوزخ منه
خوب امسال کلشو انداخته پایین مثل چی داره میگذره! نمی دونم اون جلو ملو ها چه خبره که عجله داره!
در این ایامی که از امسال گذشت، 4 تا فیلم و سریال در مجموع دیدم که بد نبودند! یعنی خوب بودند و شاید عالی :-)
اولینش که همون The IT Crowd خودمون بود که واقعا فرح بخش بود.
دومیش فیلم تسویه حساب اثر تهمینه میلانی بود که واقعا بنظرم اثرگذار بود. هر چند من رو یاد سگ کشی خیلی سال پیش بهرام بیضایی انداخت، اما باز بنظرم خوب منظورش رو فیلم کرده بوده. تلخ بود و اثر گذار!
سومیش هم پوپک و مش ماشاالله بود که بنظرم چیپ بود. فقط وقتی می بینش خوشی و در آینده اصلا ازش یاد نمی کنی. نمی دونم این امین حیایی، علی رغم علاقه ای که بهش دارم چرا یک فیلم جدی و موندگار بازی نمی کنه! یکی به گوشش برسونه.
چهارمیش هم Shutter Island اسکوسیزی بود که همین هفته پیش - چند شب پیش - دیدم و واقعا لذت بردم. سناریو، بازی، موسیقی و تصویر همگی عالی بودند.
۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۶, پنجشنبه
۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۴, سهشنبه
نوکیا
گوشی ساده ای با مارک نوکیا گرفتم. خط ایرانسلمو انداختم توش که همینجوری پولی خرج کرده باشم.
این گوشی رو یک مدت دائم دستم می گرفتم و از امکان ALARM اون استفاده می کردم.
الان چند وقتی هست که خاموشش کردم. در حد 4-5 روز.
خوب این مارک بسیار بد!!! صبح روشن میشه، زنگ میزنه سر ساعتی که تنظیم شده، بعد که زنگش رو قطع می کنم خودش خاموش میشه!!!
اونوقت می خوای شنود نتونه بکنه؟
۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۲, یکشنبه
۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۰, جمعه
۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه
ای دوست گرفته بر سر ما دشمن
چند روزیست حالم دیدنیـــست - حال من ازاین وآن پرسیدنیست
گاه بر روی زمین زل می زنـــــم - گاه بر حافظ تفاءل می زنـــــــم
حافظ دیوانه فالم را گرفــــــــت - یک غزل آمد که حالم را گرفــــت
ما ز یاران چشم یاری داشتیم - خود غلط بود آنچه می پنداشتیم!
۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه
۱۳۸۹ فروردین ۲۵, چهارشنبه
دوغ و دوشاب یکی است
وقتی که به زحمات و فداکاریهای افراد توجه نشود و خوب و بد و زشت و زیبا در یک کفه قرار گیرد به ضرب المثل بالا استشهاد و تمثیل می کنند و یا به عبارت دیگر می گویند: "دوغ و دوشاب پیشش یکی است."
چون اساس کار در این کتاب بر این است که ریشه های واقعی امثال و حکم از لابلای تاریخ و افکار و عقاید مردم این سرزمین بیرون کشیده شود و یکی از آنها ریشۀ همین ضرب المثل است، علی هذا دریغ دانست که از آن سطری نگوییم و سطری نپردازیم.
دوغ که متفرع از ماست است و پس از گرفتن کره از ماست باقی می ماند در محیط گله داری بیشتر به مصرف تغذیۀ سگان گله می رسید. دوشاب همان شیره است که با پختن آب انگور به دست می آید.
اما وجه تناسب دوغ و دوشاب و توجه به اهمیت یکی بر دیگری را در سرزمین لرستان باید جستجو کرد زیرا به قرار تحقیق لرهای گله دار برای دوغ که کره آن گرفته شده ارزش و اهمیتی قابل نبوده اند و غالباً آن را به دور می ریختند.
دوشاب که به اصطلاح دیگر آن را شیره می گویند چون مواد اولیه و وسایل تهیه و تدارک آن برای گله دارها فراهم نبود بدون تردید عزت و اهمیت بیشتر داشت و هرگز دوغ بی خاصیت در نزد لرها نمی توانست جای دوشاب را بگیرد.
لرهای گله دار و به طور کلی طبقۀ حشم دار، دوشاب را به سبب شیرینی و حلاوتش دوست دارند زیرا علاوه بر آنکه ذائقه را شیرین می کند در سرمای سخت زمستان در کوهستانها بر میزان کالری و حرارت بدن می افزاید.
۱۳۸۹ فروردین ۲۱, شنبه
۱۳۸۹ فروردین ۱۸, چهارشنبه
۱۳۸۹ فروردین ۱۷, سهشنبه
آفرین
ایمیل وارده از شرکت شاتل (تامین کننده اینترنت ADSL من) :
کاربر گرامیبا سلام ،به اطلاع می رسانیم به تازگی کاربران شاتل در مواقع فیلترینگ، با صفحه ی جدیدی رو به رو می شوند که فهرستی از سایت ها را معرفی می کند. در این باره، به اطلاع می رسانیم گروه شرکت های شاتل هیچ نقشی در فیلترینگ اینترنت و مسایل مرتبط با آن ندارد و صفحه ی جدیدی که هم اینک هنگام فیلتر شدن سایت ها، کاربران را به سایت های دیگر هدایت می کند یا فهرستی از سایت ها را نمایش می دهد نیز توسط سازمان های دولتی و قضایی تامین کننده ی اینترنت کشور یا ناظر بر آن، تهیه گردیده است و خارج از اختیار این شرکت فرا روی کاربران قرار می گیرد.
با سپاسگروه شرکتهای شاتل
۱۳۸۹ فروردین ۱۶, دوشنبه
فقط خنده
این سریال دیدنی رو دانلود کنید و بخندید.
من که ترکیدم از خنده!
اسمش هست: The IT Crowd یا همون جماعت/گروه IT خودمون.
پ.ن: این ویکی پدیا خوشگل شده ها توی بتاش!
