۱۳۸۵ آبان ۸, دوشنبه

امروزه

سولام
c55 ديگه درست بشو نيست . خوب 3 سال، 1-2 ماه کمتر کار کرد بنده خدا. دستش درد نکنه.

اون مسئولی هم که قرار بودش بگيره تحويل مدارکمو نبود. فردا دوباره بايد برم پادگان. موقعيت امام علي. امروز با اتوبوس رفتم که متوجه بشم اگه نخوام ماشين شخصي ببرم بايد به چه صورتي خودمو برسونم اونجا. صورت خوبي بود.

قرار بود امروز از افرانت بيان پولشونو بگيرن. تا الان که نيومدن. حالا خوبه خودش زنگ زد گفتن ميايما!

بابا چه خبره صف بانکا. از بستگان رفتن امروز بانک، 8:30 صبح رفتن، 11 برگشتن خونه. بابا تورو خدا اينقدر فکر ملت نباشين. هر جا مي خوان دلسوزي کنن، خراب تر ميشه. دقيقا مثل چهار راهي که پليس داره. اگه پليسو ازش بگيري نمي دوني به چه خوبي ملت ميرند و ميان. حالا اگه پليس باشه، نقش برجسته پليس رو همه متوجه مي شند.

نرخ مکالمات اين موبايل 150.000 توماني ها هم کم کم داره گرون ميشه. اول گفتند 49 تومان، امروز خوندم 52. حالا حالا ها جا داره. يه جا توي نت خوندم که حداکثر تا نصف تعرفه جاري (45 يا 42 فکر کنم) مي تونن افزايش بدند. يهني (يا همون يعني) بشه حدود 70 تومان. اونقت ببينم بازم سيم کارتهاي ثابت مخابرات، کاهش پيدا مي کنه قيمتش يا نه.

تازه، بازم خوندم که آمريکا و شرکاي اروپاييش تحريم مي کنن ايران و ايراني ها رو از تحصيل در رشته هاي مربوط به هسته. نوشته بود شايد در علوم پايه، مانند رياضي و فيزيک هم اين تحريم ها صورت بگيرد. اونجاي لغشون به خدا. حالا هيچکي ندونه منو شما و خودشون مي دونيم که اکثر جاهاي مخشون رو، مخ هاي ما داره مي گردونه. چه پر رو!

از اينا که بگذريم، از اين خبر زهرا امير ابراهيمي نمي گذرم. فيلمشو ديدم. خدا لعنت کنه اون شخص (يا افرادي) رو که اين انگ رو زدند. کجاي اين دختره اونه؟؟ حالا شباهت چهره زياد هست، ولي عمران اون باشه. نع که عاجز باشه از داشتن همچين سکسي. بلکه گرفتن فيلم با شخصي که احتمال همچين رسوايي رو براش در بر داشته باشه. يه جست و جو بکنيد. مي بينيد که اين بشر اينقدر دغدغه هنري و ... داره که اين جور چيزا، فقط و فقط يک نقشه جهت بدنام کردنش هست. حالا کي و به چه علتي، خدا عالمه. من هم عاشق زيبايي اين دختر هستم، هم عاشق بازي هاش. از اين بد نام کردنا هم نفرت دارم .

توي بعضي فرهنگا، هنرپيشه ها از همين حربه ها جهت معروف شدن، و دست و پا کردن هوادار و ... استفاده مي کنند. اما توي ايرون، فقط و فقط بدنام ميشه طرف. براي مردش هم بوده. چه هنرپيشه و چه سياست مدار و چه ورزش کار و ... خوب! اينم ناشي از فرهنگ نابمون ميشه ديگه.

ورزش نرفتم امروز. ظهري بعد از ناهار يک خوابي کردم، خوشمزه. خيلي مسه داد. جاي شما هم .... هه هه! جا نمي شديم راستش!

مونا يک آپ کرده، که فوت کنيم گرد و غبار وبلاگشو. منم فوت کردم. جارو هم حاضرم بکشم. نون و نفت هم مي خرم. آب حوض هم مي کشم .

اين لينک واقعان جالبه. عکس هايي از فيلم هايي که تو بچگي هموشونو ديدم. خيلي ناک انگيز جالب بود.

دکتر ابراهيم ، پسر عمو، يک نامه داده که جالبه. گفته که حالش خوبه. خوب خدا را شکر. ايشالله که موفق باشه اونجا با خانومش. خدا رو چه ديدي. شايد من هم ملحق شدم بهشون. اما دمش گرم. همتي کرد واقعان براي اينکه از اينجا بکنه.

inja sheikh e sydney ye seri tondravi karde va hama chizo be ham rokhte va roozi dad bar tooye TV neshoonesh midan va bahs mikonan, sheikh halali gofte ke ""zan ha ke lebas e monaseb nemipooshan baes mishan ke rape beshan, " gofte" agar ke goosht e lokhm ro bezari toooye khiaboon gorbe miad gooshto mikhore, hala aya in gonahe gorbe ast? na gonahe gooshte lokhm ast ke bayad khodesh ro makhfi mikard"" sheikh in ha ro tooye namaz jome hafteye pish zade !! hala jameye mosalman haye sydney hamsedashoon daroomade va mikhan sheikh ro az namaz jome vardaran va faghat dars bede, migan ke sheihk australiaee ast va bayad ebtavanad dorost ertebat bargharar konad, nazaretoon chie?

