معنای بعضی کلمات، دونستنش و بکار بردنش خيلي مهمه. حتي از خود کلمه!
به قول خارجکی ها TERMINOLOGY - همون واژه شناسي خودمون - موهممممه!
تصمیم (چه تصمیم گيري - چه تصمیم سازي) يعني چي؟ برنامه داشتن (چه برنامه ريزي و چه برنامه سازي) يعني چي؟
توي زندگي شده که برنامه برای کاری داشتم، تصمیم هم گرفتم اما نشده!
مثالي خواهم زد!
فرض کنيد سيبل تير اندازي جلوي من هست. و من کمان رو جهت زدن به مرکز سيبل مي کشم. اما عوامل محيطي، مثل اينکه مامانم صدام بزنه! داداشم کارم داشته باشه، يا جنس مخالفي از کنارم عبور کنه و من خودم سرمو برگردونم و هواسم پرت شه و ...
به هر حال نمي تونم تصميم و برنامه خودمو عملي کنم.
اينها به واقع هست. عوامل محيطي هم توي اجتماع همه چيز هست. خانوادگي، فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي و ...که همه به روي اينکه من تصميم خودمو بگيرم و يا برنامه ريزي کنم اثر مي زارند.
مملکت گل و بلبل ما در ثانيه تغيير مي کنه! تصميم و برنامه داشتن هم خيلي سخته، و اينکه ايندو به يک معنا هستند. علتش هم به دليل تغيير زود به زود و ناپايداري عوامل نامبرده هستش.
شما تصميم مي گيري ماشين بخري، تصميم مي گيري از خيابون رد شي، تصميم مي گيري و تصميم مي گيري و .... (ازدواج - درس - شغل - کاسبي - سرمايه گذاری - حتي روابط بين دوستان و ...)
اتفاقا شما براي همه اونها هم برنامه هم داري. اما! اما!
آيا اينکه جامعه ناپايداره و من به خاطره همين ناپايداري توي تصميمي که مي گيرم، توي برنامه اي که ميريزم موفق نمي شم (شکست مي خورم)، به معناي برنامه غلط من هست؟
مشخص تر صحبت مي کنم. کلمه رانت چرا بوجود آمده؟ از کجا اومده!
اينکه بقيه چيزي رو بدونن که من ندونم!
خوب مسلمه که اونا طوري برنامه ريزي و تصميم گيري مي کنن که موفق مي شند! و واي به حال روزي که اونا بخوان تصميم سازي و برنامه ريزي براي من بکنن!
خودمونيم! با کلماتي مانند عدالت (از هر نوعش، اجتماعي - قضايي و ...)، مبارزه با مفاسد و ... به قول معروف با پنبه سر مي برن!
آيا بايد هم رنگ جماعت شد؟
از بچگی مي گفتن پول بهتر است يا ثروت. چرا اونايي که اينا رو به ما ياد دادند، ساکت شدند؟
برگردم سر حرفم.
بايد وقتي تصميم گرفتم با کمون به سيبل بزنم، چشمو گوشمو حواسمو و ... همه رو به کارم بدم. اينکه مامان، داداش و ... با من کار دارند، فقط وقتي برام مهم باشه که واقعا کارشون حياتي باشه!
وگرنه، اونا بايد بدونن من کاردارم، برنامه دارم.
اما مشکل من فقط و فقط با عوامل بيروني هست که اصلا دست من نيست.
اينکه اين همه آدم با ليسانس، بيکارن و يا با مدرک دکترا، دکه روزنامه فروشي مي زنن، يعني اونا بد تصميم گرفتن، يا بد برنامه ريزي کردن!
مگه ميشه اينقدر آدم احمق توي جامعه باشه!؟؟
و يا نه! چند نفر آدم که به معناي واقعيه کلمه احمقن ولي به ظاهر کت و شلوارو دکترا دارند، بد برنامه ريزي مي کنن!؟
به هر حال تصميم آدماي گذشته، برنامه ريزيه اونا به اينجا رسيد.
مرور زمان خوب يا بد بودن اونو ثابت مي کنه!
اما من به عنوان يک جوون، سعي مي کنم راه ها و تصميم هاي جديد بگيرم. دقيقا مثل پيام کتاب چه کسي پنير مرا جابه جا کرده!