پ.ن: این ویکی پدیا خوشگل شده ها توی بتاش!
۱۳۸۹ فروردین ۱۵, یکشنبه
۱۳۸۹ فروردین ۱۴, شنبه
۱۳۸۹ فروردین ۱۳, جمعه
۱۳۸۹ فروردین ۸, یکشنبه
حافظ
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند | واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند | |
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند | باده از جام تجلی صفاتم دادند | |
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی | آن شب قدر که این تازه براتم دادند | |
بعد از این روی من و آینه وصف جمال | که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند | |
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب | مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند | |
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد | که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند | |
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد | اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند | |
همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود | که ز بند غم ایام نجاتم دادند |
۱۳۸۹ فروردین ۶, جمعه
۱۳۸۹ فروردین ۵, پنجشنبه
پیله
این رو، بعنوان کرم ابریشم می شناسن و می شناسیم.
کرم ابریشم /silkworm/.
زشته.
و البته چندش آور.
کسی ندونه محلش نمیذاره و یا شایدم بکشتش.
خیلی زشته.
بر طبق نوشته ها، چند روزی طول می کشه تا از تخم در بیان ایشون.
و قطعا به افرادی که اون کرم رو دیدن، پروانه قشنگ (موجود جدید) رو نشون بدی، نخواهند باور کرد.
از سال ۸۵، کلمه تغییر و فکر در مورد ماهیت تغییر آدمیزاد، همواره کرم ابریشم رو بعنوان نمونه به ذهنم میاره. با همین دید، زشتی های آشکار و نهان آدم ها برام زشت نیستند و من به زشتی با اونها برخورد نمی کنم.
اما در لابلای فکرام در مورد تغییر ماهوی آدم ها و مقایسه ی با کرم، بحث جبر و اختیار هم همیشه برجسته حضور داشته.
کرم ابریشم، مجبوره که در ادامه حیاتش، این پروسه رو طی کنه. البته اگر کسایی که از ظاهرش بدشون میاد نزنن و نابودش نکنن.
در مورد آدمیزاد، ولی اختیار وجود داره. و این هم وجود داره که پیله همه ی آدم ها یکجور نیست. همهشون یک جور توی پیله ای که خودشون دور خودشون می تنند نمی رند و از همه جالب تر و شگفت انگیز تر، یک جور بیرون نمیان.
و تراوش ذهنی دیگر من اینه که پیله، وقتی کرمه، کرمه. یعنی زشته، نچسبه، خصوصیات ظاهری/فیزیکی خودش رو داره، وقتی برگ درخت رو می خوره، جای دهنش میمونه و سایر مشخصات شهودی.
در مورد رفتن در داخل پیله و آمدن بیرون نیز بخوبی قابل شهوده، و این نیست که فرضا بطور محال، پیله ۱۰ برابر سایز کرم بشه وموجود نهایی، موجودی به غیر از پروانه باشه!
در ذهن من و نمونه هایی که دنبال می کنم در آدمیزاد، ولی اینطور نیست اصلا. اصولا قاعده و قانونی بر این امر مترتب نیست. و خوشحال هستم که در اینجا هستم و می تونم بگم که اتفاقن در آدمیزاد و نسل بشر، هر وقت بی قاعده و قانون پیله ای بسته بشه در دور فرد، خروجی موجود پیله، اصلا قابل پیش بینی نخواهد بود.
این بحث باز است.
اما در لابلای فکرام در مورد تغییر ماهوی آدم ها و مقایسه ی با کرم، بحث جبر و اختیار هم همیشه برجسته حضور داشته.
کرم ابریشم، مجبوره که در ادامه حیاتش، این پروسه رو طی کنه. البته اگر کسایی که از ظاهرش بدشون میاد نزنن و نابودش نکنن.
در مورد آدمیزاد، ولی اختیار وجود داره. و این هم وجود داره که پیله همه ی آدم ها یکجور نیست. همهشون یک جور توی پیله ای که خودشون دور خودشون می تنند نمی رند و از همه جالب تر و شگفت انگیز تر، یک جور بیرون نمیان.
و تراوش ذهنی دیگر من اینه که پیله، وقتی کرمه، کرمه. یعنی زشته، نچسبه، خصوصیات ظاهری/فیزیکی خودش رو داره، وقتی برگ درخت رو می خوره، جای دهنش میمونه و سایر مشخصات شهودی.
در مورد رفتن در داخل پیله و آمدن بیرون نیز بخوبی قابل شهوده، و این نیست که فرضا بطور محال، پیله ۱۰ برابر سایز کرم بشه وموجود نهایی، موجودی به غیر از پروانه باشه!
در ذهن من و نمونه هایی که دنبال می کنم در آدمیزاد، ولی اینطور نیست اصلا. اصولا قاعده و قانونی بر این امر مترتب نیست. و خوشحال هستم که در اینجا هستم و می تونم بگم که اتفاقن در آدمیزاد و نسل بشر، هر وقت بی قاعده و قانون پیله ای بسته بشه در دور فرد، خروجی موجود پیله، اصلا قابل پیش بینی نخواهد بود.
این بحث باز است.
- از جمله دغدغه های فکریمه که تا حالا نتونستم با کسی پیش ببرمش.
- سبک نوشتن این مطلب، قطعا برای من بمنزله تغییر است.
- فرصت شد، در مورد شطرنج هم تراوش های ذهنم رو تایپ می کنم.
۱۳۸۸ اسفند ۲۸, جمعه
نکند
بـــوي بـــــاران تـــــازه مـي آيــد - نکنــــد بـــوي چشم تــر بــاشد
سخني از وفــــــا شنيده نشــد - نکنــــد گـوش خلق کـــر بــاشد
نکنــــد عشق در بــرابــر عقـــل - دست از پـــــا درازتــــــر بـــاشد
نکنـــد پــــرده چـون فـــرو افتـــد - داستــــان داستـــــان زر بــاشد
زير اين نيم کاسـه هاي قشنگ - نکنـــد کاســه اي دگـــر بـــاشد
نکنـــد آنـکه درس ديـن مي داد - از خــــدا پـاک بـي خبـر بـــاشد
همچو سرو ايستادن در اين باد - نکنـــد پـاسخش تبــــــر بـــاشد
نــور کيــوان در آسمان شـب، نکنـــد پـــوچ و بـي ثمـر بـــاشد
۱۳۸۸ اسفند ۲۷, پنجشنبه
۱۳۸۸ اسفند ۲۶, چهارشنبه
۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه
دوسش دارم
ریاضیات، جر خوردگی و کاربرد آن در زندگی
مدرسه که می رفتیم جا به جایی پذیری در ضرب را یادمان دادند. مثلا 3 ضرب در 1 برابر 1 ضرب در 3 است. کاربرد عملی این قانون این است که مثلا می توان یک زندگی درجه یک در یک کشور درجه 3 را با یک زندگی درجه سه در کشوری درجه یک عوض کرد .
مدرسه که می رفتیم جا به جایی پذیری در ضرب را یادمان دادند. مثلا 3 ضرب در 1 برابر 1 ضرب در 3 است. کاربرد عملی این قانون این است که مثلا می توان یک زندگی درجه یک در یک کشور درجه 3 را با یک زندگی درجه سه در کشوری درجه یک عوض کرد .
۱۳۸۸ اسفند ۲۲, شنبه
۱۳۸۸ اسفند ۲۱, جمعه
سیاه چاله
سياهچاله چيست؟
مترجم: معصومه يوسفي در چند جمله كوتاه ميتوان گفت، سياهچاله ناحيه اي از فضاست كه مقدار بسيار زيادي جرم در آن تمركز يافته و هيچ شيئي نمي تواند از ميدان جاذبه آن خارج شود.از آنجا كه بهترين تيوري جاذبه در حال حاضر تيوري نسبيت عام انيشتن است،در مورد سياهچاله و جزيياتش بايد طبق اين تيوري تحقيق و نتيجه گيري كنيم. ابتدا از مفهوم جاذبه و شرايط ساده تر آغاز مي كنيم.
فرض كنيد روي سطح يك سياره ايستاده ايد. يك سنگ را به سمت بالا پرتاب مي كنيد. با فرض اينكه آن را خيلي خيلي محكم پرتاب نكرده باشيد براي مدتي به سمت بالا حركت مي كند و نهايتا شتاب جاذبه باعث مي شود به پايين سقوط كند. اما اگر سنگ را به اندازه ي لازم محكم پرتاب كرده باشيد مي توانيد آن را به كل از جاذبه سياره خارج كنيد و سنگ بالا رفتن را تا ابد ادامه خواهد داد. سرعتي كه لازم است تا يك شيي را از حاذبه سياره خارج كند سرعت فرار يا سرعت گريز نام دارد. همانطور كه انتظار مي رود سرعت فرار به جرم سياره بستگي دارد. اگر سياره اي جرم زيادي داشته باشد كشش جاذبه آن زياد خواهد بود و نتيجتا سرعت فرار آن بيشتر خواهد شد. سياره سبكتر سرعت فرار كمتري خواهد داشت. همچنين سرعت فرار به فاصله از مركز سياره نيز بستگي دارد. هر چه به مركز سياره نزديك تر شويم سرعت فرار نيز بيشتر مي شود.
سرعت فرار زمين Km/s 11.2 يا m/h 25000 است. در حالي كه سرعت فرار در ماه فقط Km/s 2.4 يا m/h 5300 است.
حال يك جرم بسيار زياد را كه در يك ناحيه با شعاع بسيار كوچك تمركز يافته تصور كنيد. سرعت فرار چنين ناحيه اي از سرعت نور بيشتر خواهد بود و چون هيچ شييي نمي تواند سريعتر از نور سير كند پس هيچ شييي نمي تواند از ميدان جاذبه چنين ناحيه اي خارج شود ، حتي يك دسته پرتو نور.
ايده تفكر در مورد جرمي چنان چگال كه حتي نور نيز نتواند از آن خارج شود متعلق به لاپلاس در قرن هجدهم است. تقريبا بلافاصله پس از بيان نظريه نسبيت عام توسط انيشتين ، كارل شوارتز شيلد يك راه حل رياضي براي معادلات تيوري اين اجرام كشف كرد و سال ها بعد اشخاصي چون اپنيمر و ولكف واشنايدر در دهه 1930 به طور جدي درباره امكان وجود چنين نواحي در عالم به تحقيق پرداختند. اين پژوهشگران نشان دادند، هنگامي كه محتويات سوخت يك ستاره پرجرم به پايان مي رسد، نمي تواند در مقابل جاذبه دروني خود مقاومت كند و به صورت يك سياهچاله در خود فرو مي ريزد.
در نسبيت عام جاذبه از عوامل انحراف فضاي 4 بعدي است. اشياء بسيار پرجرم باعث انحرافات محورهاي زمان و فضا مي شوند در حدي كه قوانين هندسي اعتبار خود را از دست مي دهند و به كار نمي آيند. اين انحراف در اطراف يك سياهچاله بسيار چشمگير است و باعث مي شود كه سياهچاله ها خصوصيات عجيبي داشته باشند. هر سياهچاله چيزي به نام افق حادثه ( event horizon ) دارد، كه سطحي كروي است و مرز سياهچاله را مشخص مي كند. شما مي توانيد وارد اين افق شويد اما نمي توانيد از آن رهايي يابيد. در حقيقت وقتي وارد افق شديد محكوم به نزديك و نزديك تر شدن به مركز سياهچاله هستيد.
