سلام.
حدس بزنيد کجا بودم؟ بعله! همدان. چه جالب بود که روز پزشک و بوعلي سينا هم بود. هوا بسيار عالي بود. اينقدر که با آدم زنا مي کرد. محشري بود. يخ و خوب. يه چند جايي رفتيم اما چون دوربين نبرده بودم همراهم، عکسي از اونجاها ندارم! يک چندتايي از مسير رفت و برگشت گرفتم. من تا اونجايي که يادم ميادش، 7-8 ساليه که اصلا وارد مقبره بوعلي نشدم. راستي مي دونستيد اسمش چيه؟ من که يادم نبود اصلا. اسمش حسينه. آ! اين دولتمرا و غير دولت مردا هم اونجا بودند. از شبکه استاني خودشون سخنراني وزير ارشاد رو پخش مي کرد. زندگينامه بوعلي رو حفظ کرده بود داشت براي عده قليلي بازگو مي کرد. خيلي سرد و خشک بود. هاشمي رفسنجاني هم اومده بود. اونم ديشب يک تيکه از حرفاش رو گوش مي کردم، داشت تبليغ حوزه علميه و اين حرفا رو مي کرد. آخه مي دونيد که؟ يک حوزه علميه تو قم راه انداخته. براي پرورش روحاني. حالا چرا؟ من که نمي دونم. اما مزرعه حيوانات رو ديديد يا خونديد، اثري از جرج ارول؟؟ چه ربطي داشت؟ مستقيما که ربطي نداره، غير مستقيما هم ربطي نداره. حالا!! بگذريم.
سفر خوبي بود. خيلي خوش گذشت. بيش از اندازه. به قولي، اين ايامي که همدان با هم هستيم با عمه جان و آقا کامران و بر و بچز، اصلا جز عمرمون حساب نميشه!! خدا حفظشون کنه. البته با هم، شمال بودن هم، همين حالت رو داره. کلا با آدم باحال بودن، حال مي ده. اونم فاميل.
پسر! ما معمولا همدانيم، بيرون روي شبانمون براهه! پريشب رفته بوديم بيرون، بعد از اينکه رفتيم گنج نامه، سر ماشين رو کج کرديم و رفتيم کجا! رفتيم حنابندونه يکي از فاميلاي دختر عمم. البته تلفني ازمون دعوت به عمل اومد. ما هم با اکراه البته، رفتيم. ما کجا و رقص کجا! اما اون سر و صدايي که پشت تلفن مي اومد، حاکي از اختلاط بود، اما ما که رفتيم فقط مرد و پسر قاطي بودند. اين بود که پذيرايي شديم و برگشتيم. همين هم باحال بود البته!
امروز برگشتنه، راننده ميني بوسه داشت چهار دست و پا، از ماشينش مي کشيد بالا، ازش عکس گرفتم فقط وقتي وايساده روي سقف عکسش افتاده. از تاکستان هم انگور خريديم.
يک چندتايي آهنگ خوشمل هم از ساره انسي گرفتم. از جمله جيپسي کينگ. بعلاوه چندتاي ديگه که الان دارم گوششون ميدم.
اين بود خاطره اي از من.
--------------------------------------------------
هفته پيش هم يک چندتايي سي دي نرم افزار خريدم. به قيمت مفت. با داداش رضا رفته بودم، کلي حرف کپي رايت اينا رو هم زديم. 4-5 تا سي دي 2007، مثل اتوکد، فلش، آفيس و ... همش 5 هزار. مسخرست.
۱۳۸۶ شهریور ۲, جمعه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
آدمیزاد
آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...
-
آمده است که موسیقی ذهن و زبان آدمی را باز می کند. حکایت یک موسیقی تلگرامی یا شاید واتسپی است که ما را با این بشر ایرانی آشنا کرده است. یک ه...
-
سه سال پیش در آستانه ۴۰ سالگی تصمیم گرفتم به خودم یک هدیه ویژه بدم. گزینه های مختلف رو بررسی کردم و در نهایت در ورکشاپ ۴ روزه تونی روبینز ب...
-
خوب سلام. من زنده ام هنوز. شما زنده اید؟ عجب چیزیه ها؟؟؟ مگه نعععع؟؟؟ الهی دردو بلای دينا بخوره تو سره عموی لجنش! با اون شاهين هم خيلي حا...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر