۱۳۸۶ مهر ۶, جمعه

عند تسک


دم افطاري داشتم قطع مي کردم که ديدم ريدرم چشمک زد. رفتم ديدم اميرحسين آپ کرده.
ميثم ولايي فوت کرده. قبلنا که دفتر بودم هر از چند گاهي ميديدمش. يک سرچي هم الان کردم ببينم توي نت ردي ازش ميشه پيدا کرد يا نع که ديدم جز قربانيان حادثه سقوط هوايي تايلند بوده خدابيامرز. خدابيامرزتش. طفلي با زنش بوده و هر دو فوت شدند.
خدايا! بازم بايد cpu usage بره بالا؟ خداييش داغم شد وقتي خوندم. داغ!
پسر مخي بود. روحش شاد.
از حافظه چوب - وبلاگ پسرعمو
هنوز چهلم مرتضا پهلوان نشده، خبر فوت میثم ولایی را آوردند. ما موندیم و کلی خاطره از این دو.
چقدر خوبه که آدم تو ذهن بقیه تا می‏شه، خاطره‏ی مثبت و خوب داشته باشه.
آخرین باری که باهاش در تماس بودم، سر همان پیام بود که: «سلام، من هم زن گرفتم؛ یه هم زن خارجی!» از عمد براش فرستادم. چون اخیراً هربار که همو می‏دیدیم، می‏گفت: «زن نمی‏گیری؟!» خلاصه پی‏گیر بود. باید لحن حرف زدنشو می‏دیدین تا جوابش رو بهتر لمس کنین: «مرده‏شورتو ببرن! زن بگیر دیگه باباجون!»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

آدمیزاد

آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...