درباره افق مي توان اين تصور را داشت كه افق جايي است كه در آن سرعت گريز برابر با سرعت نور است. در خارج از افق سرعت گريز كمتر از سرعت نور است. بنا بر اين در صورتي كه راكت هاي شما به اندازه كافي انرژي داشته باشند مي توانيد از افق دور شويد اما وقتي وارد افق شديد راهي براي خروج نداريد. افق خصوصيات هندسي عجيبي دارد، براي يك ناظر كه فاصله زيادي از سياهچاله دارد، افق جاي خوبي به نظر مي رسد كه كروي و ساكن است. اما در صورتيكه به سياهچاله نزديك شويد متوجه خواهيد شد افق با سرعت بسيار زياد و يا در حقيقت با سرعت نور به سمت بيرون در حركت است. چون افق با سرعت نور به سمت بيرون گسترش مي يابد، پس براي خروج از افق بايد سرعتي بيش از سرعت نور داشته باشيم. و چون مي دانيم كه نمي توانيم با سرعتي بيش از سرعت نور سير كنيم پس هيچ گاه نخواهيم توانست از سياهچاله فرار كنيم.
اگر اين مطالب بسيار عجيب به نظر مي رسند، نگران نباشيد، واقعا عجيب هستند. افق از جهتي ثابت و از جهتي نا پايستار است. اين مطلب تا حدي شبيه به داستان آليس در سرزمين عجايب است. او بايد تا جايي كه مي توانست سريع حركت مي كرد تا مي توانست در يك جا بماند.
در درون افق فضا در حدي منحرف مي شود كه مختصات طول و زمان جايشان عوض مي شود به اين معني كه مختص نشان دهنده فاصله از مركز سياهچاله كه r نام دارد، يك مختص زماني و t يك مختص فضايي مي شود. نتيجه اين جابجايي اين است كه نمي شود از كوچك شدن لحظه به لحظه r جلوگيري كرد، مشابه شرايط معمولي كه از رسيدن به آينده گريزي نيست (يعني به طور معمول t در حال افزايش است) در نهايت بايد به مركز جايي كه r = 0 است برسيم. ممكن است فكر كنيد با روشن كردن راكت ها مي توان از افق خارج شد، اما اين كار نيز بيهوده است. از هر ماده اي كه استفاده كنيد، نمي توانيد از آينده خود گريزي داشته باشيد. پس از وارد شدن به افق، تلاش براي دور شدن از مركز سياهچاله درست مثل تلاش براي نرسيدن به پنجشنبه آينده است.
نام سياهچاله را براي اولين بار جان آرچيبالد ويلر پيشنهاد داد كه نام مناسبي به نظر مي رسيد، چون از نام هاي پيشنهادي قبل از خودش جذاب تر بود. پيش از ويلر از اين نواحي با عنوان ستاره هاي منجمد ياد مي شد. در ادامه توضيح خواهم داد كه چرا اين نام را به آن ها داده بودند.
سياهچاله چه اندازه اي دارد؟
اندازه هر چيز دو جنبه دارد. در اولين جنبه مي گوييم اين جسم چه ميزان جرم دارد و در جنبه ديگر آن را از نظر حجم بررسي مي كنيم. ابتدا درباره جرم سياهچاله بحث مي كنيم.
براي ميزان جرم يك سياهچاله محدوديتي وجود ندارد. هر مقدار جرمي درصورتي كه به اندازه كافي چگال باشد مي تواند سياهچاله تشكيل دهد. حدس مي زنيم كه سياهچاله هاي موجود از مرگ ستارگان پرجرم تشكيل يافته اند، بنا بر اين بايد به همان اندازه جرم داشته باشند. به عنوان نمونه جرم يك سياهچاله در حدود 10 برابر جرم خورشيد است، يعني جرمي معادل 10 به توان 31 كيلوگرم.
هر چه جرم سياهچاله بيشتر باشد فضاي بيشتر اشغال خواهد كرد. در حقيقت شعاع شوارتز شيلد (شعاع افق) و جرم نسبت مستقيم دارند. اگر سياهچاله اي 10 برابر يك سياهچاله ديگر جرم داشته باش، شعاعش نيز 10 برابر ديگري خواهد بود. شعاع سياهچاله اي هم جرم خورشيد 3 كيلومتر است. بنا بر اين، اگر سياهچاله اي 10 برابر خورشيد جرم داشته باشد شعاعش 30 كيلومتر خواهد بود و سياهچاله اي كه در مركز يك كهكشان با جرم يك مليون برابر خورشيد 3 ميلون كيلومتر شعاع خواهد داشت. ممكن است اين مقدار شعاع زياد به نظر برسد ولي با استانداردهاي نجومي خيلي هم عجيب نيست. به عنوان مثال شعاع خورشيد 700000 كيلومتر است و يك سياهچاله بسيار بسيار سنگين شعاعي فقط در حدود 4 برابر خورشيد دارد.
در صورت سقوط در سياهچاله چه بلاي به سرم مي آيد؟
فرض مي كنيم در داخل يك فضا پيما به سمت يك سياهچاله با جرم يك مليون برابر خورشيد در مركز كهكشان راه شيري در حال حركت هستيد. (بحث هاي زيادي در مورد وجود سياهچاله در مركز كهكشان راه شيري وجود دارد. اما فرض مي كنيم حداقل براي چند ثانيه اين سياهچاله موجود باشد.) از فاصله دور راكت ها را خاموش كرده ايد و به سمت سياهچاله سرازير مي شويد. چه اتفاقي خواهد افتاد؟
در ابتدا هيچ جاذبه اي را حس نخواهيد كرد چون در حال سقوط آزاد هستيد، همه قسمتهاي بدنتان به يك صورت كشيده خواهند شد و احساس بي وزني خواهيد كرد (اين دقيقا همان چيزي است كه در مدار زمين براي فضا نوردان اتفاق مي افتد. با اين حال نه فضا نورد و نه شاتل هيچ نيروي جاذبه اي را حس نمي كنند.) همين طور كه به مركز سياهچاله نزديك و نزديك تر مي شويد نيروهاي جاذبه جزر و مدي را بيشتر حس خواهيد كرد. فرض كنيد پاهايتان نسبت به سرتان در فاصله كمتري از مركز سياهچاله قرار گرفته باشد. نيروي جاذبه با نزديك شدن به مركز سياهچاله بيشتر مي شود، بنا بر اين در پاهايتان نيروي جاذبه را بيشتر حس خواهيد كرد. و حس خواهيد كرد كشيده شده ايد ( اين نيرو نيروي جزر و مدي نام دارد چون دقيقا مانند نيرويي عمل مي كند كه باعث جزر و مد در سطح زمين مي شود). اين نيروها با نزديك شدن به مركز بيشتر و بيشتر خواهد شد تا جايي كه شما را پاره پاره كند.
براي يك سياهچاله خيلي بزرگ شبيه به آن كه شما در آن سقوط مي كنيد، نيروهاي جزر و مدي تا شعاع 600000 كيلومتري مركز قابل توجه نيستند. البته اين مطلب پس از ورود به افق اعتبار مي يابد. اگر در حال سقوط به يك سياهچاله كوچكتر هم جرم خورشيد بوديد، نيروهاي جزر و مدي از فاصله 6000 كيلومتري مركز شما را تحت تاثير قرار مي داد و شما خيلي زود تر از آنكه وارد افق شويد تكه پاره مي شديد (و اين موضوع علت اين است كه شما را در حال سقوط به يك سياهچاله بزرگ تصور كرديم تا بتوانيد حداقل تا وارد شدن به سياهچاله زنده باشيد). در حين سقوط چه چيزهايي مي بينيد؟ شما در حين سقوط چيز خاص و عجيبي را مشاهده نخواهيد كرد. تصوير اشيا درو ممكن است به شكل هاي عجيب و نا مربوط در آمده باشند، چون جاذبه سياهچاله نور را نيز منحرف مي كند. به ويژه وقتي وارد افق مي شويد هيچ اتفاق خاصي نخواهد افتاد. حتي پس از وارد شدن به افق نيز خواهيد توانست چيزهايي را كه بيرون هستند ببينيد. چون نوري كه از اشيا بيروني ساطع مي شود مي تواند وارد افق شود و به شما برسد. اما در بيرون از افق كسي قادر به ديدن شما نيست چون نور نمي تواند از افق خارج شود.
كل اين اتفاقات چقدر طول مي كشد؟ البته اين مطلب بستگي به اين دارد كه از چه فاصله سقوط به داخل سياهچاله را شروع كرده باشيد. فرض مي كنيم اين عمليات از جايي شروع شود كه فاصله شما از مركز 10 برابر شعاع سياهچاله باشد. براي سياهچاله اي با جرم يك ميليون برابر خورشيد 8 دقيقه طول مي كشد تا به افق برسيد، پس از آن 7 دقيقه ديگر در پيش داريد تا به ناحيه منحصر به فردي برسيد. البته اين زمان ها تقريبي است و به عنوان مثال در يك سياهچاله كوچكتر زمان مرگ نزديك تر خواهد بود. پس از پشت سرگذاشتن افق در 7 دقيقه باقيمانده از عمر ممكن است وحشت زده بشويد و شروع كنيد به روشن كردن راكت ها اما اين تلاش بيهوده است.
از يك فاصله مطمئن از سقوط در سياهچاله چه چيز مشاهده مي شود؟
چيزي كه از دور ديده مي ود با واقعيت كمي تفاوت دارد. همچنان كه شما به افق نزديك تر مي شويد ناظر حركت شما را آهسته و آهسته تر مي بيند. او هيچ گاه رسيدن شما را به افق نخواهد ديد.
سياهچاله اي را در نظر بگيريد كه از فرو ريختن يك ستاره شكل گرفته است. در حالي كه ماده تشكيل دهنده سياهچاله فرو مي ريزد، ناظر آن را كوچك و كوچك تر مي بيند، همچنين او نزديك شدن شما را مي بيند اما نمي تواند رسيدن به افق را ببيند و اين علت نام گذاري اوليه آنها يعني ستاره هاي منجمد است. چون به نظر مي رسد آن ها در فاصله اي به اندازه كمي بيشتر از شعاع شوارتز شيلد يخ زده اند.
چرا اينگونه به نظر مي رسد؟ مهمترين مطلبي كه در اين مورد عنوان شده يك خطاي نوري است. در حقيقت شكل گرفتن يك سياهچاله يا رسيدن شما به افق زمان نامحدودي نمي برد. وقتي شما به افق نزديك و نزديك تر مي شويد، نوري كه از شما ساطع مي شود به زمان بيشتري نياز دارد تا به ناظر برسد در واقع نوري كه بدن شما در هنگام گذر از افق ناظر ديگر تصويري از شما نمي بيند و حس مي كند رسيدن به افق چه زمان نامحدودي وقت مي برد.
از زاويه ديگري نيز مي شود به اين مسئله نگاه كرد. زمان در نزديكي افق بسيار آرامتر از فضاهاي دورتر سپري مي شود. فرض كنيد فضاپيماي شما براي خروج از افق در حركت است و براي چندين ثانيه آنجا توقف مي كند (با مصرف مقداري زيادي سوخت براي جلوگيري از سقوط به داخل). سپس شما به سمت ناظري مي رويد و به او ملحق مي شويد. متوجه مي شويد در طي اين ايام او سني بيش از شما دارد، در حقيقت زمان براي شما بسيار آهسته تر (كند تر) سپري شده است تا براي او.
به نظر شما كدام يك از اين دو نظريه فريب نور يا كندي زمان درست است؟ جواب بستگي به مختصاتي داردكه طبق آن به بررسي سياهچاله ها بپردازيد. طبق مختصات معمول كه مختصات شوارتز شيلد نام دارد، زماني افق را پشت سر مي گذاريد كه مختصات t (زمان) بي نهايت است. طبق اين مختصات گذر از افق زمان بي نهايت لازم دارد. اما علت اين مطلب اين است كه مختصات شوارتز شيلد تصوير تحريف شده اي از آنچه در اطراف افق مي گذرد به ما مي دهد. در حقيقت درست در افق مختصات كاملا تحريف شده و تغيير يافته اند. در صورتي كه مختصات واحدي را در نزديكي افق انتخاب نكرده ايد متوجه مي شويد كه در هنگام گذر از افق زمان واقعا محدود است. ولي زماني كه ناظر شما را مشاهده مي كند نامحدود است. تشعشات نياز به زمان بي نهايت و نامحدودي دارند تا به چشم ناظر برسند. پس شما مي توانيد از هر دو نوع مختصات استفاده كنيد، در عمل هر دوي آنها درست هستند. فقط دو بيان متفاوت از يك مطلب ارئه مي دهند. درعمل شما از چشم ناظر پنهان خواهيد ماند قبل از اينكه زمان بي نهايت سپري شود. براي يك جسم نوري كه از طرف سياهچاله تابش مي شود به طرف سرخي و طول موجهاي بيشتر مي رود.
بنا براين در صورتي كه شما نور مرئي با طول موجهاي ثابتي ساطع كنيد، ناظر آن را با طول موج بيشتري دريافت خواهد كرد. با نزديك تر شدن شما به افق اين طول موجها افزايش مي يابند. كه درنهايت به تابش هاي نامرئي، مادون فرمز و امواج راديويي خواهند رسيد. در بعضي نقاط طول موجها به قدري زياد خواهند بود كه ناظر نخواهد توانست آن ها را مشاهده كند. از گذشته به خاطر داريد كه نور در دسته هايي به نام فوتون ساطع مي شود. تصور كنيد در حين گذر از افق فوتون هايي ساطع كنيد. قبل از گذشتن از افق آخرين فوتون ها را ساطع خواهيد كرد، اين فوتون ها در زمان محدودي به چشم ناظر خواهند رسيد - به عنوان مثال براي چنان سياهچاله پر جرمي چيزي در حدود 1 ساعت.. و پس از آن ناظر ديگر قادر به ديدن شما نخواهد بود (فوتون هايي كه پس از گذر از افق ساطع مي شوند هيچ گاه به ناظر نمي رسند)...
۱۳۸۸ اسفند ۲۰, پنجشنبه
۱۳۸۸ اسفند ۱۸, سهشنبه
۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه
۸ مارس
آرزو می کنم دوبال برای تمام زنان سرزمینم…و برای تمام کسانی که برای برابری می جنگند نه برای برتری
برای برابری می جنگند نه برای برتری
برای برابری می جنگند نه برای برتری
برای برابری می جنگند نه برای برتری
برای برابری می جنگند نه برای برتری
برای برابری می جنگند نه برای برتری
برای برابری می جنگند نه برای برتری
۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه
خاطره
یک پیکان جوادی سوار شی و یه موسیقی توپ گوش بدی کلی حال می کنی!
+ بوی بهشت(سعدی - حسام الدین سراج)
+ شهزاده
+ بوی بهشت(سعدی - حسام الدین سراج)
+ شهزاده
۱۳۸۸ اسفند ۱۳, پنجشنبه
۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه
۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه
۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه
۱۳۸۸ بهمن ۳۰, جمعه
چهارشنبه - یواش فکر کردم
- چهارشنبه ای سر جلسه ی کنکور ارشد بودم که خیلی خوش گذشت. امتحان ساعت 8 باید شوروع می شد (که نشد) و من مرخصی گرفته بودم. به نتیجه قبول نشدن در امتحان خیلی امید دارم. اگر به تعداد سئوالایی که نزدم نگاه کنند حتما قبولم.
- خانم متشخصی هم مراقب ردیف 7 سالن تربیت بدنی دانشگاه امیرکبیر که برای مجموعه مدیریت در نظر گرفته شده بود و قبلش همه ی گوشی ها رو از ملت گرفته بودند و ساعت 10:30 بعد از کلی گرما ساندیس و بیسکویت پخش کردند، بود.
- فاعل این بند قبلی خیلی خوووووووووب بودند ایشون. خیلی اصرار داشتیم که آمار حماقت رو بهبود بدیم اما قسمت نشد. خیلی خوب بودند! اصلا علت امید من به قبول نشدن پریدن هوش و هواسم به خاطر ایشون بودند اصلا!
- حدود 10 بود که تصمیم گرفتم به رسم شلمن (لاک پشت بامزی) یه 20 دقیقه ای بخوابم. خیلی خوب بود. چسبید انصافا.
- پس از تناول جیره استحقاقی، من بودم و کلی جای سفید روی برگه سئوالات دفترچه شماره 3 آزمون، حاوی 100 سئوال. عجیب شروع کردم به پر کردن اونها با ذهنیاتم. اشتباه نشه!!! من جواب سئوالا رو نمی دادم. من داشتم فکرامو می نوشتم. پچ پچ های درونیم. بدون سانسور!!
- بسیار بسیار متنبه شدم!! خیلی بهم برخورد!! خودم رو در موقعیت خوبی ندیدم اصلا. خالی شدن ذهنم، و خوندن اونها روی جاهای سفید دفترچه شماره 3 سئوالات آزمون کارشناسی ارشد سال 1389، من رو ناراحت کرد. نمی خوام بگم بیدارم کرد چون هنوز کامل بیدار نشدم. هنوز مریض کامل بر نگشته!!!
- به دنبال فرصتی هستم در همین ایام پیش رو، و هر لحظه هم بهش فکر می کنم، تا فیها خالدون اون چیزی که روی کاغذ اومد رو بیارم جلوی چشمم. این کار از نون شب واجب تر نیست برام چون بدجوری احساس ضعف دارم این روزا!! دستام می لرزن از گشنگی! با سیب زمینی ریکاوری می کنم و بعد به این امر خطیر خواهم پرداخت.
- روز چهارشنبه، وضع خودم رو اسفناک دیدم. برای همین همینجا نوشتم همه چیز داشبورد ذهنم روی آلارم قرمزه!!
- خیلی وضعم بده!! هوش هیجانیم رو دارم تمرین می کنم تا به جاییم آسیب نخوره. باید اعتراف کنم بار تخمم کمتر شده!