يه استاد داشتم پيش دانشگاهي. استاد ادبيات که طراح سئوالات کنکور بود. استاد محبي. استادي که جدا از درس کتاب به من (و ما) درس داد.
ميومد سر کلاس، يک بيت شعر مي نوشت و يک دقيقه سکوت مي کرد. اولش گفته بود که توي اين يک دقيقه فکر کنيد. برداشتتون هم آزاده!
به قول خارجکی ها TERMINOLOGY - همون واژه شناسي خودمون - موهممممه!
تصمیم (چه تصمیم گيري - چه تصمیم سازي) يعني چي؟ برنامه داشتن (چه برنامه ريزي و چه برنامه سازي) يعني چي؟
توي زندگي شده که برنامه برای کاری داشتم، تصمیم هم گرفتم اما نشده!
مثالي خواهم زد!
فرض کنيد سيبل تير اندازي جلوي من هست. و من کمان رو جهت زدن به مرکز سيبل مي کشم. اما عوامل محيطي، مثل اينکه مامانم صدام بزنه! داداشم کارم داشته باشه، يا جنس مخالفي از کنارم عبور کنه و من خودم سرمو برگردونم و هواسم پرت شه و ...
به هر حال نمي تونم تصميم و برنامه خودمو عملي کنم.
اينها به واقع هست. عوامل محيطي هم توي اجتماع همه چيز هست. خانوادگي، فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي و ...که همه به روي اينکه من تصميم خودمو بگيرم و يا برنامه ريزي کنم اثر مي زارند.
مملکت گل و بلبل ما در ثانيه تغيير مي کنه! تصميم و برنامه داشتن هم خيلي سخته، و اينکه ايندو به يک معنا هستند. علتش هم به دليل تغيير زود به زود و ناپايداري عوامل نامبرده هستش.
شما تصميم مي گيري ماشين بخري، تصميم مي گيري از خيابون رد شي، تصميم مي گيري و تصميم مي گيري و .... (ازدواج - درس - شغل - کاسبي - سرمايه گذاری - حتي روابط بين دوستان و ...)
اتفاقا شما براي همه اونها هم برنامه هم داري. اما! اما!
آيا اينکه جامعه ناپايداره و من به خاطره همين ناپايداري توي تصميمي که مي گيرم، توي برنامه اي که ميريزم موفق نمي شم (شکست مي خورم)، به معناي برنامه غلط من هست؟
مشخص تر صحبت مي کنم. کلمه رانت چرا بوجود آمده؟ از کجا اومده!
اينکه بقيه چيزي رو بدونن که من ندونم!
خوب مسلمه که اونا طوري برنامه ريزي و تصميم گيري مي کنن که موفق مي شند! و واي به حال روزي که اونا بخوان تصميم سازي و برنامه ريزي براي من بکنن!
خودمونيم! با کلماتي مانند عدالت (از هر نوعش، اجتماعي - قضايي و ...)، مبارزه با مفاسد و ... به قول معروف با پنبه سر مي برن!
آيا بايد هم رنگ جماعت شد؟
از بچگی مي گفتن پول بهتر است يا ثروت. چرا اونايي که اينا رو به ما ياد دادند، ساکت شدند؟
برگردم سر حرفم.
بايد وقتي تصميم گرفتم با کمون به سيبل بزنم، چشمو گوشمو حواسمو و ... همه رو به کارم بدم. اينکه مامان، داداش و ... با من کار دارند، فقط وقتي برام مهم باشه که واقعا کارشون حياتي باشه!
وگرنه، اونا بايد بدونن من کاردارم، برنامه دارم.
اما مشکل من فقط و فقط با عوامل بيروني هست که اصلا دست من نيست.
اينکه اين همه آدم با ليسانس، بيکارن و يا با مدرک دکترا، دکه روزنامه فروشي مي زنن، يعني اونا بد تصميم گرفتن، يا بد برنامه ريزي کردن!
مگه ميشه اينقدر آدم احمق توي جامعه باشه!؟؟
و يا نه! چند نفر آدم که به معناي واقعيه کلمه احمقن ولي به ظاهر کت و شلوارو دکترا دارند، بد برنامه ريزي مي کنن!؟
به هر حال تصميم آدماي گذشته، برنامه ريزيه اونا به اينجا رسيد.
