۱۳۸۵ آبان ۸, دوشنبه

خل و چل

سولام
يک شنبه اييه، سينما ماورا فيلم کنترل رو داشت نشون مي داد. مامان بهم گفت که اين سينما ماورا هم مال خل و چلاستا! منم يک نگاهي کردم که اين آخه چه حرفيه!؟ يه دور از جوني؟ يک چيزي. در همين لحظه هنرپيشه فيلم کلشو کوپوند توي آينه جلو روش. منم کلي زدم زير خنده که مادر پر بيراه هم نمي گه... آخه کسي نيست بگه بابا، يک کم صبريله! بذار يه مدت از جدي موندن قيافه ما بگذره، بعد بزن توي آينه کلتو. نمي فهمه که.

دقت کرديد بعضي کلمات رو بعضي وقتا بعضي آدما چطوري ميگن. مثلا همين تبديل به احسنت متن قبليم. درستش تبديل به احسن هست ولي ... و يا توافق رو که بعضيا ميگن تفاوق. يا توفير رو که بعضيا ميگن توفيق. ديديــــــد!؟ (اه! اين از کجا يهو دراز شد!؟ ــــــ عـــــــه! ctrl+j بود ببم جان)

بابا! خوبن؟ کوچکولورو ببوس ...

زنگ زدن از پادگان بايد يه سري مدرک فردا ببرم براشون. تازه، c55 رو هم اگه بشه فردا تحويل مي گيرم. اونوقتم، زنگ بزنم احمديه گواهيم رو آماده کنن برم بگيرم. سپس، آماده شم برم باشگاه بدوام. امروزم زنگ زدم خانوم باقري افرانت هماهنگ کردم که از حساب ويژه عيد فطرشون استفاده کنم. دلتون بسوزه، يک سال 60.000 تومان. حال ميده نع!؟

بدجوري دوست دارم يکي پشتم باشه! آهـــــــــــــــــــــاي! بقيشو گوش کن بعدان نيشتو باز کن. از اونجايي که ميگن پشت هر مرد موفقي، زن خوبي هست منظورمه. نع که احساس کنم موفقم، بلکه احساس مي کنم تمايلي بر موفق بودن در اندرونم هست. حالا اگه يکي يکي هم شما اصرار داريد بياييد پشتم، عمـــــــــــران. عه عه عهه .... آقاي محترم شما اين پشت چي کار مي کني ... اوهوي عوضي.... آخخخخ! بي جنبه.

امروز (يک شنبه) صبح با 4-5 دانه ساقه طلايي صبحم را ناشتا کردم. (درست گفتم ميگي؟) مزه داد اينقدره! تصميم دارم صبح ها هم بلند شم وايساده برم توي يه جايي بدوام. اگه نشد ميرم با مهدي باشگاه اونجا جا داره براي دويدن. با يکي که يادم نيست کي بود (شايد داداش رضا، شايد امير حسين، شايد وقتي ديگر ...) صحبت مي کردم مي گفتم 1 ماه مونده به اعزام برم بدوام که نفسم باز شه و از اين سوسول بازيا، گفتند که بي خيل. ميري اونجا 2-3 روزه مياي رو فرم. من هم گوش نميدم عمري!

به هر کس که خودشو دوست داره توصيه مي کنم:

  1. نوشابه نخوره
  2. سس نخوره
  3. حرص نخوره
  4. سولفات روي بخوره
  5. سولفات روي بخوره
  6. سولفات روي بخوره
  7. سولفات روي بخوره
  8. سولفات روي بخوره
  9. سولفات روي بخوره
  10. سولفات روي بخوره
  11. ذرت اونم از نوع خار+جيشو = خارجيشو (با خارش ها، جيش خاليش نع!) بخوره. عاي بخوره، عاي بخوره، i بخوره ....
  12. تو جيب جا ميشه
  13. بو هم ميده
  14. پلاستيکي نيست
  15. چوبي نيست
  16. خوردني!؟!؟ ام! آدم عاقل نمي خوره.
  17. راهنمايي = اگه بخوري ... مي کني
  18. عدس و لپه و ادويه جات (منظورت اينه که نفخ مي کنم؟)
  19. نه کف مي کني
  20. شامپو

وقت تمام شد. مورد سئوال صابون بودش.

واقعان برام مهمه؟

واي. يک کليپ ديدم که معرکه بود. تعريف مي کنم براتون. پسر در چمن پارک نشسته مشغول مطالعه. ويتامين ث (دخمل خوژگله) با سبد غذاها وارد شده، با کمي لب و لوب نشسته و مشغول درآوردن اغذيه مي شود به همراه لب و لوب. در اين هنگام يک توت فرنگي را وارد دهان پسرک کرده و بعد لب و لوب. سپس يک توت فرنگي ديگر را آغشته به خامه کرده و در دهان پسرک مي کند، به همراه لب و لوب (واي چه طعمي!!). در همين حين، که لب و لوب و ... ، دختره ديونه فکر مي کنه ميدونه جاي شيريني که از سبدش درآورده کجاست، دستشو اشتباهي ميبره به طرف چمنها براي شيريني..... اما اشتباهي پشگل يک گاو ماده رو بر ميداره ميزاره دهن پسرک بخت برگشته. اون هم پس از 2 گاز پر احساس و جويدن، با نگاهي که آکنده از عن و آخولو کلي احساسات حمارگونه مي باشد، بر رخ معشوقه خود بالا مي آورد..... (حال کروم واقعان)

از خودم بگم چه خبره يا از نت. توي نتو که خودتون بريد ببينيد. توي خودم هم خوب خودتون بياييد ببينيد. ظاهرو باطنو رو مي کنم. (به خدا مي کنم!)

داشتم فکر مي کردم، ..... ، عجب فکر جالبي بود خداييش. حس مي کنم دارم سر کارتون ميذارم. خوابم مياد بابا خوب عه!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

آدمیزاد

آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...