- خیلی با خودم فکر کردم (نه الان، که از شبهای آموزشی و پست خدمت گند سربازی!) بددهنی و الفاظی در مایه های ... خول و اعضای بدن و ... ریشش کجاست؟
- مشخصا تخم رو می دونم، وقتی برای بقیه به اونجام، پس منم باید .... ؟!
- از نظر ظاهری فرق کردم. پوششم رو میگم. مانتویی نشدم اما چادری هم نیستم :ی
- کل من علیها fun!!! اینه طرز برخورد من؟؟
- داره ذهنم اینجا خالی میشه، خوب جلوشو می گیرم. میشه سانسور. همینو می خواستی بشر؟!
- وای که چه خوبه پیشونیم بلنده، محکم می زنم روش به نشان تاسف صدای شترق میده.
- بذار گند خودم رو زیاد در نیارم لوس میشه. بگم که خوابایی که دیدم در گذشته، منو به فکر فرو برده برا تعبیرش! آچمز شدم و فراموششون می کنم. بعد از مدتی اتفاقی می افته که اون خواب برات تداعی میشه. و بعد آچمزش می شم که خوب منه طفلکی به چه وجهی از قرائن اون خواب لعنتی می تونستم پی ببرم که این یا اون خواب داره اینو بهم میگه!!؟؟!؟ خواب مهمونیه دوستی که ندیده من و گذاشت و رفت تداعی شد. علاف دیدنش بودم توی خواب، به همراه 2-3 نفر دیگه. اما انگار تخمش بودم. خوب حتما هستم دیگه. خواب جایی رو دیده بودم و آدمایی ناشناسی رو، توی خدمت عین همون پوزیشن های خواب رو دیدم با همون آدما!! جل الخالق!! آخه من چه موجودیم؟!؟
- چیزی در من قلیان کرده که بخوبی خاموش نشده در گذشته. خاموش که نه! قانع نشده. بعد دارم قانعش می کنم که خاک تو سرت کنن! احمق! برو به زندگیت برس.
- می دونی این چهارشنبه ای که رفت خیلی خوب/بد/زشت بود. منعم نکنی گریه می کنم {بی تارف گریه می کنم} از شدت/حدت زشتی!! اما خوب، منعم نمی کنی و من گریه نمی کنم. مرد که گریه نمی کنه!
- 3 شنبه ای هم بی تاثیر نبود در چهارشنبه ای! مرکز همایش صدا و سیما و سومین همایش صادرات نرم افزار و مسئولینش و آدمها.
- خلاصش ذهنم زیادی بازه، 1000 تا کامیون راحت توش میرن و میان! عرضش به درازای بزرگراه همته!!
- تقصیر و کوتاهی هم از خودمه البته. عین سگ می پری به هر جایی که تیکه استخونی پرت بشه. برات مهم نیست کی پرت کرد؟ کجا پرتت کرد؟ انقدر سطح پایین باید بفهمی؟!
- یه محدودیتی مثل خواب و دشششووویی باید حتما جلومو بگیره تا دیگه این متنو ادامه ندم!
دانلود آلبوم بابایی-شعر خوانی پرویز پرستویی و خوانندگی بیژن مفید
دلم تنگه برا آسمونی که دیگه آبی نیست
دلم تنگه و دل فولادم تا شده ، خم شده ، شکستس
دلم تنگه برا ابری که دلش پر گریه است
دلم تنگه برا آب ، بارون
تو رو خدا بذارین بارون بیاد
بذارین این چشما خیس از دعای مادر بشه
محض رضای عشق دیگه آفتابو جیره بندی نکنید
فرصت عشقو از ما نگیرین
روشنیو از چشما نگیرین
دانلود متن کامل با فرمت pdf حجم ۱۰۰KB
۲۱ آهنگ این آلبوم را می توانید در دنباله دانلود کنید:
دانلود آهنگ ۱
دانلود آهنگ ۲
دانلود آهنگ ۳
دانلود آهنگ ۴
دانلود آهنگ ۵
دانلود آهنگ ۶
دانلود آهنگ ۷
دانلود آهنگ ۸
دانلود آهنگ ۹
دانلود آهنگ ۱۰
دانلود آهنگ ۱۱
دانلود آهنگ ۱۲
دانلود آهنگ ۱۳
دانلود آهنگ ۱۴
دانلود آهنگ ۱۵
دانلود آهنگ ۱۶
دانلود آهنگ ۱۷
دانلود آهنگ ۱۸
دانلود آهنگ ۱۹
دانلود آهنگ ۲۰
دانلود آهنگ ۲۱
۱۳۸۸ بهمن ۲۸, چهارشنبه
۱۳۸۸ بهمن ۲۷, سهشنبه
۱۳۸۸ بهمن ۲۶, دوشنبه
فرهنگ
- هزاری هم خدای .... و .... نباشی، زندگیه واقعی مختصات خاص خودش رو داره. تمارض به .... و یا ادای .... در آوردن سیم ثانیه خودش رو نشون میده.
- فعل و انفعالات اجتماعی/اقتصادی/سیاسی/وزرشی/فرهنگی/دینی تاثیرگذار بر روند جامعه با حرکت فردی هیچ تغییر نخواهد کرد. اصرار فردی {مثل من} قطعا تاثیر چندانی در کوتاه مدت نخواهد داشت. پس باید به حال خودشون رها بشن.
- مادامی که برنامه ها/اهداف/آمال و آرزوها ی من روی هوا موندن، پرداختن به امور مهمل و سخیف عین خودزنی میمونه.
- این محیط سایبر فارسی قرار بیفته دست یک سری آدم تازه به این دوران رسیده. مثل زندگی اجتماعیشون که هیچ قانونی نداره قطعا اینجا هم برای اینکه برجسته بشن به هیچ اصولی پایبند نیستند. به تقلید از نحوه نگارش قدیمیای اینجا هم مطلب می زنن که آدم گول می خوره که اینو فلانی نوشته. فیلتر شدن سایت هایی مثل وبنا و از این دست رو هم جدا از مسایلی که دورادور دنبال می کنم شروعی بر این حرکت می دونم.
