در قسمتی از دنیا - حیوونا زندگی می کنن!
حیوونا حیونی می کنند.
حیووونا ....
بر پدرشون لعنت!
انگار نه انگار که داره جایی ...
این کوفی عنان هم آدمه آخه؟؟؟؟
با این آدما
من
اينترنت نمی خوام
من ماهواره نمي خوام
من رنگ و لعاب نمی خوام
من ميکروسافت و کوکا و بنز و نایک و ياهو و گوگل و چه و چه نمي خوام!
لعنت بر این سکوت مضخرف آدماي به ظاهر حسابي!
۱۳۸۵ مرداد ۸, یکشنبه
عوضی
۱۳۸۵ مرداد ۷, شنبه
فارغ میشم!
دارم فارغی مي شم!
خدا مرگش بده! نمي دونم که حاملم کرد!
تعصب و عدم پيشرفت رو خونديد!
آدم شوخی شوخی حامله میشه! بچه دار میشه! نيازي به تجسم کردن آدم بعنوان بچه نيست!
گاو آدم زاييده! انگار خود آدم زاييده! آخه گاوم کجا بود من.
عجب حالي ميده فارغ شدن!
نوبت هاي مختلفي توي زندگي تا حالا اين دردو کشيدم و اين حالو بردم! خدا قسمت کنه ايشالا!
بعد از دبستان، سوم راهنمايي، ديپلم، مدارک کلاس زبان، کشتي، سيبيل، دانشگاه، کار، و الان ليسانس!
بهم ميگن: يک پسر ليسانسه! عاشق لاس وگاسه! و ....
اگر از من بپرسن اگر برگردی به عقب، باز همين مسير رو طي مي کني؟
جواب خوبي خواهم داد.
نه!!!
از تونل رسالت اين مسيرو ميام!
آخه اين چه سئواليه؟ مگه قراره برگردم به عقب!؟ نه که نه! پس جلوتو بپا!
حامد
موضوع انشا: سال گذشته را چگونه گذرانديد؟
قلم بر قلب سفيد كاغذ مي گذارم و فشار مي دهم تا انشاء ام آغاز شود.
سال گذشته سال بسيار خوبي و پر بركتي مي باشد. سال گذشته پسر خاله ام زير تريلي ٌّ چرخ رفت و له گشت و ما در مجلس ترحيمش شركت كرديم و خيلي ميوه و خرما و حلوا خورديم و خيلي خوش گذشت. ما خيلي خاك بازي كرديم. من هر چي گشتم پسرخاله ام را پيدا نكردم. در آن روز پدرم مرا با بيل زد، بدون بي دليل! من در پارسال خيلي درس خواندم ولي نتوانستم قبول شوم و من را از مدرسه به بيرون پرت كردند. پدرم من را به مكانيكي فرستاد تا كار كنم و اوستاي من هر روز من را با زنجير چرخ مي زد و گاهي موقع ها كه خيلي عصباني مي شد من را به زمين مي بست و دو سه بار با ماشين يكي از مشتري ها از روي من رد مي شد. من خيلي در كارهاي خانه به مادرم كمك مي كنم. مادرم من را در سال گذشته خيلي دوست مي داشت و من را خيلي ماچ مي كند ولي پدرم خيلي حسود است و من را لاي در آشپزحانه مي گذاشت. در سال گذشته شوهر خواهرم و خواهرم خيلي از هم طلاق گرفتند و خواهرم بسيار حامله است و پدرم مي گويد يا پسر است يا دوقلو، !!!! در سال گذشته ما به مسافرت رفتيم و با قطار رفتيم. من در كوپه بسيار پدرم را عصباني كردم و او براي تنبيه من را روي تخت خواباند و تخت را محكم بست و من تا صبح همان گونه خوابيدم! پدرم در سال گذشته خيلي سيگار مي كشد و مادرم خيلي ناراحت است و هي به من ميگويد: كپي اوغلي، ولي من نمي دانم چرا وقتي مادرم به من فحش مي دهد، پدرم عصباني مي شود! در سال گذشته ما به عيد ديدني رفتيم و من حدودا خيلي عيدي جمع كرده ام، ولي پدرم همه آن ها را از من گرفت و آنتن ماهواره اي خريد كه بسيار بد آموزي دارد و من نگاه نمي كنم و پدرم از صبح تا شب شوه نگاه مي كند و بشكن مي زند. پدرم در سال گذشته رژيم گرفته است و هر شب با دوست هايش آب و ماست و خيار مي خورند و مي خندند، گاهي وقتا هم آب با چيپس و ماست موسير
.....من خيلي سال گذشته را دوست دارم و اين بود انشاي من....
