۱۳۸۶ دی ۵, چهارشنبه

همه چيز اوکيه . نه. بعله. خير. سننه


عروسي نرفتم همدان. تنهام تهران. همه رفتند. ميخوام برم حموم. راز رو ببينم و بخوابم و برم ببينم فردا چي کارم. امروز پادگان خوش گذشت. سر کار بوديم مطابق معمول! ها ها! حال و حوصله هيچ کس جز خودم و افکارم رو ندارم. اگه خواستيد اونجا (تو افکارم) مزاحم بشيد! بعله. هميني که هست. مي خواي بخواه نمي خواي هم بايست بخواي!

۳ نظر:

  1. manana:D ;)
    joda az shookhi omidvaram hame chi ok bashe hala chera tanha boodi naumadi gap bezanim too chat

    پاسخحذف
  2. دقیقن با همون سننه آخرش موافقم
    راستی روزگار چطور میگذره؟ احتمالن جواب اینم همون بالاییه مگه نه؟

    پاسخحذف
  3. نبودم که بيام ديگه. در افکار درگير بودم ديگه!
    نه! روزگار به کاممه شکر خدا! :)

    پاسخحذف

آدمیزاد

آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...