Seyed Ebrahim Hosseini,M.D.
ORBOST MEDICAL CLINIC CNR BOUNDARY ROAD & TYNDALL STREET Orbost Vic 3888
Phone : 03 5154 2558
Mobile :0432 155 590
Work : 03 5154 6777
Fax : 03 5154 6791
Orbost Regional Health
اول يک کمي بخندم . به نظر من. افکار و گفته هاي پليد تو هر قشري هست. از مهندس، دکتر، دانشمند گرفته تــــــــــــــــــا ... اما ضربه اي که اين جور حرفا مي زنه به حرفه اين آدما، هيچ چيز ديگه نمي زنه. خداييش مي بيني سرنوشت مملکت دست کياست؟

قصد دارم، يه روز تو اين هفته برم 2-3 تا فيلم توي يه روز. (حالا خوبه بعدان يک فيلم بسازن به اسم: 2-3 تا فيلم توي يه روز) يکي ميم مثل مادر. اون يکي باغ فردوس. اون يکي هم شايد به نام پدر که هنوز که هنوزه نديدمش. همراه هم با خودم مي برم. همراهم سامسونگ c200 هستش. (هه هه! حال کردي!؟) ولي مي برم. هر کي مي خواد بياد، مهمون من.

باي تا بهدان. حالمم خوبه.

خل و چل

سولام
يک شنبه اييه، سينما ماورا فيلم کنترل رو داشت نشون مي داد. مامان بهم گفت که اين سينما ماورا هم مال خل و چلاستا! منم يک نگاهي کردم که اين آخه چه حرفيه!؟ يه دور از جوني؟ يک چيزي. در همين لحظه هنرپيشه فيلم کلشو کوپوند توي آينه جلو روش. منم کلي زدم زير خنده که مادر پر بيراه هم نمي گه... آخه کسي نيست بگه بابا، يک کم صبريله! بذار يه مدت از جدي موندن قيافه ما بگذره، بعد بزن توي آينه کلتو. نمي فهمه که.

دقت کرديد بعضي کلمات رو بعضي وقتا بعضي آدما چطوري ميگن. مثلا همين تبديل به احسنت متن قبليم. درستش تبديل به احسن هست ولي ... و يا توافق رو که بعضيا ميگن تفاوق. يا توفير رو که بعضيا ميگن توفيق. ديديــــــد!؟ (اه! اين از کجا يهو دراز شد!؟ ــــــ عـــــــه! ctrl+j بود ببم جان)

بابا! خوبن؟ کوچکولورو ببوس ...

زنگ زدن از پادگان بايد يه سري مدرک فردا ببرم براشون. تازه، c55 رو هم اگه بشه فردا تحويل مي گيرم. اونوقتم، زنگ بزنم احمديه گواهيم رو آماده کنن برم بگيرم. سپس، آماده شم برم باشگاه بدوام. امروزم زنگ زدم خانوم باقري افرانت هماهنگ کردم که از حساب ويژه عيد فطرشون استفاده کنم. دلتون بسوزه، يک سال 60.000 تومان. حال ميده نع!؟

بدجوري دوست دارم يکي پشتم باشه! آهـــــــــــــــــــــاي! بقيشو گوش کن بعدان نيشتو باز کن. از اونجايي که ميگن پشت هر مرد موفقي، زن خوبي هست منظورمه. نع که احساس کنم موفقم، بلکه احساس مي کنم تمايلي بر موفق بودن در اندرونم هست. حالا اگه يکي يکي هم شما اصرار داريد بياييد پشتم، عمـــــــــــران. عه عه عهه .... آقاي محترم شما اين پشت چي کار مي کني ... اوهوي عوضي.... آخخخخ! بي جنبه.

امروز (يک شنبه) صبح با 4-5 دانه ساقه طلايي صبحم را ناشتا کردم. (درست گفتم ميگي؟) مزه داد اينقدره! تصميم دارم صبح ها هم بلند شم وايساده برم توي يه جايي بدوام. اگه نشد ميرم با مهدي باشگاه اونجا جا داره براي دويدن. با يکي که يادم نيست کي بود (شايد داداش رضا، شايد امير حسين، شايد وقتي ديگر ...) صحبت مي کردم مي گفتم 1 ماه مونده به اعزام برم بدوام که نفسم باز شه و از اين سوسول بازيا، گفتند که بي خيل. ميري اونجا 2-3 روزه مياي رو فرم. من هم گوش نميدم عمري!

به هر کس که خودشو دوست داره توصيه مي کنم:

  1. نوشابه نخوره
  2. سس نخوره
  3. حرص نخوره
  4. سولفات روي بخوره
  5. سولفات روي بخوره
  6. سولفات روي بخوره
  7. سولفات روي بخوره
  8. سولفات روي بخوره
  9. سولفات روي بخوره
  10. سولفات روي بخوره
  11. ذرت اونم از نوع خار+جيشو = خارجيشو (با خارش ها، جيش خاليش نع!) بخوره. عاي بخوره، عاي بخوره، i بخوره ....
  12. تو جيب جا ميشه
  13. بو هم ميده
  14. پلاستيکي نيست
  15. چوبي نيست
  16. خوردني!؟!؟ ام! آدم عاقل نمي خوره.
  17. راهنمايي = اگه بخوري ... مي کني
  18. عدس و لپه و ادويه جات (منظورت اينه که نفخ مي کنم؟)
  19. نه کف مي کني
  20. شامپو

وقت تمام شد. مورد سئوال صابون بودش.

واقعان برام مهمه؟

واي. يک کليپ ديدم که معرکه بود. تعريف مي کنم براتون. پسر در چمن پارک نشسته مشغول مطالعه. ويتامين ث (دخمل خوژگله) با سبد غذاها وارد شده، با کمي لب و لوب نشسته و مشغول درآوردن اغذيه مي شود به همراه لب و لوب. در اين هنگام يک توت فرنگي را وارد دهان پسرک کرده و بعد لب و لوب. سپس يک توت فرنگي ديگر را آغشته به خامه کرده و در دهان پسرک مي کند، به همراه لب و لوب (واي چه طعمي!!). در همين حين، که لب و لوب و ... ، دختره ديونه فکر مي کنه ميدونه جاي شيريني که از سبدش درآورده کجاست، دستشو اشتباهي ميبره به طرف چمنها براي شيريني..... اما اشتباهي پشگل يک گاو ماده رو بر ميداره ميزاره دهن پسرک بخت برگشته. اون هم پس از 2 گاز پر احساس و جويدن، با نگاهي که آکنده از عن و آخولو کلي احساسات حمارگونه مي باشد، بر رخ معشوقه خود بالا مي آورد..... (حال کروم واقعان)

از خودم بگم چه خبره يا از نت. توي نتو که خودتون بريد ببينيد. توي خودم هم خوب خودتون بياييد ببينيد. ظاهرو باطنو رو مي کنم. (به خدا مي کنم!)

داشتم فکر مي کردم، ..... ، عجب فکر جالبي بود خداييش. حس مي کنم دارم سر کارتون ميذارم. خوابم مياد بابا خوب عه!

۱۳۸۵ آبان ۷, یکشنبه

داور دوست داریم

سلام. تعطيلات خوش گذشت؟ من که تعطيل و غير تعطيل ندارم. اکثران خوشم. حالا يا الکي يا به شما چه! حتا شما دوست عزيز.
حيف که تصميم گرفتم همه چيو بگم. اما نمي گم همه چيو.

از عفو تماشاگر نماها که بگذريم، شعار عليه داور واقعان جالب بود. به جاي هتک حرمت نواميس، مي گفتن: داور دوست داريم. خداييش جالب بود.

جمعه شب، چنگ ستارگان 3 رو نشون داد تي وي. بدک نبود. کمک کرد تا چشام گرم شه براي خواب. دستشون درد نکنه.

اون يکي شب، آخرين روز ماه با بازي امير جعفري و زنشو نشون داد. اينقدر زمان رو عقب جلو برد، ديگه داشتم خسته مي شدم. ولي قشنگ شد داستانش رفته رفته. ولي ديدي زنش چه لاغر کرده بود؟؟؟ ديدي دختر؟ منم ديدم. اولش فکر کردم دماغش رو هم عمل کرده، ولي بيشتر دقت کردم، نکرده بود. ايشالله منم يه روز اين دماغمو عوض مي کنم. يعني عمل مي کنم.

ديگه ديگه!
آهان. چند تا لينک جالب ديدم ولي فقط همينو براتون مي گم که ديدين چي گفتن؟ شنيديد؟ به ياد يکي از برنامه هاي تي وي در کودکي که مي گفت: بچه هااااااااااااااااااااا! اينو شنيديد؟ بچه ها، اينو شنيديد؟

فیلم سکسی بازیگر سریال نرگس، جنجال آفرید

طی روزهای اخیر، پخش فیلم سکسی که به دروغ شایعه شده است متعلق به زهرا امیر ابراهیمی بازیگر مشهور سریال نرگس است، جنجال فراوانی به پا کرده است و حتی این فیلم نیز در اینترنت پخش شده است. خبرنگار خبرگزاری "شهروند" با بیان این مطلب اعلام کرد که شنیده شده است برخی جریان ها با سوء استفاده از این شایعه ی کذب، زهرا امیرابراهیمی را ممنوع التصویر کرده و تمام فیلم های وی که در نوبت نمایش بوده به حالت تعلیق درآمده اند. این در حالی است که فیلم مذکور، توسط خود زنی که شباهتی (هر چند زیاد) با خانم امیرابراهیمی دارد، فیلمبرداری می شود و این مساله کذب بودن فیلم مذکور را تایید می کند.

خبرنگار "شهروند" می افزاید: در سال های گذشته نیز فیلم های با مضامینی چنین با حضور افراد شبیه به بازیگران سینمای ایران در ایران منتشر شده بود که پخش کنندگان این سی دی ها، به حبس و اعدام محکوم شده اند. گفتنی ست، خبرنگار شهروند پس از ساعت ها تلاش لحظاتی پیش موفق به گفت و گو با امیرابراهیمی شد. وی در این گفت و گو، اعلام کرده که فیلم مذکور جعلی است و از منتشر کننده ی این فیلم جعلی شکایت خواهد کرد

ميثم هم که تهران بود، يه چيزايي از رشتش برام گفت (کتاب داري و اطلاع رساني) که جذبش شدم. کلي با کامپيوتر ميشه توش کار کرد. از نظر فهرست نويسي و خيلي کاراي ديگه که توي ايرون بکره هنوز. حالا برم سربازي بيام ببينم چي ميشه. مي دونم که توي اين مدت بايد حسرت خيلي کارا رو که نمي تونم بکنم، بخورم. نه فکر کنيد معامله يا ازدواجا! نع! کارهاي بهتر و بهتر. اما بي خيال. خيلي کارا رو هم فقط توي اين مدت مي تونم بکنم. يکيش بيکاري کشيدنه. بعدان هم خيلي کارا مي تونم بکنم که تو سربازي نمي تونم بکنم. در مي يابمش ايشالله. نقشه ها دارم براش! حالا بريم جلوتر از شدنش يا نشدنش مي نويسم. خودمو مقيد مي کنم که بنويسم. برام بعدان درس مي شن.

يه همسايه احمق، بي ملاحظه، بي شعور، نفهم، و ... داريم، که اگه دعا کنيد 10-12 روز ديگه از شرشون راحت ميشيم. بلند صحبت مي کنن، صداي ضبطشونو بلند مي کنن، ساعت 1 نصفه شب، يهو مي زنن زير خنده و هر هرو کر کر. من که ازشون نمي گذرم. خدا ايشالله بذاره تو کاسشون.

امروز عصر هم رفتم رو خر پشتک خونه. (خونمون قديميه) بعد جارو کردم ماسه ها و خاک ها رو. و بعد هم آبياريش کردم. بابا مي گفت که براي آسفالت يا هر بلاي ديگه که بخوايم سرش بياريم، لازمه اين کار. خدا کنه که اين خونه هم، تبديل به احسنت بشه بعد از 30 - 40 سال.

افکار پريشونو به درد نخوري داشتم در گذشته. روشون فکر مي کنم تا يادم بيادشون و تکليفمو با خودم بدونم. ديدم نسبت به تجرد، تشکيل خونواده، کار، سرگرمي هام، ورزش، و چند تا چيز ديگه!

وبلاگ يه دختر آمريکايي 19 ساله رو داشتم مي خوندم امروز، يه چيز جالب نوشته بود. نوشته بود اين روزا به شدت داره با آدماي جديد آشنا ميشه و دوست ميشه و به همون شدت هم داره از دوستاي قديميش جدا ميشه. نحوه بيانش و خيلي چيزاي ديگش برام جالب بود. آهان. نوشته بود فرضا امروز رفته بود تمرين CHEER PRACTICE. خيلي دلم خواست منم. (حدس مي زنم چيز خوبي باشه!!)

تا بعدان بعدا، باي باي!

۱۳۸۵ آبان ۳, چهارشنبه

به چه قيمتي

ديديد !؟ شما هم ديديد!؟
عيد بود امروز! به به! چه چسبيد خواب امروز. روزه نمازاتون قبول.

به ميمنت 4 روز تعطيلي، ميثم (ميثم امين) پسر خاله هم از مشهد اومد تهرون. منم سر راه مي خواستم برم خونه مادربزرگ، (ميدان منيريه) رفتم از ترمينال (ترمينال بعثت) برش داشتم با هم رفتيم. خوب بود و طفلکي کلي لاغر شده. الحمدلله تو دانشگاه (امام رضا) بعنوان درس خون (همون خر خونه خودمون) مطرحه و بعنوان هسته علمي گروه کتابداري و اطلاع رساني داره فعاليت مي کنه. ايشالله نتيجه زحمات و سختي هايي رو که کشيده و تحمل مي کنه رو خواهد ديد. من که از همين الان طعم شيرينش رو حس مي کنم.

ترم پيش توي خوابگاه اکثر دوستاش شر و شور بودند، اين ترم هم اتاقي هاش مذهبين ظاهران. خودشو هلاک کرده يک پشمي براي صورتش فراهم کرده و آهنگ موبايلش هم يه مولودي هست در وصف امام رضا با صداي حاج کريمي که ميگه: اذن دخول حرم تو، يا ابوالفضله!! (صداي دست ...) ... اينم از اين.

کار جشنواره خوارزمي رو که تحويل گرفتم، آقاي امام دادي گفتش که اين مدت مديدي هست که داده شده به تايپيست ها تا انجامش بدهند ولي هنوز انجامش ندادند (بگم که حدود يک ماه هستش که من نديدموشن. اين يعني حداقل يکي دو هفته هست که اين کار انجام نشده!). من 80 درصد کار رو توي يک نصف روز انجام دادم. يا من مشکل دارم. يا اونا مشکل دارند. يا نمي دونم کي؟ چي؟ خدا کنه بتونم مثل بقيه بشم يا بقيه بتونن مثل من بشن يا عظمت خدا رو شکر به خاطر اين همه تفاوت و خلقتش!

من کار تايپ نمي کنم. اين کار طراحي هست که تحويل گرفتم. طراحي ساده دفترچه خلاصه طرح هاي دوره هشتم جشنواره. خوب 60 درصدش تايپ هست. ولي خوب آخه کاري نداره که!؟! اين کاري نداره رو بايد حذف کنم از طرز فکرم. يعني چه کاري نداره! (فکر مي کنم بقيه هم همينو مي گن. آره! بايد مثل بقيه بود.)

اين پرشيان بلاگ هم، باز يه متني ازش ديدم. در واقع يک لينک. يا شايدم يک سايت. که مي گفت: كناره‌گيري يكي از مديران اوليه پرشين‌بلاگ. چيزي رو دليلي بر ترکش بيان کرده که يه جواريي چيزيه که باعث ميشه من در کارهاي آيندم در نظر بگيرم.

پرشين‌بلاگ به عنوان اولين سرويس دهنده فارسي وبلاگ همواره مورد توجه علاقه‌مندان و فعالان عرصه وب فارسي بود و در مدت زمان كوتاهي پس از تاسيس آن توانست جايگاه وبژه‌اي در ميان وبلاگ‌نويسان فارسي به دست بياورد. تلاش بي‌دريغ مديران اوليه پرشين بلاگ در تثبيت جايگاه وبلاگ فارسي و خط و زبان پارسي در اينترنت، تاثير ويژه‌اي بر موقعيت فعلي وب فارسي داشته است و همواره موجب افتخار من خواهد بود.

توجه برخي دست‌اندركاران عرصه وب و اينترنت و حضور اولين وبلاگ‌نويس دولتي در عرصه وب فارسي، زمينه ورود سرمايه‌گذار به مجموعه را فراهم كرد كه نقطه عطفي در روند پيشرفت پرشين بلاگ محسوب مي‌شد. متاسفانه فراز و نشيب‌هاي مختلف زمينه فروش و جدايي پي در پي مديران اوليه پرشين بلاگ را فراهم كرد و با اين وجود سعي كردم تا با صبر بيشتر و تحمل اختلافات و صدمات مختلف در كنار پرشين‌بلاگ بمانم و بدون نقش در سياستگذاري و راهبري آن كمك فني كنم و تفنگدار خوبي براي صيانت از بخشي از وب فارسي و عبور از بحران‌ها شوم.

به اين نتيجه رسيده‌ام كه به دلايل متنوع از جمله خط مشي مديريت و راهبري آن سيستم و برخوردهاي غيركارشناسانه بايستي از گروه سايت‌هاي پرشين‌بلاگ كناره‌گيري كنم و در بستر ديگري تجربيات خود را بكار گيرم و محبت‌هاي شما را جبران نمايم. پرشين بلاگ تاريخ ناگفته و تحولات مختلفي را پشت سر گذاشته است كه آسيب‌شناسي آن مي‌تواند موجبات بقاي وب فارسي و ساير سرويس‌هاي مشابه را فراهم كند و مانع حذف و تخريب چهره بنيانگذاران آن شود.

رييس جمهوري که من فقط دور اول بهش راي دادم (چون واقعان فکر نمي کردم راي بياره و دور دوم هم به خاطر حضور رقيب کنار کشيدم) ببين چي گفته؟ احمدي‌نژاد: دو بچه كافي نيست!!! حالا اين هيچي نيست. 4 روز رو هم تعطيل کرده که جمعيت 9 ماه ديگه معلوم ميشه چه رشد نجومي اي مي کنه! مي گي نع! مي بينيم.

اما واقعان به چه قيمت 4 روز تعطيل!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟؟!؟
چند وقت پيش براي يه تعطيلي بين دو تعطيلي ملت له له مي زدند اما حالا زرتي تعطيل؟
در قبال اين لطف چه انتظاري از ملت خواهند داشت در بعد ها!
ملت اگه همون سهام عدالت رو تحويل بگيرن بيشتر خوشحال مي شن!!!
واقعا چه انتظاري دارند بعدان؟! ايشون از تعطيل کردن به اين مفصلي نويد نداده بودند. از نفت و ...

خدا کنه که اين شادي هاي 3-4 روزه، بعدان دليلي بر پذيرفتن تحمل يک سري شرايط نا متعارف نشه! ما به شادي و پايکوبي مي پردازيم الان! صدا و سيما به پخش مراسمي مي پردازه که تا قبل اگه خاتمي يا هر کس ديگه راس کار بود، محرور الدم مي شد.
واقعان به چه قيمتي

مزاحم مراسمتون نمي شم. من که همزبوني ندارم. اگه داشتم در تعطيلات، من هم به تفريحات سالمم مي رسيدم.
خدا کنه بفهميم! خدا کنه!!

۱۳۸۵ آبان ۱, دوشنبه

امروز

با سلام و علیک سلام

امروز يه سري کار ديگه از جشنواره جوان خوارزمي که از شهريور مشغولشم کم و بيش رو، تحويل گرفتم. تا اواسط هفته بعد گفتم که تحويلشون مي دم. بنا به دلايل امنيتي نمي تونم زياد در موردش حرف بزنم. چرا که امور کامپيوتريشون دست من بوده و هست و اينکه رتبه ها چطورين اينا ..... مي دونيد ديگه؟ در واقع من الان در قرنطينه هستم. شما کجاييد؟ نمي بينمتون؟ .. آهان ديدم .... سلام

طرح هاي امسالشون کيفيت چنداني نسبت به پارسال نداشتند بنا به اذعان کارشناسان، اما طرح هاي جالبي حضور داشتند که توي روزهاي داوري که 12 فقره داور، اين امر خطير رو انجام مي دادند (و با حوصله خداييش عمل کردند)، ديدمشون.

c55 هم امروز زنگ زدم گفتيدند که منتظر يه قطعه هستند براش. راستي بگم که اين گوشي عمرش سه سال هست. قبلا گفته بودم که سه سالشه و خرابه. سو، تفاهم نشه بابا. 2 هفته هست که بازي در مياره. در کل گوشي دوست داشتني هستش.

پيشنهاد کاري رو هم که دادند نپذيرفتم.

ديگه!! آهان.
ديشب سالگرد ازدواج داداش رضا (بزرگه) بود و ما رو شرمنده کردند و بردند آب ميوه مهمونمون کردند جاتون خالي. بگم که 6 نفري با رنوي تهران 29 اينجانبان رفتيم. شانس هم آورديم و جريمه نشديم. مهدي و خانومش مي خواستن خودشون برن که گفتيم 6 تايي با هم مي ريم و رفتيم و خوب بود.

صبا (دخمل داداش رضا - 3 ساله) پريشب توي حياط بود، با مامانش و خانوم مهدي و مامان، بهش ميگم بيام پيشت، ميگه نع!! تو برو به کارو زندگيت برس. منم: چشم!!!

يعني ميشه فردا عيد باشه!؟ نه! ميشه! شما چي ميگي!؟

يه شارژر براي اين گوشيه سامسونگه همين 2 ساعت پيش خريدم، زدم به برق بالا. بعد رفتم زدم پايين به برق. بعد که دوباره اومدم زدم به برق بالا، پق! سوخت. 5000 تومان پر!

جزييات آزمون كارشناسي ارشد 86 رو هم ديشب خوندم. يعني ميشه منم شرکت کنم؟ چرا نميشه آدم. مگه تو چيت کمه! فقط مو نداري. همين!

اين سايته هم جالبه. اسمشو گذاشته درگاه رسانه ها. يکي از سايت هاي گروه سايت هاي پرشين بلاگه. من چند وقته مي خونم که ملت از کار کردن با پانل کاربري اين سرويس راضي نيستند. من که عضوش نيستم ولي زياد جالب هم نيست. ببينيد که اين شرکته چطوري برنده صادرات نرم افزار شده. چيزاي خوبيو رعايت کرده. دمش گرم.

علي اصغر هلالي مديرعامل آرشام كوشا در اين خصوص به ايتنا گفت: حضور در جمع صادركنندگان نمونه در كشور براي دومين بار نشان از عزم و اراده اين شركت در مسير صادرات نرم‌افزار مي‌باشد. وي با اشاره به روند رشد شركت آرشام كوشا افزود: طي سال‌هاي 1377 الي 1379 تقريباً اكثر بازار نرم‌افزارهاي تخصصي نساجي ايران را در اختيار داشته و در سال 1379 اولين محصول خود را به كشور آلمان صادر نموديم. در سال 1384 شركت موفق به صدور 11 نوع از محصولات نرم‌افزاري به 42 كشور جهان گرديد.

وي عوامل مهم موفقيت شركت را در زمينه صادرات نرم‌افزار به اين ترتيب برشمرد: تمركز بر فعاليت‌هاي تخصصي و دوري از فعاليت‌هاي متفرقه و گسسته، وجود بخش تحقيق و توسعه در شركت و توليد محصولات جديد، حفظ ارتباط با مشتريان قديمي، حضور مستمر در نمايشگاه‌هاي معتبر بين‌المللي به عنوان بازديدكننده و غرفه دار، ارتباط مستمر با دانشگاه‌ها و حضور در سمينارها و كنفرانس‌هاي معتبر علمي، استفاده از فناوري اطلاعات در بازاريابي، فروش و خدمات پس از فروش، آموزش مستمر كاركنان و گسترش شبكه نمايندگي بين‌المللي.

به گفته هلالي از برنامه‌هاي آتي شركت در سال 1385 مي‌توان به حضور در بورس اوراق بهادار تهران، گسترش بازارهاي صادراتي و حضور در بازار آمريكاي مركزي و جنوبي، تثبيت حضور در بازار آسياي ميانه و خاورميانه و تبديل شدن به قطب نرم‌افزارهاي خياطي و طراحي پوشاك اسلامي در جهان را اشاره نمود.

چه گشنه و تشنه ام من اين روز آخري! خدا خودش کمک کنه! برم به کار جشنواره ايها برسم. زد زياد!

۱۳۸۵ مهر ۲۹, شنبه

چی میگه؟

سلام.

1. اين c55 معلوم نيست چشه!؟ يارو بعد از 10 روز ميگه دوشنبه تماس بگير ببين حاضره يا نه!؟

2. پدر آقاي مهندس مسعود قاضي نور فوت شدند. خدا بيامرزتش. من که ايشونو نديدم و فقط با پسرشون که مسئول هاستينگ امورات سايت هامون هستند آشنا هستم. ولي 100 درصد پدر دوست داشتني و مهربوني بودند که پسرشون اينقدر متواضع، متين، با دانش و کمالات و .. هستند. خدا رحمتوشون کند.

3. تماس کاري داشتم امروز. ببينم چطور ميشه کار کرد. تا قبلا بصورت حقوق بود و حالا صحبت شده که ساعتي حساب بشه. قبلا هم قراردادي کار مي کرديم. هر کدوم يک خوبي ها و يه ضعف هايي داشتند. به هر حال با سعي و خطا بايد مناسب ترينو انتخاب کرد.

4. يکي از دوستام به اسم علي رضا شجاعي فر، نمي دونم چي بگم ازش. بهش ASP اينا ياد ميدم. اما در بعضي مباحث (چه شخصي، چه اجتماعي و ...) خيلي سخت و انعطاف ناپذيره. مخ آدمو مي گوزونه. بعضي وقتا مي خواد اداي يه سري طرز فکرها رو که اصلان نداره در بياره. اينا غيبتش نيستا. به خودش هم گفتم. فکرشو بکن 2.5 سال پيش تر از اينکه من فارغ التحصيل بشم فارغ شده. سربازي هم به دليل پزشکي معاف شده. اونوقت تازه يک ساله که تازه داره کار درست و حسابي اگه بشه اسمشو گذاشت مي کنه. ولي پيشرفتش تو کارش خوب بوده از نظر من.