انشا از من نیست
۱۳۸۵ مرداد ۶, جمعه
مردم همه می جهنميدند
در سردر کاروانسرايی
تصوير زني به گچ کشيدند
ارباب عمايم اين خبر را
از مخبر صادقی شنيدند
گفتند که وا شريعتا خلق
روی زن بی نقاب ديدند
آسيمه سر از درون مسجد
تا سردر آن سرا دويدند
ايمان و امان به سرعت برق
می رفت که مؤمنين رسيدند
اين آب آورد آن يکی خاک
يک پيچه ز گل بر او بريدند
ناموس به باد رفته ای را
با يک دو سه مشت گل خريدند
چون شرع نبی از اين خطر جست
رفتند و به خانه آرميدند
غفلت شده بود و خلق وحشی
چون شير درنده می جهيدند
بی پيچه زن گشاده رو را
پاچين عفاف می دريدند
لب های قشنگ خوشگلش را
مانند نبات می کيدند
بالجمله تمام مردم شهر
در بحر گناه می تپيدند
درهای بهشت بسته می شد
مردم همه می جهنميدند
می گشت قيامت آشکارا
يکباره به صور می دميدند
طير از وکرات و وحش از جحر
انجم ز سپهر می رميدند
اين است که پيش خالق و خلق
طلاب علوم روسفيدند
با اين علما هنوز مردم
از رونق ملک نااميدند
۱۳۸۵ مرداد ۴, چهارشنبه
احمدک
بچه های کلاس در حال داد و فریاد هستند که معلم وارد کلاس میشود
معلم چو ناگاه آمد ، کلاس
چو شهری خفته خاموش شد
سخنهای ناگفته در حلقها
به لب نارسیده خاموش شد
سکوت کلاس غم آلود را
صدای درشت معلم شکست
ز جا احمدک جست و بند دلش
ز این بی خبر بانگ ناگه گسست:
بیا احمدک درس دیروز را
بخوان تا ببینم که سعدی چه گفت ؟؟
ولی احمدک که درس ناخوانده بود
بجز آنچه دیروز بشنیده بود
زبانش به لکنت بیافتاد و گفت :
بنی ، بنی ، بنی آدم اعضای یکدیگرند
وجودش به یکباره فریاد زد :
که در آفرینش ز یک گوهرند
زبان دلش گفت بی اختیار :
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو که ، تو که ..... وای یادش نبود
جهان پیش چشمش سیه پوش شد
نگاهی به تاریکی از روی شرم
به پایین بیافکند و خاموش شد ...
معلم بگفت با لحن گران :
که ای احمدک ، کودن بی شعور
نخواندی چنین درس آسان ؟ بگوی
که چیست فرق تو با دیگران ؟؟
خدایا ، چه گوید ؟ بگوید حقایق؟؟
بگوید چیست فرق او و آن کسان؟؟
به آهستگی گفت با قلب پاک :
که آنان به دامان مادر خوشند
و من بی وجودش می نهم سر به خاک
من از روی ترس و اجبار مرگ
کشیدم از آن درس بگذشته دست
کنم با پدر پینه دوزی و کار
ببین ، ببین دست پر پینه ام شاهد است
معلم بکوبید پای بر زمین و بگفت :
به من چه که مادر ز کف داده ای ؟
به من چه که دستت پر از پینه است ؟
رود یک نفر پیش ناظم که او
به همراه خود یک فلک آورد
ناظم به همراه فلک از راه میرسد و پاهای احمدک بخت برگشته را به فلک می بندند... معلم چوب را به بالای سر میبرد که بر پاهای احمدک بکوبد ، ناگهان احمدک فریاد می زند :
یادم آمد ، یادم آمد صبر کن
تحمل خدا را ، تحمل دمی
تو که از محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی !!!
۱۳۸۵ مرداد ۲, دوشنبه
a letter to wife
One person wrote a letter to his wife,
Dear Sweet Heart
I can't send my salary this month, so I am sending 100 kisses.
You are my sweetheart
His wife replied back after some days to her husband:
Dearest sweetheart
Thanks for your 100 kisses, I am sending the expenses details:
1. Milk man was agreed on 2 kisses
2. Teacher agreed on 7 kisses
3. Our house owner is coming every day and taking two or three kisses of mine
4. Vegetable and food shop keeper was not agreeing with kisses only, so I have given some other items to him ...........
5. Others 40 kisses
Please don't worry for me, I have balance 35 kisses and I hope I can complete this month.
Shall I plan same way for next months, Please advice?????????
Your Sweet Heart
۱۳۸۵ تیر ۳۱, شنبه
نگاه شاگرد
استاد کوزن کلمات اصل نخستین را که قرار بود بر دروازه ی معبد اواکو در کیوتو حکاکی شود می نگاشت. او کلمات را با قلم مو روی تکه کاغذی نقش میزد تا سپس روی چوب حک شود.یکی از مریدان استاد برای او مرکب می ساخت و به خوشنویسی استاد می نگریست.
مرید گفت: چندان خوب نشد.
کوزن دوباره نوشت.
مرید گفت: این از آن هم بدتر شد.
کوزن دوباره نقش زد.
پس از شصت و چهار بار مرکب ته کشید و مرید رفت تا باز هم قدری مایه مرکب بیاورد.استاد که
تنها شده بود و چشم خرده گیری مزاحم او نبود با باقیمانده مرکب نقش تندی زد.مرید چون بازگشت نگاه ستایش آمیزی به آخرین کوشش او کرد و گفت: شاهکار است.
