در خدمت، سختي هايي رو تحمل مي کني تا خدمت تموم بشه و اذيت نشي. عايديش چيزي نيست جز يک عدد کارت پايان خدمت بي خاصيت که با دوستان صحبت مي کرديم چند تا خاصيت بيشتر نداره:
حرف سر خدمت بود و اينکه ديگه تموم شد.
ديگه برچسبي به اين عنوان هرگز نخواهم زد. يک بار هم گفتم اين خدمت از زمين تا زيرزمين با اون خدمتي که دولت ميگه فرق فوکوله. من اصلا به اون خدمت عقيده اي ندارم. عقيده دارم آدم بايد مفيد کار کنه و کار خوب بکنه. حالا اسمش رو هر چي مي خوان بذارن. ضمن اينکه في سبيل الله هم کار نکنه. توي خدمت و قبل از اون حتي. چند نفري گفتند برو فلان جاهاي نظامي حقوق و مزاياي آنچناني ميدهند (آنچناني که نه! فقط چربتر از بعضي جاها در قبال مگس پراندن و روزنامه خواندن و خوردن و خوابيدن) بعدش براي رفتن آنجاها بايد بروي عضو بسيج بشوي و مثلا در دفاتر بسيج تدريس هم بکني. من سر همين يک قلم تدريسش گفتم من ساعتي 6 هزار تومان ميگيرم براي تدريس. گفتند: نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!! بسيجي که پول نميگيره براي کار کردن!!! اونوقت من نمي دونم پول نميگيره، پول اجارش رو به صاحبخونه، خشکه حساب مي کنه؟ يا چي کار مي کنه فرضا؟
ديگه از خدمت حرف نمي زنم. سعي من بر اينه که ماشين خود کنم بيمه. وقتي رسيد خسارت بيمه کند حمايت.
و به اين نتيجه هم رسيدم از خيل اين همه کاراي خوب که مي تونه منجر به رسيدن به موفقيت بشه، تنها چند تايي رو ميشه رفت. و نه همش رو. از اين رو فکر و تصميمي بايد ساخت.
- خريد و فروش (که بدون اون هم ميشه توي اين مملکت همه چيز رو هم خريد و هم فروخت.)
- ازدواج (اونهم بدون کارت پايان خدمت ميشه انجام بشه. يکي رو توي آموزشي ديدم که 3 تا بچه هم داشت. براي شخص شخيص بنده هم که فعلا دغدغه نيست. انگيزش هم وجود ندارد.)
- مسافرت به خارج از کشور (که انگيزش هست. فت و فراوون!)
- ديگه با کارت خدمت، در بانک پول هم نميشه نقد کرد.
حرف سر خدمت بود و اينکه ديگه تموم شد.
ديگه برچسبي به اين عنوان هرگز نخواهم زد. يک بار هم گفتم اين خدمت از زمين تا زيرزمين با اون خدمتي که دولت ميگه فرق فوکوله. من اصلا به اون خدمت عقيده اي ندارم. عقيده دارم آدم بايد مفيد کار کنه و کار خوب بکنه. حالا اسمش رو هر چي مي خوان بذارن. ضمن اينکه في سبيل الله هم کار نکنه. توي خدمت و قبل از اون حتي. چند نفري گفتند برو فلان جاهاي نظامي حقوق و مزاياي آنچناني ميدهند (آنچناني که نه! فقط چربتر از بعضي جاها در قبال مگس پراندن و روزنامه خواندن و خوردن و خوابيدن) بعدش براي رفتن آنجاها بايد بروي عضو بسيج بشوي و مثلا در دفاتر بسيج تدريس هم بکني. من سر همين يک قلم تدريسش گفتم من ساعتي 6 هزار تومان ميگيرم براي تدريس. گفتند: نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!! بسيجي که پول نميگيره براي کار کردن!!! اونوقت من نمي دونم پول نميگيره، پول اجارش رو به صاحبخونه، خشکه حساب مي کنه؟ يا چي کار مي کنه فرضا؟
ديگه از خدمت حرف نمي زنم. سعي من بر اينه که ماشين خود کنم بيمه. وقتي رسيد خسارت بيمه کند حمايت.
و به اين نتيجه هم رسيدم از خيل اين همه کاراي خوب که مي تونه منجر به رسيدن به موفقيت بشه، تنها چند تايي رو ميشه رفت. و نه همش رو. از اين رو فکر و تصميمي بايد ساخت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر