پست‌ها

نمایش پست‌ها از 2022

هجوم خاطره

تصویر
باز هم به این خانه که تا همین چندی پیش غبار گرفته بود سر می زنیم و این بار خبر خوبی مبنی بر نارنجی پوش شدنمان داریم.  البته این نارنجی با اون سایت نارنجی که فیلتر شد و صاحبانش رو 8-10 سال زندانی کردند فرق دارد. یا با  اون یکی نارنجی که فیلمش با بازی حامد بهداد ساخته شد و نقش رفتگر شهرداری را بازی می کرد هم فرق دارد. این نارنجی همانا نشان فلش آمازون هست باشد که در آن کمی تعقل کنید. بله رویا و آرزوی دوران کودکی مبنی بر کار کردن برای یکی از شرکت های فناوری اطلاعات در بلاد کفر محقق شده است و حقیر از همین دو روز گذشته رسما کارم را در AWS شروع کردم.  در همه مسیر، از آغاز مصاحبه های متعدد و طولانی تا دریافت و پذیرش پیشنهاد کاری همانا به دوران کودکی و فداکاری های پدر و مادر، دعاهایشان و اخیرا فقدان پدر فکر می کردم و خاطرات و لحظات معدود و در عین حال تامل برانگیزی را مرور می کردم.  در همین خانه مطالبی دارم برای 9-10 سال گذشته که از دعای بابا نوشتم یا از فلان گفته بابا یادی کردم. اینجا اما یارای نوشتن از اون معدود لحظات و خاطرات را ندارم. بیشتر مرورشان بغض و آه به همراه دارد. ...

شبان

تصویر
  شبان را دوست می دارم          در این شب زنده داریها                   در این تاریكی مطلق                            خدا هست و خیال تو          كسی من را نمی خواند                  صدایی بر نمی خیزد                           امیدی پا نمی گیرد                                  به جز شوق وصال تو             خطا گفتم                         خطا گفتم                تو را هر گز نمی جویم                      سخن از تو نمی گویم       ...

اندر احوالات سال یک هزار و سیصد و چهارصد

تصویر
 باری! سال پاری بدینسان گذشت که از جمله ناجالب ترین سال های عمر زندگی مان بود. فقدان پدر؛ آنهم بعد از یک مدت 9 الی 10 ساله بیماری و آنهم به دست ویروس لامروت کرونا. از خدا که پنهان نیست، از شما هم پنهان نباشد که عامل سفیدی موهای سر و ریش این حقیر، بعد از عامل موروثی بیشتر به خاطر فوت آن مرحوم هست. باور نمی فرمائید؟! واقعا نمی فرمائید؟ تعارف می کنید؟ می خند؟ القصه. این که خسرو خان شکیبایی مان گفت "حال همه ی ما خوب است، اما تو باور نکن" بی دریغ چیزی می دانست که خلق الله باور می کنند. کانه ما الان در دل غربت شیشه مشروب در دست داریم و ویکند به ویکند بساط عیش و نوش به راه است.  مانند مهدی هاشمی که وودکای روسی اصلا دوست نداره، من بعضی از نعمات خدا رو دوست دارم. دیر با آنها آشنا و البته آگاه شدم و البته دیر به دیر سراغشان را میگیرم. اما مگر چه ایرادی دارد؟ اصلا به قول رضا مثقالی (همون حاج آقای مارمولک) اصلا آدم باید حالش رو ببرد و فقط اصراف نکند. والــــــــــــــــــــــــــــــــا! از این حرف ها بگذریم؟! خدا وکیلی بگذریم؟ بعد از عهد بوقی آمده ایم به این خانه قدیمی و خاک گرفته اصلا ...