۱۳۸۶ دی ۲۸, جمعه

داني و نداني

سريال پريدخت! کامل نديدمش. فقط تيتراژ پاياني! اولش فکر کردم ليلا حاتمي، يک تصويري ازش هست. اما جالب بود. اولش متبسمه. در پايان تيتراژ، لبها ناراحت و چشم ها کمي اشک آلودند.

خوبي که از حد بگذرد - نادان خيال بد کند
ديدي توي دستشويي هاي بين راهي؛ يا اينور اونور رو در و ديوار، جملاتي مي نويسند!؟ در پادگان که خداي اين حرفاست! از دستشويي بگير تا بوفه و ميز کار. همه نوع جملاتي هم مي نويسند. اين يکي رو يک سربازي که 8-9 ماه اضافه خورده تايپ کرده، پرينت گرفته زده به ديوار اتاقش. انگاري چند ماهي هم منتقلش کردند قم اما حالا برگشته و داره اضافش رو اينجا مي کشه!
يا از اين قبيل:
بوديم وكسي پاس نميداشت كه هستيم - باشد كه نباشيم وبدانند كه بودي

راستي آقا/خانم! ايني که از روماني مياد اينجا رو مي خونه، ايرانيه؟ خودش رو معرفي کنه خوشحال ميشم! يا اون يکي که از قطر و فلسطين و امارات مياد!

۲ نظر:

آدمیزاد

آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...