۱۳۸۷ اردیبهشت ۳, سه‌شنبه

آی دلم دلم دلم، .... نگو از گذشته

زبان رو شروع می کنم.
کتاب هایی رو که خریده بودم در دسترس قرار دادم و برنامه ریزی می کنم برای خوندنشون.
دیروز عصری که از بادی بیلدینگ بر می گشتیم با میطی، یک ایستک (نوشیدنی همچون ماء الشعیر و بدون الکل) با طعم هلو (اما نه از آن هلوها) خوردیم. چندی نگذشته بود که در همان کوچه دلم درد گرفت. دل درد ماند تا ساعت 3 نفسه شب هم بیدار شدم شبانه به دنبال نبات گشتن تا دردش بیفته لامصب و بخوابم. حالا باز هم میاید و می رود. عرق نعنا هم هنوز افاقه نکرده است. شده نقل اون یارو که میره باشگاه. که یادم نیست دقیقا نقلش چی بود. فقط اگر دردش میومد و اذیت میشد دیگه نمی رفت باشگاه. می بینی تورو خدا. دوستم هم میگه دردت فلانه!!! مگر نبینمش. خودش می دونه چی کارش می کنم D:
آی دلم!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سینا بطحایی

آمده است که موسیقی ذهن  و زبان آدمی را باز می کند. حکایت یک موسیقی تلگرامی یا شاید واتسپی است که ما را با این بشر ایرانی آشنا کرده است. یک ه...