سلام.
بد جوري خوابم مياد صبح ها! دو سه بار شده ساعت 3 بلند شدم لباس پوشيدم بزنم بيرون، كه ديدم خيلي مونده و گرفتم خوابيدم. يكيش همين امروز بود.
4 شنبه اي رفتم ايرنسل هاي هديه رو گرفتم. گفتم بگم كه اين بنده خداها ميدند سيم كارت ها رو. اما دير.
قراره يك 2 3 روزي پادگان تعطيل شه. چراش بماند اما خداكنه هفته بعد باشه تا پست جمعه 9 شهريورم بلامانع بشه. خدا كنه.
يه باباي هندي وبلاگمو ديده. كلي ميگه ايران رو دوست دارم و اينا. وبلاگ خواهرش رو هم برام فرستاده. چه زودي هم ميگه تو بهترين دوستمي. والا!
۱۳۸۶ مرداد ۲۸, یکشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
پایان ماموریت غیر ممکن
مجموعه فیلم های ماموریت غیر ممکن از جمله علاقه مندی های من بوده و هست. مشخصا به میزانی که در جوانی عاشق جمشید هاشمی پور بودم، در دو دهه اخی...
-
آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...
-
اهل دانشگاهم روزگارم خوش نيست ژتوني دارم خرده عقلي سر سوزن شوقي اهل دانشگاهم پيشه ام گپ زدن است سرگرميموبلاگ زدن است من در اينجا سياه مي كنم...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر