۱۳۸۷ خرداد ۳۰, پنجشنبه

من مهم نيست ام

اي کاش، سيستمي مثل اين ويندوز داشتم، تا شيفت ديليت رو بي دردسر انجام بدم. براي تاييد حذف فايل، فقط يک بار ازت سوال مي کنه. چه ديليت! چه شيفت ديليت. اما براي حذف مواردي، ديدي آدم هي تو دلش ميگه: مطمئني، يعني ... ممکنه بعدان ... اوووووووووووووووووووووووووووووووه!
از حالت بعد از عمل بدم مياد. 1001 غلط مي کنه که نگو و نپرس. اين مدت بعد از عمل من هم که يک ماهي داره ميشه، خوب عملا بيکار و بي آر بودم. فکر و خيال. منگي. بدون عينک، کلافگي. اجباري و گرما، سخت.دوست دارم برگردم به قبل از عيد که سرم شلوغ بود. بازده مالي آنچناني نداشت، اما تجربه خوبي بود که حالا نمي دونم کي ازش استفاده مي کنم. هر چي بود از بيکاري بهتر بود.
به سفر نياز دارم. دوست دارم حرفم بزنم، اما ...
فردا به هر قيمتي شده با اين حال و اوضاعم ميرم دماوند.
vip داريم، vup هم داريم.
خدمت آدم رو له می کنه. عوض مي کنه. خيلي زور داره. همه رفتند. حالا شايدم به جايي نرسيده باشند. از اينکه بگن فلان کن و بهمان کن. اينجوريه و اونجوريه منزجرم. کارتي که ميگيرم زيرش نوشته: .... هيچ ارزش ديگري ندارد!!!!
تازه اول بدو بدو و فکر و خياله. من بايد حرف بزنم.
perl رو دوست دارم ياد بگيرم. روي اون برنامه ارتباطات خانوادگي دوباره مي خوام وقت بذارم.
واي! من کسي هستم که php رو در عرض دو هفته خوردم و سايت هامون رو از asp به php/mysql منتقل کردم. اما الان بقدري ... که ... گشادگي بيش از حد!!! برنامه ورزش خيلي خوب بود.
هر چي به جلو اومدم سخت تر شد. بايد سيب زميني باشم منم. بي رگ. احساس زيادي، ترمز آدمه. مثل همين تعصب و عدم پيشرفت. بعضي جملات خودم رو مي خونم، مي مونم اينا رو من خودم نوشتم؟
به قول اون ضرب المثل معروف: سر گنده، تازه زير لحافه!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

آدمیزاد

آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...