۱۳۹۰ بهمن ۱, شنبه

فکر کن

داشتن این محیط نوشتاری، کمترین خاصیتی که داشته باشد این است که فکر کنی که چه داری بنویسی. دردی، غمی، شادی ای، نارحتی ای، پندی، اندرزی، حدسی، گمانی، لذتی، هوسی، حسی، دیده ای، ایده ای، خاطره ای، تصمیمی، چرندی، ناله ای، غری، دانسته ای، یافته ای، علمی، عملی، پرسشی، پاسخی و خلاصه چیزی.

و نگاهت رو بسویی خیره می کنی و در دل می گویی: اومم، از چه بنویسم! این را که داشته باشی، توی اتوبوس و تاکسی و راه رفتن و چه بسی حتی در آن چیزی که موال خوانندش افکاری به سراغت می آید که همچون بارقه ای در کله ات جرقه می زند که: یافتم!


حالا بشین مثل پسرای خوب، فکر کن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

آدمیزاد

آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...