۱۳۹۴ دی ۷, دوشنبه
۱۳۹۴ آذر ۲۸, شنبه
۱۳۹۴ فروردین ۲۹, شنبه
اینجا، بدون من
- الان جمعه ای است که تازه شنبه شده. 17 دقیقه بامداد.
- اون چیزی که من رو به اینجا کشونده، خبر فوت کسی هست که اصلا نمی شناسمش. خانم ِ دوست ِ دایی ِ همسرم که اصلا و ابدا نمی شناسمش.
- علت فوت سرطان.
- و علت کشونده شدن من: نمی دونم، مرض! شوهر ایشون در 25 سال زندگی مشترکشون روز 21 هر ماه، به مناسبت ماهگرد ازدواجشون با گل خونه میرفته!
- کل خبری که شنیدم و من رو در خودم فرو برده همینه! چه داستانها، لحظات، دیالوگها، احساسات و .... رو که متصور نمیشم از زندگی ای که اینها داشتند. و چقدر سخت خواهد بود!
- اینجا بدون من، فیلمی که حدود 3 سال پیش توی سینما فرهنگ دیدم. من رو با خودش برد! تا وسطای فیلم فکر می کردم وقتم رو تلف کردم.اما اتفاقهاش معنا داد به همه ی فیلم. مثل زندگی!
- هر بار چسی میام که باید بنویسم و نمی نویسم. لاجرم احیانا ناحیه سمت چپ در ناخودآگاهم رفته است.
- ساعت شده است 29 دقیقه ی بامداد روز جمعه ی تازه شنبه شده. به خُسب می رویم.
۱۳۹۴ فروردین ۷, جمعه
اشتراک در:
پستها (Atom)
آدمیزاد
آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...
-
آمده است که موسیقی ذهن و زبان آدمی را باز می کند. حکایت یک موسیقی تلگرامی یا شاید واتسپی است که ما را با این بشر ایرانی آشنا کرده است. یک ه...
-
سه سال پیش در آستانه ۴۰ سالگی تصمیم گرفتم به خودم یک هدیه ویژه بدم. گزینه های مختلف رو بررسی کردم و در نهایت در ورکشاپ ۴ روزه تونی روبینز ب...
-
خوب سلام. من زنده ام هنوز. شما زنده اید؟ عجب چیزیه ها؟؟؟ مگه نعععع؟؟؟ الهی دردو بلای دينا بخوره تو سره عموی لجنش! با اون شاهين هم خيلي حا...