- معمولا علم و شعور دو تا چیز می باشند. سارا انار دارد.
- یه بابایی می گفت تحفه ها علاقه ای به استفاده از فلانی ها ندارند، فلانی ها هم علاقه ای به همکاری با تحفه ها ندارند، راست می گفت به خدا!
- کنترل این موجود {سایبر} کار سختیه برام حقیقتا. با مختصات این فرهنگ و جامعه ما جور در نمیاد به هیچ وجه. اگر فاکتورهای مهم این محیط رو استخراج کنم، مطمئنم توی این مختصات نوشتن خیلی محدوده. چه از نظر محتوایی و چه از سایر ملاحظات. گر چه همه این نظرات من نسبی هستند و نه مطلق.
- خاطره ها/تجربیات/نا گفته ها ی آدم {من} قطعا یک تاریخی دارند. در نظر می گیرم که الان چه راحت در مورد شکست ها/تصمیم های اشتباه/ کلک ها ی گذشتم صحبت می کنم اما در اون زمان در جهت حذف/فراموشی/لاپوشونی/ندیدن/مخفی کردن/گذشتن اونها عمل می کردم {هر چند واقعا در این زمینه فکر می کنم ضعیف عمل کردم و نتونستم به اندازه های که باید و عرفا از بقیه دیدم خودم رو سانسور کنم {وبلاگ قبلیم نمونه ی بارز این مدعاست}}.
- زیاد جدی نگرفتن خودم و آدمای دوروبر اکیدا روی تخمم سنگینی می کنن :ی (kidding)
۱۳۸۸ بهمن ۲۱, چهارشنبه
۱۳۸۸ بهمن ۲۰, سهشنبه
لزومن
وبلاگهایی رو می خونم (نه الان، که خیلی وقته!) که نه کامنت گذار آنچنانی دارند، نه لزومن مینیمال هستند، نه لزوما جنس مخالفن، نه لزومن سیاسی، نه لزومن علمی، نه لزومن تکنولوژی، نه لزومن آشنا، نه لزومن باحال، نه لزومن مودب، نه لزومن داخل ایران هستند و نه لزومن ایرانی هستند. وجه مشترکشون نوشتن هست نه به شرط خوانده شدن. هدفم هم گرفتن ایده است و نه فضولی (هدف دیرینه ی من از وب!).
۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سهشنبه
۱۳۸۸ بهمن ۳, شنبه
6 ماه
حدود 170 صفحه ای کاغذ آ چهار میشه! چی؟ یک سری جدول خط خطی که حاصل زحمات برنامه اوتلوک 2007 داداش بیل و گیتس و شرکا است.
بدین صورت که اولا تاریخ ها میلادی هستند و برای جلوگیری از قاطی شدن، رحم کردم و تاریخ شمسی رو هم در فرمت روزانه چاپیدم.
دومندش که جدول هفتگی رو هم چاپیدم.
سیمندش هم که ماهیانه را نیز!!
گذاشتم تنگ هم و رفتم سیمیش کردم.
اهداف عالیه این حرکت ژانگولری عبارتند از:
- یافتن تعداد فضولان :ی
- کندن از کامیپوتر (دفع حداکثری) و جذب حداقلی (نظم) :ی { اصولا در این دیار، شنا بر خلاف جهت رودخانه مساوی است با لذت و شادی در حد کهریزک }
- آشنایی و خو گرفتن با گاه شمار بلاد کفر (میلادی)
- بر روی بند 1 تاکید می کنم
- فایل 1 و 2 و 3 برای پر کردن پرشین گیگ ارسال شد. { فرمت فایل ها XPS است تا هم گفته باشم ویندوز 7 دارم هم اینکه حال و حوصله تبدیل ندارم و از همه مهم تر اینکه اینا برای سال میلادی 2010 می باشند بدون کم و کاست! }
- 6 ماه زمان خوبی است، هر چه نباشد از 9 ماه کمتر است :ی
۱۳۸۸ دی ۲۹, سهشنبه
۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه
۱۳۸۸ دی ۱۹, شنبه
۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه
۱۳۸۸ دی ۱۲, شنبه
۱۳۸۸ دی ۱۱, جمعه
سفره هفت سین
آغاز سال میلادی همیشه باعث رشک من میشه. شادی بی حد اونها به هیچ وجه (از نظر من) با شادی سال جدید ما قابل مقایسه نیست. آداب و رسومی که برای این جشن دارند خیلی جیگوله. باورم اینه که باز قدیما یک عشق و شوری توی جشن ما ایرانی ها بوده. حالا که فکر می کنم شور و شعف عیدی گرفتن و عیدی جمع کردن. مهمونی رفتن و شوخی کردن بدون اینکه کسی ناراحت بشه.
علی الخصوص کارتن های والت دیسنی که تلویزیون پخش می کرد و آرایش درخت کریسمس و بابانوئل و سایر دیدنی های این مناسبت.
نمی دونم چرا سفره هفت سین هیچوقت برام جذاب نبوده و اصولا من نمی دونم چرا به عنوان نماد نوروز خودمون دوسش ندارم چرا آخه؟
اما عاشق سبزش هستم :ی
اشتراک در:
پستها (Atom)
آدمیزاد
آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...
-
آمده است که موسیقی ذهن و زبان آدمی را باز می کند. حکایت یک موسیقی تلگرامی یا شاید واتسپی است که ما را با این بشر ایرانی آشنا کرده است. یک ه...
-
سه سال پیش در آستانه ۴۰ سالگی تصمیم گرفتم به خودم یک هدیه ویژه بدم. گزینه های مختلف رو بررسی کردم و در نهایت در ورکشاپ ۴ روزه تونی روبینز ب...
-
خوب سلام. من زنده ام هنوز. شما زنده اید؟ عجب چیزیه ها؟؟؟ مگه نعععع؟؟؟ الهی دردو بلای دينا بخوره تو سره عموی لجنش! با اون شاهين هم خيلي حا...