۱۳۸۶ مرداد ۲۸, یکشنبه

خواب

سلام.
بد جوري خوابم مياد صبح ها! دو سه بار شده ساعت 3 بلند شدم لباس پوشيدم بزنم بيرون، كه ديدم خيلي مونده و گرفتم خوابيدم. يكيش همين امروز بود.

4 شنبه اي رفتم ايرنسل هاي هديه رو گرفتم. گفتم بگم كه اين بنده خداها ميدند سيم كارت ها رو. اما دير.

قراره يك 2 3 روزي پادگان تعطيل شه. چراش بماند اما خداكنه هفته بعد باشه تا پست جمعه 9 شهريورم بلامانع بشه. خدا كنه.

يه باباي هندي وبلاگمو ديده. كلي ميگه ايران رو دوست دارم و اينا. وبلاگ خواهرش رو هم برام فرستاده. چه زودي هم ميگه تو بهترين دوستمي. والا!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

آدمیزاد

آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...