۱۳۸۷ شهریور ۲, شنبه

بعد از خدمت

در خدمت، سختي هايي رو تحمل مي کني تا خدمت تموم بشه و اذيت نشي. عايديش چيزي نيست جز يک عدد کارت پايان خدمت بي خاصيت که با دوستان صحبت مي کرديم چند تا خاصيت بيشتر نداره:
  • خريد و فروش (که بدون اون هم ميشه توي اين مملکت همه چيز رو هم خريد و هم فروخت.)
  • ازدواج (اونهم بدون کارت پايان خدمت ميشه انجام بشه. يکي رو توي آموزشي ديدم که 3 تا بچه هم داشت. براي شخص شخيص بنده هم که فعلا دغدغه نيست. انگيزش هم وجود ندارد.)
  • مسافرت به خارج از کشور (که انگيزش هست. فت و فراوون!)
  • ديگه با کارت خدمت، در بانک پول هم نميشه نقد کرد.
و اما آنچه توي زندگيت برجسته خواهد بود، هيچوقت دوران خدمت نيست. کاراييه که بعدش انجام ميدي. سختي هاي که بايد تحمل کني. راه هايي که بايد بري. به قول حاج علي پسر عموي عزيز و دوست داشتنيم، کنتور زندگي آدم بعد از ازدواج مي خوره. مي گفت هيچوقت بعد از ازدواج نميگي من مجردي کجا رفتم و چي کار کردم. هر چه هست بعد از اون برات شيرينه و ذکر کردني، هر چقدر هم سخت باشه. اين باباي ما هم از 7 روز هفته 8 روزش سئوال مي کنه که چه کسي رو مي خواي!؟ من هم که حالا حالا ها خودم رو دوست دارم. اصلا قصد خودکشي ندارم. موردش باشه خودکشي هم مي کنم. اما فعلا کسي زنش رو به من نميده. [فکر کنم يکي از بچه ها تعريف مي کرد. يادم نيست دقيق. که يکيار خانوم فضولي از فاميلشون برگشته جلوي جمع گفته: فلاني! تو سنت داره ميره بالا. چرا ازدواج نمي کني؟ من يک زن خوب سراغ دارم. اين آقا پسر (که من جوابش رو خيلي مي پسندم) برگشته گفته که: ع ع ع!! چه خوب! چرا زودتر نگفتيد به من؟! حالا اين خانومه شبي چند ميگيره که ميگيد خوبه؟ گرون که نيست!؟؟!؟ - از خدا پنهون نيست. از شما چه پنهون دارم اين صحبت رو مقايسه مي کنم با ماهي يک عدد سکه بهار آزادي که مهدي ميده به زنش (که هنوز دختره) و فکر مي کنم جدا نرخ اين کار و ازدواج و اين صحبت ها همين عدده؟؟؟ يعني واقعا مقايسم درست نيست؟؟؟ من که عمرا بيشتر از 14 تا مهر کسي بکنم. نه که حالا دخترا همه صف کشيدند براي منه تحفه!]
حرف سر خدمت بود و اينکه ديگه تموم شد.
ديگه برچسبي به اين عنوان هرگز نخواهم زد. يک بار هم گفتم اين خدمت از زمين تا زيرزمين با اون خدمتي که دولت ميگه فرق فوکوله. من اصلا به اون خدمت عقيده اي ندارم. عقيده دارم آدم بايد مفيد کار کنه و کار خوب بکنه. حالا اسمش رو هر چي مي خوان بذارن. ضمن اينکه في سبيل الله هم کار نکنه. توي خدمت و قبل از اون حتي. چند نفري گفتند برو فلان جاهاي نظامي حقوق و مزاياي آنچناني ميدهند (آنچناني که نه! فقط چربتر از بعضي جاها در قبال مگس پراندن و روزنامه خواندن و خوردن و خوابيدن) بعدش براي رفتن آنجاها بايد بروي عضو بسيج بشوي و مثلا در دفاتر بسيج تدريس هم بکني. من سر همين يک قلم تدريسش گفتم من ساعتي 6 هزار تومان ميگيرم براي تدريس. گفتند: نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!! بسيجي که پول نميگيره براي کار کردن!!! اونوقت من نمي دونم پول نميگيره، پول اجارش رو به صاحبخونه، خشکه حساب مي کنه؟ يا چي کار مي کنه فرضا؟
ديگه از خدمت حرف نمي زنم. سعي من بر اينه که ماشين خود کنم بيمه. وقتي رسيد خسارت بيمه کند حمايت.
و به اين نتيجه هم رسيدم از خيل اين همه کاراي خوب که مي تونه منجر به رسيدن به موفقيت بشه، تنها چند تايي رو ميشه رفت. و نه همش رو. از اين رو فکر و تصميمي بايد ساخت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

آدمیزاد

آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...