پست‌ها

نمایش پست‌ها از 2023

جیم ران

تصویر
 سه سال پیش در آستانه ۴۰ سالگی تصمیم گرفتم به خودم یک هدیه ویژه بدم. گزینه های مختلف رو بررسی کردم و در نهایت در ورکشاپ ۴ روزه تونی روبینز به عنوان Unleash The Power Within یه بطور خلاصه UPW شرکت کردم. تونی (خیلی احساس صمیمیت می کنم باهاش) علی الظاهر فرد موفق و تاثیر گذاری هست. میزان متنابهی کتاب پر فروش، کلی سمینار انگیزشی شخصی و گروهی،‌بسیاری سمینار مربوط به موفقیت در تجارت و غیره. در مجموع از اون ۴ روز خیلی چیز یادگرفتم. کلی یادداشت برداری کردم که شاید ۹۰ درصدش رو انجام ندادم هنوز. اما ۱۰ درصدش رو انجام میدم و بیشتر در امور روزمره سعی می کنم بهشون ارجاع بدم. در این ۴ روز که بصورت مجازی برگزار شد در مجموع زیر ۸ درصد تونی حاضر بود و بصورت زنده صحبت می کرد. یا از ویدیوهای قدیمی اش پخش می شد و قسمت عمده توسط دستیارهاش می گذشت و بعضی وقتها هم با موسیقی و حرکت های نرمشی/ورزشی و حضور چند تا دختر خانم و اقا پسر خوش هیکل جاذبه ای ایجاد می کردند تا آٔمها کسل نشند. من در کنار یادداشت هام، اسم موسیقی هایی که پخش می شد (خیلی هاش رو از توی اسپاتیفای پیدا کردم) و اشخاص و کتاب ها رو  یاداش...

داستانی عجیب

تصویر
  داستان عجیبی است. در ۶ ماهه گذشته نزدیک ۶ لپتاپ ارزون و گرون رو خریداری کرده و همه رو به دلیلی پس دادم. نهایت سواستفاده از سیستم پس دادن کالا که به هیچ وجه از خودم و کارم راضی نیستم. آخرینش یک لپتاپ مک بوک ۱۶ اینچی بود که بعد از کلی کلنجار و رفت وبرگشت در نهایت پس دادم. می دونی جالبه در نهایت چی گرفتم؟‌ من هیچ وقت لپتاپ لینوکسی نداشتم برای خودم. و همیشه آرزو داشتم لینوکس داشته باشم و هر روز ازش استفاده می کردم. در ایران مشکل اینترنت و احتمالا گشادی اندام تحتانی و شاید نداشتن تجربه کافی و اعتماد به نفس باعث شد که نتونم زیاد روش موندگار باشم. اما امروز یک لپتاپ ایسوس دارم که روش Kubuntu نصب کردم و قیمتش ۵۲۰ دلار آمریکاست!  خوش حال ترینم! 

یک خواب خوب

تصویر
بالاخره بعد از یک سال و نیم از فوت بابا، دیشب (یه بهتر بگم صبح امروز) خوابش رو دیدم.  آخرهای خوابم بود و مبهوت از اینکه باورم نمیشد بابا توی خوابم باشه، یکهو متوجه شدم دستهای کوچک لیلی داره از پاهام می کشه که بیاد بالای تخت و کنار ما بخوابه. توی این 20 سال اخیر شاید 2 یا 3 بار شده باشه که خوابی می بینم که دارم بیدار میشم و با یک حسرتی تقلی می کنم که کماکان خواب بمونم و ببینم بقیه خواب چی میشه. به همین هم راضی هستم و خداروشکر می کنم. خواب خوبی بود و لبخند همیشگی اش بر لبش. صبح مقدار متنابهی احساساتی بودم و دلگیر از اینکه مجالی نشد که بابا بیاد خونم اما حداقل بعد از رفتنش پاش رسیده که بیاد به خوابم، اونم از همین راه دور!  خداروشکر و روحت شاد!

مستقیم دو نفر

تصویر
 در پس اتفاقات این روزهای دنیا و ایران و اینجا و اونجا چیزی در حال اتفاق هست که به نوعی تازگی نداره. مردم سردرگم هستند و در گوشه و کنار عده ای گرفتار داستان سازی هایی که آدمهایی سوار بر خر قدرت. سخت ترین کار آگاه بودن و داشتن توان و عزم کافی برای بازی نکردن در زمین سیاست مدارهاست. آخ که سیاست پدر و مادر ندارد و دمار از زمین و زمان در می آورد.  برنده کسی است که علی رغم سختی ها تمرکز بر روی داشته هایش باشد و مطلقا مرید کسی و حزبی نشود. بقول معرف "نه اینوری نه اونوری، بلکه مستقیم دو نفر". 

دست خط مرد و حالا چت ج پ ت

تصویر
  نمی دونم چرا این عکس رو انتخاب کردم. ناخودآگاه یاد دستای بابا میفتم که توی ده سال اخیر نحیف و ضعیف شده بود و البته مثل سابق توی دفتر سالیانه اش نه مثل گذشته شماره تلفنی یادداشت می کرد و نه اساسا یادداشت برداری می کرد از سخن بزرگان وشعر و آیه و حدیث.   خب البت نیامدم اینجا که این روبگم. حتما تا حالا ChatGPT به گوشتون خورده. اگر نخورده بهتره که بخوره. تکنولوژی جدیدی که بر اساس هوش مصنوعی یک موتور چت یا همون گفتگو درست کرده و شما ازش سوال می پرسی و اونهم جوابت رو مثل یک کامپیوتر حسابی میده. این برنامه ظرف یک هفته 1 میلیون کاربر پیدا کرده و رکوردها رو جابجا کرده. از نظر میزان استفاده و بهتر بگم کاربردهایی که در همین مدت کم به خلق الله معرفی کرده کلی مایع شعف و شادمانی برای برخی و البته نگرانی برای بعضی دیگر شده. اگر قبول داشته باشیم که کامپیوتر و گوشی به یاری اینترنت باعث منسوخ شدن و یا بندرت استفاده کردن از نوشتن شده اند، این چت باعث انقلاب جدیدی در یادگیری و جستجو میشه. نمونه های شاخص نگرانی ها همه حکایت از تاثیر گذاری این پدیده بر روی سیستم های آموزشی است تا جایی که در مراکز ...

قالب گیری

تصویر
چه شد به اینجا آمدم؟ راستش این را خواندم در اینستاگرام: چند سال پیش، دکتر مخبر دزفولی (دبیر شورای انقلاب فرهنگی) گفتە بود: سرعت علم در ایران آنقدر زیاد است، که نگران عقب ماندن بقیه ی دنیا هستیم!! یاد این حکایت افتادم: دو نفر مست و پاتیل آخر شب وارد یک کوچه بن بست شدند  و گفتند: دیوار رو هل بدیم و بریم جلو.....  کت هاشان را در آوردند و گذاشتند کنار دیوار و شروع کردند دیوار را فشار دادن. دزدی رسید و کت هاشان را برداشت و رفت. بعد از چند دقیقه یکی از آن ها  نگاه کرد و دید از کت ها خبری نیست. رو کرد به رفیقش و گفت: خیلی جلو رفتیم...... بهتره برگردیم و کت هامان را بیاوریم!! و بعد به صرافت افتادم که متنی من باب آقا رضا پهلوی و تصمیم و صحبت هایش برای کمپین "من وکالت میدهم" بنویسم. هر چه نوشتم پاک کردم و دوباره نوشتم و دوباره پاک کردم و در آخر نشد که نشد متنی رو باشتراک بگذارم. آماده ارسال که می شدم یک صدایی ازم می پرسید آخرش که چی؟ چی می خوای بگی؟ اصلا به کی می خوای بگی؟ هر بار پاسخی نداشتم و به خودم می خندیدم که دل خوشی دارم. اما باز قلقلکم میامد که بنویسم. انگار که چیزی دارم بگ...

زن زندگی آزادی

تصویر
  این 4 ماه گذشته فصل جدیدی بوده است برای ما و البته مردم سرزمین ایران. نه تابستان بوده و نه پاییز و نه زمستان. و هم البته همه اینها بوده است. خیلی دردناک برای خیلی از خانواده هایی که عزیزانشان را بیگناه و بی دلیل از دست داده اند. صرفا برای اینکه در کوچه و خیابانی بوده اند و حتی بوقی زده اند. برای خانواده هایی که عزیزانشان بی دلیل و بی جهت مسدوم شده اند. پیر و جوام یا ساچمه خوردند یا باطوم. برای خانواده هایی که عزیزانشان در زندان هستند و بیم و هراس از اینکه آیا عزیز آنها هم به جرم محاربه دچار می شود یا نه. هر چه نیاز مردم سرزمین ایران بر پیشرفت مثبت در اقتصاد و سیاست و فرهنگ هست، سردمداران اصرار بر راهی است که هیچ عایدی جز وضعیت نامناسب موجود نداشته است. باری، خسروان حتی صلاح سرزمین خود را نیز علی الظاهر نمی دانند.   من آدم تحلیل گری نیستم. برداشتی نه چندان نزدیک به واقعیت از حال و روز مردم ایران دارم. هر چند آنجا زیسته ام، بزرگ شده ام، کار کرده ام و در یک انتخاباتی هم باطوم خورده ام، اما همه اینها نمی تواند من را جای فردی بگذارد که در ایران زندگی می کند. آین را گفتم که ب...