5. کم کم دارم تابلو ميشم. موها کچل. ريش گذاشته و آراسته. يه کلاه هم مي ذارم سرم که ميشم عينهو سربازا. حالا حالا ها مونده آق حامد. سپاه خوش بگذره کرمانشاهان.

6. اينترنت هم که شنيديد پر سرعت، بي پر سرعت. تازه مي خوان تعطيلش هم بکنن. به قول دوستان، تکنولوژي توي اين مملکت نمياد، اگرم بياد ريده ميشه بهش. پس بالاخره بياد يا نياد؟ بياد بابا! بياد. حداقل خيالمون راحت ميشه که بچه هامون بيشتر از ما از اينترنت بهره مي برند.

7. امروز لينک هاي خوش اومدني هام رو گذاشتم تو بلاگم. اينا، يعني اين آدما رو اصلان نه ديدم و نه ميشناسم. اونا هم همينطور منو. صرفا بلاگشونو خوندم (بعضياشونو از سير تا پياز = کل آرشيوشون = من خيلي بيکارم = هميني که هست) خيلي از نوشته هاشون لذت بردم. از چيزايي که ميگن. طرز فکرا. روتين هاي زندگيشون. طرز بيان حرفاشون و خيلي چيزاي ديگه که به خودم مربوط ميشه. دوست دارم بهشون هم وزن هم بدم که مثلا کدوم چقدر برام جالبن که شايد بعدان اينکار کردم.

8. فعلان با بای تا بهدان!

۱۳۸۵ مهر ۲۸, جمعه

و اما حالا

خوب سلام.
من زنده ام هنوز. شما زنده اید؟ عجب چیزیه ها؟؟؟ مگه نعععع؟؟؟

الهی دردو بلای دينا بخوره تو سره عموی لجنش! با اون شاهين هم خيلي حال مي کردم ولي از وقتي فهميدم مثل محمود پسته اه اه!!! حالم از ادا آوردنش هم بهم مي خوره. براي محرم شنيدم بازم داره بازي مي کنه.

چیزای خوبی رو تصمیم گرفتم. باید بخوبی هم بهش عمل کرد. می خوام سرباز نمونه بشم. (کو نمونه؟!؟) شاید یه 226 یا شایدم 246 برنده شدم!

خوندم توی یه وبلاگی (این روزها و شبا کارم شده خوندن وبلاگ اینو اون) که تو سربازی دو تا دوست کافیه برای آدم. نه بیشتر و نه کمتر. يکي کتاب و اون يکي خود آدم. اگه بشه اسم منو آدم گذاشت سعی می کنم که اينکارو بکنم. اما دنبال کار هم هستم برای بعد از ظهرام. اگه کار سراغ دارید معرفی کنید بهم.


طراح سایت هستم. مهندس کامپیوتر خدای نکرده. مهندس نرم افزارو طراحی و تحلیل نرم افزار.
دارم UML رو هم یاد می گیرم تا ببینیم چی میشه بعدها!

گفتم بعد ها یاد بچم افتادم! چه پر روو مگه نه!
امشب مهمون داداش رضا بودیم افطاری! با صبا برادرزادم شوخی کردمیو حظشو بردیم! چه رعدو برقی هم زد! دم خدا گرم. یه حالی داد بهمون. چه هوایی بود رفتیم بیرون. حالا خوبه من بقدری خواب سنگینم که اصلا متوجه نشدم بارونو. ما اینیم دیگه!

از اونجا هم اومدیم دیدیم آقا مهدی - داداش وسطی - مونده پشت در چون کلید نداشته. خوب حقشه! آدم اینقدر هواس پرت!
و نیمی هم امشب نصیحتم کرد و از تجربه هاش برام گفت. باشد تا من درس بگیرم انشاالله ازش! انشاالله!
می گیرم حتما. چون مهدی بعد از یه مقطع زمانی تو زندگیش، پر هست از یه سری عادات خوب. خیلی برام جالبه و سعی می کنم از تجربه هاش استفاده کنم. البته شاید خودش هم نفهمه. همونطوری که شما هم نمی فهمی. چون من از شما هم استفاده می کنم. حتی شما دوست عزیز!

کلی ضعیف شدم. به خاطر ماه رمضون. تا قبل از ماه رمضون وعده هاي بارفيکس رفتنم رسيده بود به وعده هاي 5 تايي، اما الان يکدونه به زور مي رم. شنا هم که روي زمين مي رفتم وعده هاي 30 تايي مي رفتم اما الان چون يکي بارفيکس ميرم اول، يکدونه هم نمي تونم برم. خدا شاهد باشا! بعد از ماه مهمونيت مي ترکونم!

اين wordpress.com که سرويس وبلاگه، سورس کدش رو برداشتم و نصب کردم براي خودم و حالا توي اون متنامو مي نويسم و بعدان ميريزمشون توي اينترنت و بلاگم. خيلي خيلي بهتر شد برام. البته با WORD هم میشد اینکارو کرد، اما محيط ويرايش اين بهتر تره! چون ساده تره!

فردا هم باید گوشی زيمنس c55 رو که خراب شده بعد از 3 سال رو پيگيري کنم از نمايندگيش ببينم چش شده. درست شدني هست اصلا يا نه!؟
کم کم خواب ..... لا لا .. خميازه ....... باي باي

۱۳۸۵ مهر ۲۷, پنجشنبه

چند مطلب

1. آدم کشي در ايران آزاد شد!