۱۳۸۵ تیر ۲۷, سهشنبه
عمو سبزي فروش
داستاني که در زير نقل ميشود، مربوط به دانشجويان ايراني است که دوران سلطنت «احمدشاه قاجار» براي تحصيل به آلمان رفته بودند و آقاي «دکتر جلال گنجي» فرزند مرحوم «سالار معتمد گنجي نيشابوري» براي نگارنده نقل کرد:
«ما هشت دانشجوي ايراني بوديم که در آلمان در عهد «احمدشاه» تحصيل ميکرديم. روزي رئيس دانشگاه به ما اعلام نمود که همه دانشجويان خارجي بايد از مقابل امپراطور آلمان رژه بروند و سرود ملي کشور خودشان را بخوانند. ما بهانه آوريم که عدهمان کم است. گفت: اهميت ندارد. از برخي کشورها فقط يک دانشجو در اينجا تحصيل ميکند و همان يک نفر، پرچم کشور خود را حمل خواهد کرد، و سرود ملي خود را خواهد خواند.
چارهاي نداشتيم. همه ايرانيها دور هم جمع شديم و گفتيم ما که سرود ملي نداريم، و اگر هم داريم، ما بهياد نداريم. پس چه بايد کرد؟ وقت هم نيست که از نيشابور و از پدرمان بپرسيم. به راستي عزا گرفته بوديم که مشکل را چگونه حل کنيم. يکي از دوستان گفت: اينها که فارسي نميدانند. چطور است شعر و آهنگي را سر هم بکنيم و بخوانيم و بگوئيم همين سرود ملي ما است. کسي نيست که سرود ملي ما را بداند و اعتراض کند.
اشعار مختلفي که از سعدي و حافظ ميدانستيم، با هم تبادل کرديم. اما اين شعرها آهنگين نبود و نميشد بهصورت سرود خواند. بالاخره من [دکتر گنجي] گفتم: بچهها، عمو سبزيفروش را همه بلديد؟. گفتند: آري. گفتم: هم آهنگين
است، و هم ساده و کوتاه. بچهها گفتند: آخر عمو سبزيفروش که سرود نميشود. گفتم: بچهها گوش کنيد! و خودم با صداي بلند و خيلي جدي شروع به خواندن کردم: «عمو سبزيفروش . . . بله. سبزي کمفروش . . . بله. سبزي خوب
داري؟ . . . بله.» فرياد شادي از بچهها برخاست و شروع به تمرين نموديم. بيشتر تکيه شعر روي کلمه «بله» بود که همه با صداي بم و زير ميخوانديم.
همه شعر را نميدانستيم. با توافق همديگر، «سرودملي» به اينصورت تدوين شد:
عمو سبزيفروش! . . . بله.
سبزي کمفروش! . . . . بله.
سبزي خوب داري؟ . . بله.
خيلي خوب داري؟ . . . بله.
عمو سبزيفروش! . . . بله.
سيب کالک داري؟ . . . بله.
زالزالک داري؟ . . . . . بله.
سبزيت باريکه؟ . . . . . بله.
شبهات تاريکه؟ . . . . . بله.
عمو سبزيفروش! . . . بله.
اين را چند بار تمرين کرديم. روز رژه، با يونيفورم يکشکل و يکرنگ از مقابل امپراطور آلمان، «عموسبزيفروش» خوانان رژه رفتيم. پشت سر ما دانشجويان ايرلندي در حرکت بودند. از «بله» گفتن ما به هيجان آمدند و «بله» را با ما همصدا شدند، بهطوري که صداي «بله» در استاديوم طنينانداز شد و امپراطور هم به ما ابراز تفقد فرمودند و داستان بهخير گذشت.»
۱۳۸۵ تیر ۲۶, دوشنبه
تعصب و عدم پيشرفت
5 سال پيش:
1 - من - تو رو - مي خوام!
2- من عاشقتم!
3- من عاشق افکار و انديشه هاي آقا و خانوم برنر هستم!
4- من عاشق ميدون انقلاب و ميدون تجريش و درکه هستم!
5- آخ که وقتي سوار اتوبوس ولوووو، وقتي از خيابون ولي عصر به سمت پايين مياد، هستم، انگار تو شهر بازي هستم!
6- من، عاشق بنز هستم!
7- من مي ميرم براي علي، دوست دانشگام! بس که شوخو شنگه!
8- من عاشق پزشکي هستم!
9- من اينقدر با داداشم مچم که نگو و نپرس!
10- من احترام خاله و بزرگترامو نگه مي دارم! اينقدر که همه مي دونن!
11- من از ريش گذاشتن بدم مياد!
12- از شلوار لي حالم بهم مي خوره!
13- از ترانه هاي ايراني متنفرم!
14- دوست دارم از ايران برم! هر جا که شد!
15- دوست ندارم شنا رو!
16- من از دختر چادري بدم مياد!
17- من از عطر تند بدم مياد!
18 - من زبان انگيسي رو مي پرستم!
19- من بيل گيتس رو مثل يک قديس مي دونم! و عاشق زندگيشم! و تمام محصولات ميکروسافت رو استفاده مي کنم حتمان!
20- من روزي 20 بار روي زمين شنا مي رم و شونه هامو 2-3 وعده در روز به بالا و پايين جهت انجام نرمش پرتاب مي کنم.
2 سال پيش - با تعصب:
1- من تو رو با هيچ چيز توي دنيا عوض نمي کنم!
2- تو ديگه جزيي از وجودم هستي! عضو بدنمي! عضوي مهمي مثل چشم! آخ که دورت بگردم الهي. کي ميشه من .... (بقيه حرفها! بر اساس قوانين جمهوري اسلامي ......)
3- آقا و خانوم برنر، 3-4 تا فاميل با حال تر از خودشون دارند! من حالا، علاوه بر پيروي از افکار اونا، عاشق افکار و انديشه هاي اون يکي ها هم هستم!
4- ميدون انقلاب که منبع کتاب و دوست داران کتاب هست (مخصوصا جمعيت نسا (!!!!!عوفينا!!!!)) - تجريش هم که قربونش برم - يه قرار بذارين با هم بريم اونجا!
درکه رو که ديگه نگو! به همه جاي تهرون راه داره! چطوري؟؟؟ چطوريش رو نمي دونم! اما کل بچه هاي تهرون اونجا هستند ديگه!
5- از امسال اتوبوساي جديد گذاشتن توي خط اتوبوس! کولردار هم هستند! حالش بيشتره! وقتي از خيابون ولي عصر به سمت پايين مياد، انگار تو شهر بازي هستم!
6- کلاس هاي جديد بنز کم کم دارند وارد تهرون ميشند! من هلاکه اين ماشينم با طراحي منحصر به فردش!
7- علي خيلي باحاله! (جديدان حالشو موکت کرده!) اينقدر باحاله که هفته پيش باز فرستادنش منکرات! کچلش هم کردن! آخره عشق و حاله!
8- جديدان با شاخه ايمونولوژي از پزشکي علاقمند شدم! و البته مهندسي پزشکي رو هم که بيشتر ترجيح مي دم!
9- رابطم با داداشم فوق العاده شده! کلي سفراي مجردي با هم ميريم! کيش و بعدش مات!
10- من خاله و بزرگترامو مي دوستم! هر چي هم که بگن باز بزرگترنم! حتما سلاحمو مي خوان ديگه!
11- هنوز از ريش گذاشتن بدم مياد! تا وقتي با صورت سه تيغه خوشگل و پسر کش (غالب توجه قزويني ها!) ميشم، چرا ريش بذارم!؟
12- شلوار پارچه اي خيلي خوبه! توي تابستون، شنيدم اونايي که لي مي پوشند، اقصا نقاط بدنشون عرق سوز ميشه! شلوار پارچه اي بپوش خودتو راحت کن.
13- واه واه! امان از اين ليلا و شهرام شپره و اندي و شماعي زاده. اه اه!!!! آخه آدم قهطه!؟ با اون صدا و قيافشون!؟؟!؟!
14- زبونم دارم قوي مي کنم! يه آي علتس مي گيرم! مي رم اونور! حتي کويت! عشقو حالو راهرو و پذيرايي!
15- حالم از آب بهم مي خوره! عين بچه ها مي پرن توي آب، شالاپ شلووووپ!!
16- يعني چي توي اين گرما طوري چادر سرشون مي کنن که فقط دماخشون پيدا باشه! من که ميشناسمش! مي دونم توي اون آدم چه خبره! خواهرمو مي گم! 1001+20000000 کار مي کنه! واه واه!!
17- از عطراي تند بدم مياد! اما اين عطراي ارزوني که گرفتم دووووم ندارن! موندگاري ندارند! چي کار بايد بکنم؟
18- زبان انگليسي رو دوست دارم، اما از اونجايي که کار رفتنم به اونور آب داره جور ميشه! ميرم آلمان! بايد آلماني يا اسپانيايي ياد بگيرم! حالا چي کار کنم؟ من اين همه سال انگليسي خوندم! حتي بيتشر از کتاب هاي فردوسي و حافظ و مولوي!؟!؟!؟
19- من گيتس رو دوست دارم! اما هفته پيش کامپيوترم ويروسي شد و همه کارام از بين رفت! ميگن به خاطر عدم امنيت اينترنت اکسپلورر هست! نسخه جديدش هم که يک نسخه اصلي از ويندوز مي خواد! کلي پولشه! چي کار کنم!؟ کلي کارم عقب مونده! جواب کارفرما رو چي بدم!؟ يعني چي ميشه؟؟؟
20- به خاطر مشکلات ذهني بوجود آمده، من روزي 4*20 بار روي زمين شنا مي رم و شونه هامو 2-3 وعده بيشتر از روزهاي ديگه، در روز به بالا و پايين جهت انجام نرمش پرتاب مي کنم.
امروز - بدون تعصب:
1- من اصلا تو رو نمي خوام! اين چه برخوردي بود 3 سال پيش با من داشتي؟ آخه به تو هم ميگن آدم! از چشمم افتادي روي دماغم! سعي نکن بیفتي پايين تر!!
2- از عشق حرف نزن که مي زنم سرمو به ديوار! حالا اگه دوست داري سرم بشکنه از عشق حرف بزن! من گولت زدم، سرمو نمي زنم به ديوار!
3- اه اه! اين آقا و خانوم برنر خودشونو چوز فيل کردن! بشين سر جات بابا حال نداري! منو بگو هي تحويلشون مي گيرم! نه اينا و نه اون يکي ها اندازه يه اندازه نمي فهمند، اونوقت من دراز گوش!!
4- از تجريش و درکه بدم مياد ديگه! هر چي افغانيه ريخته اونجا! اه اه! قيافه ها! آدم ميمونه چه خبره! شب مي خوابي صبح پا ميشي! خودت عوض نشدي. وقتي ميري اونجا انگاري EXPERIENCING NEW WORLD.
5- رفتم شهربازي هفته پيش با نازي جهت بازي! حالي که اونجا کردم (البته با نازي و جهت بازي اونم در شهر بازي!) اصلا اغلب مقايسه نيست با سوار شدن بر اتوبوس هاي کولر دار شرکت واحد وقتي از خيابون ولي عصر مياد پايين! ديگه از اين مسير نميرم اصلا! به جاش ميرم شهر کتاب که کتاباي خوب خوب داره!
6- من رنو خريدم! خوب پولم در حد رنو بود! خيلي حال ميده! حالش از اتوبوس و شهربازي هم بيشتره! فکرشو بکن! من + نازي + رنو! چه شود .....( بر اساس قوانين جمهوري اسلامي اينترنتي ايران .... )
7- علي آدم نيست اصلا! اين بشر هيچ هدفي تو زندگيش نداره! يه آدم مچل و علاف مي خواست عين من! من کلي از وقتي ولش کردم، فکراي خوب خوب مياد به سرم! رفتم کلاس ورزش! ايروبيک و بدنسازي! حالش بيشتره!
8- من الان مدرس دبيرستان شدم! رياضي و فيزيک و زبان انگليسي درس ميدم! البته کامپيوتر هم فوق برنامه آموزش ميدم! پزشکي هم علم بدي نيست!
9- داداشم هم زياد منو نمي فهمه! همه چيو بايد بهش بگي! خوب آقاجون تو به دين خويش، منم بر آيين خويش! نه! (نعععععععععععععععه غلام!؟!؟!؟)
10- اين دايي من اصلا دوست نداره احترام خودشو نگه داره! به تو چه که من خط ريش چکمه اي مي ذارم! به تو چه که موهامو ژل مي زنم! اون عمه هم که ميگه نرقصو و کسب شان کن! آخه من موندم! يعني عروسي بچت بشه بازم همينو بهم ميگي!؟!؟ اون يکي هم که ..... بابا من احترامو نگه نمي دارم! احترامو شوهرش بايد نگه داره!
11- ريش گذاشتم بعد از فوت رجب علي، خيلي بهم ميومد. تازه بعضي از دوستام (از جمله نازي و جميله و شوکت و حليمه - آخ آخ - لو دادم اسماي ضايعوشونو!!!) ميگن خيلي نا ناز شدم!
12- شلوار لي پوشيدم! هم عمرش بيشتره هم اينکه بيشتر بهم مياد! شلوار پارچه اي بيشتر بهم مي رفت تا اينکه بياد!
13- ترانه ايراني هم بدي نيست! سياوش، اين امروزي ها، اصفهاني، همايون شجريان، شهر قصه، آي قصه قصه، نونو پنيرو پسته ....
14- کجا برم آخه!؟ اگه قراره برم اونجا، همه کار بکنم (از سوپوري تا ...) خوب همينجا همه کار مي کنم!؟ حالا اگه شد براي تفريح و تفرج با نازي اونم جهت بازي، ميرم!
15- اقا انداختنم توي آب! به زور! منم شنا ياد گرفتم! عجب حالي داد! جازي نازي خالي .....( بر اساس قوانين جمهوري اسلامي اينترنتي ايران .... ) ..... اينقدر حال .....( بر اساس قوانين جمهوري اسلامي اينترنتي ايران .... )
16- با اين چيزايي که توي تجريش دادم يه حداقل حجاب هم بد نيست! حالا نه چادر! اما اونجوري هم ضايع هست ديگه! اگه الان اينجوري! نازي بعد از ازدواج چطوري مي خواي .....( بر اساس قوانين جمهوري اسلامي اينترنتي ايران .... ) بابا! سانسور نکن جون مادرت! من که حرفمو نزدم هنوز! اه! بعد از ازدواج طلاقت مي دم! (بر اساس قوانين جمهوري اسلامي اينترنتي ايران آدرس محضر را ياد داشت فرماييد: تهران، خيابان ولي عصر، چهار راه جمهوري و ...)
17- يه عطر تند گرفتم مامان! تا دل نازي بسوزه! (چون طلاقش دادم بر خلاف اساس قوانين جمهوري اسلامي اينترنتي ايران نيست ديگه!) - کلي هم پولشو دادم که نوش جون جميله باشه!
18- من همين زبون فارسي رو بفهمم! خارجکي پيش پيشم! اصلا ترکي رو شروع مي کنم! بايد بتونم با دايي حرف بزنم و درد و دلش رو بشنوم! بعد از ترکي مي خوام زبون پشتو و اردو رو شروع کنم! توي سفارت برام کار پيدا کردند!
19- يعني چي فقط ميکروسافت! همش پول پول! اين OPEN SOURCE يعني آخر دنيا! گيتس همه چيزو کپسوله شده به شما ميده! خجالت هم نمي کشه! تازه خودشم کشيده کنار که بگه اين گندا رو من نمي زنم!؟ آخه چقدر خسارت بده آدم! لينوکس - فايرفاکس - و OPEN OFFICE و زبان هاي PHP - PERL - PYTHON و محيط هاي گرافيکي GNOME و KDE هاي جديد ...
20- من روزي 20 بار روي زمين شنا مي رم و شونه هامو 2-3 وعده در روز به بالا و پايين جهت انجام نرمش پرتاب مي کنم.
سخت بود نوشتن فکرام! شايد هم به خوبي نتونستم بنويسم!
اما حقيقت داره! - اما خداييش نه همش - بعضي حالت ها رو که گفتم توي بقيه ديدم - و برخي رو هم از خودم نوشتم! اما 100% اين حالتها در آدميزاد وجود دارد.
پافشاري هاي کورکورانه و بدون تعقل بر روي عقيده ها، آموزه ها، تجربه هاي گذشته خودم و بقيه و ... من رو وارد مسير غلطي در زندگيم کرده بود!
ياد بگيرم که بدون فکر، هيچ عقيده، راه، فکر، نظر، چشمک، نگاه، خنده، کار، مسير، آدم، نوشيدني، خوردني و .... را بر نتابم!
من - هرگز اونایی رو که منو افکارمو متعصب بار آوردند، و چشمم و گوشم و فکرمو بر جست و جوی حقیقت بستند، و نذاشتند که طعم شيرينشو بچشم، و از اشتباهاتم لذت ببرم، هرگز نمي بخشم!
هرگز نمی بخشم!
هرگز!
حامد
۱۳۸۵ تیر ۲۰, سهشنبه
جالب انگيز ناک
http://www.movazy.com/archives/000410.php
تاثير ازدواج بر مردان
http://www.movazy.com/archives/000535.php
نامزد کنون!
http://www.movazy.com/archives/000541.php
۱۳۸۵ تیر ۱۸, یکشنبه
جوابيه
خونه نشسته بودم ، يه فکري زد به کلم ، برم که درس بخونم .
دويدم و دويدم به مدرسه رسيدم .
تلاش و کوشش کردم ، مدرسه به من هيچي داد !
دوباره باز دويدم ، دویدم و دويدم ، من به کوهي رسيدم ، کوهي به نام کنکور !
وايستادم و وايستادم ، زير پاهام علف شد ! علفو دادم به کنکور ، کنکور بهم يه راه داد .
دوباره باز دويدم ، دویدم و دویدم . به ليسانسم رسيدم .
ليسانس رو دادم به شرکت ، شرکت بهم کار نداد .
ليسانس رو دادم مغازه ، مغازه بهم الاغ داد ! نه ببخشيد ! مغازه بهم کار نداد .
ليسانس رو دادم به نونوا ! مرديکه مي گه من خودمم ليسانس دارم ! يه فکري زد به کلم ، برم خونه بشينم !
۱۳۸۵ تیر ۱۶, جمعه
بزي به من پشکل داد
دويدم و دويدم
سر کوهي رسيدم
دوتا خاتون رو ديدم
يکي بهم آب داد
يکي بهم نون داد
نون و خودم خوردم
آب و دادم به زمين
زمين به من علف داد
علف و دادم به بزي
بزي به من پشکل داد
پشکل رو دادم به نونوا
نونوا به من آتيش داد
آتيش رو دادم به زرگر
زرگر به من قيچي داد
قيچي رو دادم به خيايط
خياط به من قبا داد
قبا رو دادم به بابا
بابا به من خرما داد
يکي رو خوردم شيرين بود
يکي رو خوردم تلخ بود.
۱۳۸۵ تیر ۱۴, چهارشنبه
آسون بگير
بگيرم يا نگيرم!
آسونو مي گم!
اگر آسون بگيرم:
به آسوني ناراحت بشم!
به آسوني شاد بشم!
به آسوني دپرس بشم!
به آسوني عاشق بشم!
به آسوني عصبي بشم!
به آسونی تصميم بگيرم!
