سلام
از جمعه اي تا همين اوايل امروز تبم بين 42 بووووووووووود تا 39 . کلا خيلي تخمي بود. يک بدن دردي داشتم و دارم!! شنبه هم زورکي رفتم پادگان تا 3 روز مرخصي بگيرم. چون استعلاجي گرفتن انقدر دردسر داره توي پادگان که آدم اصلا قيدش رو مي زنه. من تا حالا نگرفتم اما بچه هايي که گرفته بودند بهم گفتند. اونجا خواهران پشت پارتيشن هم به ابراز هم دردي همي پرداختند. صدام از شدت داغي مي لرزيد. منم راحت سرم رو گذاشتم روي ميز و خسبيدم. 42 درجه تب!! اوه اوه. خيلي وقت بود نگرفته بودم. ياد بچه گيهام افتادم. چون مامان دستمال خيس مي کرد ميذاشت روي پيشونيم. خيلي حالت يک جوري اي بود. از شدت هپروتي بودن، يک نماز اومدم بزنم به کمرم، قبله رو 180 درجه برعکس وايسادم که بابا اومد گفت قبله پشت سرته! اين شد که ديگه نماز هم نخوندم. مونده به طلبم البته. آدم رو منع نکنن ميگه من رفتم اون دنيا. جالبش اينه که ديشب شاد و شنگول نشستم فيلم کانال 5 رو ديدن، بعد مامان ميگه حالت خوبه؟ منم با خنده ميگم چمي دونم! سبک ترم فکر کنم. بعدش درجه ميذاريم مي بينيم 39.5 تب دارم. پس نتيجه مي گيريم خنده بر هر درد بي درمان دواست.
طعم غذاها رو که اصلا دهنم تشخيص نميده.
خانم دکتره يک پنادور 1200 برام تجويز کرد که من هم رفتم پيش آقاهه کشيدم پايين و اونم ترتيبمو داد. جاش خيلي درد مي کنه. (آي! آي! جاي آمپول رو ميگما!) بعد دکتره اوسگل بهش ميگم اگه ميشه برام دو سه روزي مرخصي بنويسيد. بعد برداشته براي شنبه و يک شنبه نوشته. ميگم خانم دکتر من امروز رو رفتم براي فردا بنويسيد. الاغ ميگه نه! ببينيد شما تا آخر وقت امروز هم اونجاييد! من از امروز مي نويسم براتون تا فردا!!! حوصله کل مکل کردن باهاش رو نداشتم وگرنه باهاش .... لا اله الا ا...
اين ويروس جديديه که اومده. مراقب خودتون باشيد.
يعني واقعا اينقدر پيشرفت کرديم که دغدغمون اينه که توي کشوي دراور اتاق خواب ملت چيه؟ کفششون چه شکليه؟ قلمبه سلمبه هاي دختر ها رو کسي نبينه؟ اين اسمش فرهنگ سازيه؟ خوب به کي چه که من روي کامپيوترم عکس پورن دارم؟ يعني مشکل ديگه اي ندارم من؟ (حالا اين چه ربطي به سرماخوردگيم داشت؟ بي خيال بابا! اصلا اينا به من چه ربطي داره! من که دختر نيستم اما دلم به حال بعضي دخترا مي سوزه! يک خاطره از خودم ول کنم. داشتم تخمه مي خوردم که ... نه! از پادگان هفته پيش اومدم بيرون. سوار اين تاکسي جديدا شدم که بزرگند. شبيه اين ماشين هاي گشت مبارزه با بد حجابيند. بعد اونور پيروزي براي 2-3 تا دختر ترمز زد که بندگان خدا رو سوار کنه، پسر!! طفلکا يک داد زدن به همديگه گفتند: نع نع! اينا پليسند سوار نشو!! اينقدر ناراحت شدم!!)