۱۳۸۵ مهر ۲۹, شنبه

چی میگه؟

سلام.

1. اين c55 معلوم نيست چشه!؟ يارو بعد از 10 روز ميگه دوشنبه تماس بگير ببين حاضره يا نه!؟

2. پدر آقاي مهندس مسعود قاضي نور فوت شدند. خدا بيامرزتش. من که ايشونو نديدم و فقط با پسرشون که مسئول هاستينگ امورات سايت هامون هستند آشنا هستم. ولي 100 درصد پدر دوست داشتني و مهربوني بودند که پسرشون اينقدر متواضع، متين، با دانش و کمالات و .. هستند. خدا رحمتوشون کند.

3. تماس کاري داشتم امروز. ببينم چطور ميشه کار کرد. تا قبلا بصورت حقوق بود و حالا صحبت شده که ساعتي حساب بشه. قبلا هم قراردادي کار مي کرديم. هر کدوم يک خوبي ها و يه ضعف هايي داشتند. به هر حال با سعي و خطا بايد مناسب ترينو انتخاب کرد.

4. يکي از دوستام به اسم علي رضا شجاعي فر، نمي دونم چي بگم ازش. بهش ASP اينا ياد ميدم. اما در بعضي مباحث (چه شخصي، چه اجتماعي و ...) خيلي سخت و انعطاف ناپذيره. مخ آدمو مي گوزونه. بعضي وقتا مي خواد اداي يه سري طرز فکرها رو که اصلان نداره در بياره. اينا غيبتش نيستا. به خودش هم گفتم. فکرشو بکن 2.5 سال پيش تر از اينکه من فارغ التحصيل بشم فارغ شده. سربازي هم به دليل پزشکي معاف شده. اونوقت تازه يک ساله که تازه داره کار درست و حسابي اگه بشه اسمشو گذاشت مي کنه. ولي پيشرفتش تو کارش خوب بوده از نظر من.

5. کم کم دارم تابلو ميشم. موها کچل. ريش گذاشته و آراسته. يه کلاه هم مي ذارم سرم که ميشم عينهو سربازا. حالا حالا ها مونده آق حامد. سپاه خوش بگذره کرمانشاهان.

6. اينترنت هم که شنيديد پر سرعت، بي پر سرعت. تازه مي خوان تعطيلش هم بکنن. به قول دوستان، تکنولوژي توي اين مملکت نمياد، اگرم بياد ريده ميشه بهش. پس بالاخره بياد يا نياد؟ بياد بابا! بياد. حداقل خيالمون راحت ميشه که بچه هامون بيشتر از ما از اينترنت بهره مي برند.

7. امروز لينک هاي خوش اومدني هام رو گذاشتم تو بلاگم. اينا، يعني اين آدما رو اصلان نه ديدم و نه ميشناسم. اونا هم همينطور منو. صرفا بلاگشونو خوندم (بعضياشونو از سير تا پياز = کل آرشيوشون = من خيلي بيکارم = هميني که هست) خيلي از نوشته هاشون لذت بردم. از چيزايي که ميگن. طرز فکرا. روتين هاي زندگيشون. طرز بيان حرفاشون و خيلي چيزاي ديگه که به خودم مربوط ميشه. دوست دارم بهشون هم وزن هم بدم که مثلا کدوم چقدر برام جالبن که شايد بعدان اينکار کردم.

8. فعلان با بای تا بهدان!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

آدمیزاد

آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...