به آسوني همه چيو ول کنم!
به آسوني سخت کنم همه چيو!
به آسوني آسون کنم سختي ها رو!
به آسوني ….
و اگر سخت بگيرم:
به سختي ناراحت بشم!
به سختي شاد بشم!
به سختي دپرس بشم!
به سختي عاشق بشم!
به سختي عصبي بشم!
به سختي تصميم بگيرم!
به سختي همه چيو ول کنم!
به سختي سخت کنم همه چيو!
به سختي آسون کنم سختي ها رو!
احساسات متناقض براي زمان هاي مختلف!
زماني که با اتفاقي، حادثه اي، مناسبتي، جمعي، انديشه اي، شخصي، موردي و ... خوب، مهربون، مناسب، منطقي، مصمم، صميمي، احساسي، بد، نا مناسب و .... برخورد مي کني، در زمان ديگه به هر طريقي برخورد مي کني، الا اون روش هاي قبلي!
به زعم من، استانداردي براي اين حالت ها وجود ندارد! چرا که آدم در لحظه برخوردها رو از خودش بروز ميده!
شايد استاندارد بشه همون تجربيات آدم!
شايد بشه اطرافيان آدم!
شايد بشه تجربيات قديم آدم!
شايد بشه اشتباهات گذشته آدم!
شايد بشه، برنامه هاي آينده آدم!
شايد بشه تجربيات جديد آدم!
و شايد - حتي - بشه اشتباهات جديد آدم!
حامدي
آن غریبی خانه میجست از شتاب - دوستی بردش سوی خانهی خراب
گفت او این را اگر سقفی بدی - پهلوی من مر ترا مسکن شدی
هم عیال تو بیاسودی اگر - در میانه داشتی حجرهی دگر
گفت آری پهلوی یاران بهست لیک - ای جان در اگر نتوان نشست
۱۳۸۵ تیر ۱۰, شنبه
آزمون استخدامي
تست هاي فرهنگي هنري
هنرپيشه معروف سينما ؟
الف) محمدرضا گلزار
ب) محمدرضا علفزار
ک) محمدرضا گندمزار
ش) محمدرضا دشت
هنرپيشه مرحوم سينما ؟
الف) رضا ژيان
ب) رضا ماکسيما
ک) رضا فولکس
ش) رضا خاور
هنرپيشه مرحوم فيلم “ممل آمريکايي” ؟
الف) نعمت الله گرجي
ب) نعمت الله ساقه طلايي
ک) نعمت الله شيرين عسل
ش) نعمت الله مينو
هنرپيشه زن معروف سينما ؟
الف) هديه تهراني
ب) کادوي تهراني
ک) چشم روشني تهراني
ش) قابل نداره تهراني
بازيگر چشم روشن سينما و تلوزيون ؟
الف) پارسا پيروزفر
ب) فارسا فيروزپر
ک) پارسا پيروزپر
ش) فارسا فيروزفر
يکي از آهنگ هاي منصور ؟
الف) ديوونه
ب) … خل
ک) منگل
ش) عجوج مجوج!
خشايار اعتمادي چه سبکي مي خواند ؟
الف) پاپ
ب) اسقف
ک) راهبه
ش) موبد
تست هاي ورزشي
مربي و بازيکن اسبق پرسپوليس ؟
الف) علي پروين
ب) علي شهين
ک) علي مهين
ش) علي دمبه
کشتي گير گردن کلفت ايران ؟
الف) عباس جديدي
ب) عباس قديمي
ک) عباس نيو
ش) عباس آپ تو ديت
تيم فوتبال آباداني ؟
الف) نفت آبادان
ب) بنزين آبادان
ک) گازوئيل آبادان
ش) استقلال اهواز
باشگاه انگليسي ؟
الف) ميدلزبرو
ب) ميدلزبيا
ک) ميدلزبودي حالا
ش) ميدلزپاشو برو گمشو
بازيکن بوسنيايي سابق بايرن مونيخ ؟
الف) حسن صالح حميدزيچ
ب) حميد صالح حسنزيچ
ک) حسن حميد صالحزيچ
ش) بابا چند نفر به يه نفر ؟؟؟
دروازه بان انگليس در جام جهاني 1998 فرانسه ؟
الف) ديويد سيمن
ب) ديويد سيمثقال
ک) ديويد سيگرم
ش) ديويد سيتن
مهاجم سال هاي دور منچستر يونايتد ؟
الف) اندي کول
ب) اندي سرشانه
ک) اندي پشت بازو
ش) اندي مرسي هيکل
مهاجم تيم ملي هلند و آرسنال ؟
الف) دنيس برگکمپ
ب) دنيس اروين
ک) دنيس وايز
ش) دنيس تريکو
تست هاي علمي تفريحي
مساحت دايره چقدر است ؟
الف) 2 متر
ب) 5/2 متر
ک) بيشتره
ش) صبر کن بپرسم
سرعت نور چقدر است ؟
الف) خوب است
ب) بد نيست
ک) شما چطوري ؟
ش) چه خبر ؟
کدام عبارت زير بايد فيلتر شود ؟
الف) cosx
ب) 2sin2x
ک) cotghx
ش) tg3x
کدام دانشمند جاذبه زمين را کشف کرد ؟
الف) نيوتن
ب) کيلوگرم
ک) متر بر مجذور ثانيه
ش) نيترات مس
ماري کوري کاشف چه بود ؟
الف) اورانيوم
ب) آلومينيوم
ک) آلمانيوم
ش) لوئي پاستور
در بيت زير چه صنعتي به کار رفته است ؟
“بي وفايي ، بي وفايي ، دل من از غصه داغون شده”
الف) ايهام
ب) صنعت نفت
ک) صنعت پتروشيمي
ش) صنعت آبکش سازي
شاعر قرن ده دوازده؟
الف) هاتف اصفهاني
ب) ابي اصفهاني
ک) اندي اصفهاني
ش) سياوش قميشي اصفهاني
فعل “خوردن” را صرف کنيد ؟
الف) چشم
ب) صرف شده
ک) ميل ندارم
ش) نوش جان
يکي از وسايل مربوط به فيزيک که در عينک ، تلسکوپ و ميکروسکوپ به کار ميرود ؟
الف) عدسي
ب) کاچي
ک) فرني
ش) لوبيا با دوغ
دانشمندي که بين بار الکتريکي و جرم الکترون ها و سرعت حرکت آنها رابطه اي نوشت ؟
الف) تامسون
ب) واشنگتني
ک) بمي
ش) شهسواري
شاخه اي از علم فيزيک ؟
الف) مکانيک
ب) باطري ساز
ک) بوسترساز
ش) کمک فنرساز
نويسنده “منطق الطير” کدام شاعر است ؟
الف) عطار نيشابوري
ب) نجار نيشابوري
ک) سمسار نيشابوري
ش) کوپن فروش نيشابوري
يکي از اشکال ماده ؟
الف) گاز
ب) يخچال
ک) بخاري
ش) ماشين ظرف شويي
نام ديگر اسيد فرميک ؟
الف) جوهر مورچه
ب) جوهر مورچه خوار
ک) جوهر پلنگ صورتي
ش) جوهر سرندي پيتي
نام گاز سرد کننده يخچال هاي قديمي ؟
الف) فرعون (فرئون)
ب) نمرود
ک) ابرهه
ش) خسرو پرويز
نام ديگر گازهاي بي اثر مثل هليم ، نئون و … ؟
الف) گازهاي نجيب
ب) گازهاي سر به زير
ک) گازهاي باوقار
ش) کلا بچه هاي خوبي هستن
وقت شما به پايان رسيد . لطفا ماوس هاي خود را بالا بگيريد
حفظ نشاط روح
روح انسان فوق العاده لطيف است و زود عکس العمل نشان می دهد.
اگر انسان در يک کاري بر روح خودش فشار بياورد - تا چه رسد به روح ديگران - عکس العملي که روح انسان ايجاد مي کند گريز و فرار است. مثلا در عبادت. جزء توصيه هاي پيامبر (ص) اين است که عبادت را آنقدر انجام دهيد که روحتان نشاط عبادت دارد، يعني عبادت را با ميل و رغبت انجام دهيد. وقتي يک مقدار عبادت کرديد، نماز خوانديد، مستحبات را بجا آورديد، نافله انجام داديد، قرآن خوانديد و بيداري کشيديد، ديگر حس مي کنيد الان اين عبادت سخت و سنگين است. يعني به زور داريد، بر خودتان تحميل مي کنيد.
فرمود: ديگر اينجا کافي است، عبادت را به خودت تحميل نکن. همينقدر که تحميل کردي روحت کم کم از عبادت گريزان مي شود و گويي عبادت را مانند يک دوا به او داده اي، آن وقت يک خاطره بد از عبادت پيدا مي کند. هميشه کوشش کن در عبادت نشاط داشته
باشي و روحت خاطره خوش از عبادت داشته باشد. (سيري در سيره نبوي - ص 212)
از کتاب طهارت روح، نماز و عبادت در آثار شهيد مطهري - گرد آورنده: حسين واعظي نژاد صفحه 123 - تايپ: حامد
آدمیزاد
آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...
-
آمده است که موسیقی ذهن و زبان آدمی را باز می کند. حکایت یک موسیقی تلگرامی یا شاید واتسپی است که ما را با این بشر ایرانی آشنا کرده است. یک ه...
-
سه سال پیش در آستانه ۴۰ سالگی تصمیم گرفتم به خودم یک هدیه ویژه بدم. گزینه های مختلف رو بررسی کردم و در نهایت در ورکشاپ ۴ روزه تونی روبینز ب...
-
خوب سلام. من زنده ام هنوز. شما زنده اید؟ عجب چیزیه ها؟؟؟ مگه نعععع؟؟؟ الهی دردو بلای دينا بخوره تو سره عموی لجنش! با اون شاهين هم خيلي حا...