سلام مي کنم به همه دوستان نازنينم
اوايل همين هفته در قسمت سخن مبين تلنگري به يک خبر زده بودم (مطلبي با عنوان: و اما امارات) که بازتاب نسبتا خوبي داشت. و اما امروز دومين تلنگر را مي زنم ... اگر دوستان استقبال کنند اين تلنگرها ادامه خواهد داشت البته به شرطي که خدا آخر عاقبتش را خير کنه!
چند روز پيش در جرايد خونديم که:
رئيس سازمان نظام پزشکي: با توزيع فرمهاي «رضايتنامه» و «برائتنامه» در بيمارستانها اگر بيماري پس از عمل جراحي دچار عارضه اي شد ديگر او خانواده اش امکان شکايت از پزشکان معالج را نخواهند يافت.

به منظور آشنايي هر چه بيشتر رعايا با اين فرمهاي (قتل آزاد!) نمونه اي از آن در اينجا درج مي شود:

«فرم برائت نامه»
اينجانب .......... بيمار بيمارستان ........ اعلام مي دارم در صورتي که بعد از عمل يا در حين آن فوت کنم:
الف – اعتراف مي کنم که اينجانب قبل از آمدن به بيمارستان هم کمي مرده بودم.
ب- همچنين رسما اعلام مي کنم که قبل از انجام عمل کاملا مرده بودم و نتيجه آزمايش مرگ مغزي و قلبي اينجانب به روئيت من رسيده و توسط امضا و اثر انگشت صحت آن را تائيد نموده ام.
ج- بر همين اساس وقتي از همان قبل از عمل مدرک مرگ من اعلام شده، چگونه به خودم يا فاميلم حق مي دهم که از پزشک معالج شکايت کنم؟
د- و به اينصورت اقرار مي کنم که نه تنها هيچ شکايتي از پزشک معالج ندارم بلکه مراتب رضايتمندي خود را از عملکرد پزشک معالج و تيم پزشکي همکار ايشان اعلام داشته و صراحتا بيان مي کنم که پزشک معالج و يزشکان جراح صرفا مرگ اينجانب را کشف و اعلام کرده اند!

«فرم رضايت نامه»
اينجانب .......... بيمار بيمارستان .......... با صحت مزاج و عقل سالم اعلام مي کنم که:
الف از همان بدو تولد دست راست نداشته ام و به هيچ وجه دست راست من طي عمل جراحي قطع نشده است!
ب – تخليه چشم چپ من هيچ ربطي به عملکرد پزشک معالج اينجانب نداشته و بصورت خودبخود اتفاق افتاده است! (مادرم هم از قديم مي گفت که آدم بي چشم و رويي هستم!)
ج – من از همان بچگي آأم بي زباني بودم و خانواده و بچه محل ها هم شاهدند فلذا هيچ شکايتي از پزشک معالجم بابت از دست دادن قدرت تکلم ندارم!


2. يک آهنگ جالب و توپ با استفاده از برخي الفاظ دوست داشتني (اگه ناراحت ميشي نگوشش)

ري ... ري ..... ري لودد


فکر کردي مي گم ريدم؟؟؟
نخير هم!
اين هم قالب جديد!
خوب بییییییییییییییییییید؟؟؟

- عکس نشانگر قالب گدیمی هست البته

۱۳۸۵ مهر ۲۶, چهارشنبه

بارون

بارونو دیدید؟
رفته بودم دماوند. چه بارونی بود. ذوق زده اومدم برای اهل تهرون دارم تعریف می کنم، نگو اونا نه تنها بارونو دیدند، رعد و برقشم دیدن!

۱۳۸۵ مهر ۲۰, پنجشنبه

علي

مدد ز غير علي ننگ است - يا علي مددي
من عکسشو داشتم. همين عکس بود. 3 سال به ديوار اتاقم بود. کنار عکس تختي! اما حالا هر چي مي گردم پيداش نمي کنم؟؟

۱۳۸۵ مهر ۱۷, دوشنبه

از کرامات شيوخ ما



وی در بخشی دیگر از اظهارات خود، مطبوعات را عامل گرانی‌ روزهای اول ماه رمضان عنوان کرد و گفت: مطبوعات در گرانی روزهای اول ماه مبارک رمضان نقش دارند. زیرا ما به اندازه کافی گوشت مرغ ذخیره و عرضه کردیم به جای اینکه فرهنگ مصرف «گوشت منجمد» که به وسیله وزارت بهداشت توصیه می‌شود، مطرح گردد در روزهای اول ماه رمضان دیدیم که جریان مطبوعات «گوشت گرم» را ترویج می‌کرد و این باعث شده بود که کمتر به گوشت منجمد توجه شود.

۱۳۸۵ مهر ۱۴, جمعه

به زبان خودشان



از عمران صالحي

به زبان خودشان
با درختی که زند سر به فلک
به زبان مِه و ابر
به زبان لجن و سایه و لک
به زبان شب و شک حرف مزن

با درختان برومند جوان
به زبان گل و نور
به زبان سحر و آب روان
به زبان خودشان حرف بزن

تهران - 13/5/59


نام کوچک
درخت را به نام برگ
بهار را به نام گل
ستاره را به نام نور
کوه را به نام سنگ
دل شکفتة مرا به نام عشق
عشق را به نام درد
مرا به نام کوچکم صدا بزن!

تهران - 20/10/62

آدمیزاد

آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...