مرور زمان خوب يا بد بودن اونو ثابت مي کنه!
اما من به عنوان يک جوون، سعي مي کنم راه ها و تصميم هاي جديد بگيرم. دقيقا مثل پيام کتاب چه کسي پنير مرا جابه جا کرده!
يه استاد داشتم پيش دانشگاهي. استاد ادبيات که طراح سئوالات کنکور بود. استاد محبي. استادي که جدا از درس کتاب به من (و ما) درس داد.
ميومد سر کلاس، يک بيت شعر مي نوشت و يک دقيقه سکوت مي کرد. اولش گفته بود که توي اين يک دقيقه فکر کنيد. برداشتتون هم آزاده!
کر شوم، کور شوم، لال شوم
محال است من خر شوم
بعضيا در مورد کار سياسي برداشت مي کردند. بعضي ها در مورد ازدواج. بعضي ها ..... (همون موارد بالا: ازدواج - درس - شغل - کاسبي - سرمايه گذاری - حتي روابط بين دوستان و ...)
از جامعه بايد درس گرفت. با پيروزي مغرور نشيمو با شکست، خونه نشين.
اون 1000 راه نرفته رو لزوما نبايد بروم. ميشه درس گرفت. ميشه الگو برداري کرد. ميشه تصميم هاي گذشته رو نگرفت دوباره!
ميشه برنامه هاي گذشته رو دوباره تجربه نکرد.
و البته ميشه همشو، اما در زمان خودش!
هان اي تن خاکي
سخن از خاک مگو
از خالق افلاک درونت صفتی است
جز از صفت خالق افلاک مگو
سخن از خاک مگو
از خالق افلاک درونت صفتی است
جز از صفت خالق افلاک مگو
حامد
كنج خونه نشستي و
در رو روو دنيا بستي و
از بس شكايت مي كني
به مردن عادت مي كني.
هي ميگي تقدير منه،
نميگي تقصير منه.
تو اين وسط چيكاره اي؟
كه عمريه آواره اي.
بهش ميگم بسه ديگه
چيكار داري كي چي ميگه!
نذار خودت رو سر كار
انگار نه انگار
ميگم هنوز دير نشده
هنوز دلت پير نشده
پاشو دست رو دست نذار،
انگار نه انگار!
اينا همش بهونته
كارهاي بچه گونته
چشم دلت تا نبينه،
صد سال ديگه هم همينه
اين ديگه حرف آخره،
عمر تو داره ميگذره،
تموم كه شد به روت نيار،
انگار نه انگار!
----------------------------------------------------
شعر:
دست مزن چشم به بستم دو دست
راه مرو چشم به بستم دو پا
حرف مزن قطع نمودم سخن
نطق مکن چشم به بستم دهن
هیچ نفهم این سخن عنوان مکن
خواهش بی فهمی انسان مکن
لال شوم کور شوم کر شوم
لیک محال است که من خر شوم
اشرف الدین گیلانی (نسیم شمال)
jaleb bood
پاسخحذفage manam boodam raje be shere siasi fekr mikardam
be tanha chizi ke havasam nist tasmimha va barname rizime....
in axe ulie uile !! yani vaghean dustesh daram !! hanuz naresidam be chizaee ke dar moredesh harf zadi !! agar ham reside basham pas khub fekr nakardam !! anyway !! chert daram ziad migam !! ta didare baaad !!
پاسخحذفحضور حضرت حامد - علی نبینا وآله آلاف تحیه و ثنا - عارضم که
پاسخحذفهمان طور که خود حضرت همایونی فرموده اید، چه بهتر که بسان مردمان موثر، اولین عادتمان را در خودمان جستجو کنیم و به بیرون خود فرافکنی نکنیم
خوب باشی
mibinid!
پاسخحذفparishab ye AGHA dozde TASMIM gerfete va barname rikhte ke dare mashine mano beshkane va jack va (oliver va BILL va ...) jabe abzar va ... ro BEDOZDE ...
manam bayad YAD begiram ....
ama KHEYLY KAREE pastye ...
akhe renu chi dare ke adam basash barname rizi ham bokone!
kar sham? KOR sham? LAL sham?
akhe inke syasi nistesh ke!!!
chon moalem adabemoon gofte bood
پاسخحذفhala age avalin bar bood ke mikhoondam dige nemidoonam..