۱۳۸۶ خرداد ۱۵, سه‌شنبه

خواب سنگين

سلام.
اندر حالت اين خواب سنگيني من دو اتفاق در دو روز افتاد که باز همه به اين خواب سنگيني رشک همي بردند. يکيش اين بود که خونه مادربزرگ خوابيده بودم، که انگاري زينب (دختر دايي 2 ساله) شروع کرده به سر و صدا کردن در اتاقي که من خواب بودم و بقيه هم خواستند ببرندش بيرون که مقاومت کرده و بالاي سر من جيغ و دادي راه انداخته اعصاب خورد کني! من هم اصلا متوجه نشدم و به خوابم ادامه دادم که بقيه هم که ديدند من ککم نمي گزه، ول کن زينب شدند. دوميش پريشب بود که خونه خودمون خواب بودم. دم صبحي ساعت 5 کفترهايي که توي کانال کولر مقيم هستند شروع کردند به بال بال زدن و عقوم بقوم کردند. مامان و بابا بيدار شدند و دريچه کولر رو باز کردند تا برن بيرون. اما من نه از صداي کفترها و نه از صداي بازکردن دريچه کولر (هيچکدام :D) بيدار نشدم!!
ميثم هفته پيش يک P990 سوني اريکسون گرفت. اين چند وقته هم داشتيم باهاش ور مي رفتيم تا زير و روش رو وارد بشيم. عجيب گوشي معرکه اي مي باشد. من که اميد به خدا اين خط ثابتم رو مي فروشم و يک ايرانسل مي گيرم. فيش اين دفعه موبايلم کم نيومده. البت که از دفعه پيشي کمتر هست اما در نوع خودش زياده!
اسباب ها جمع آوري شدند. فقط مونده خورده ريزه ها! تاب رو هم بايد جمع کنيم که امروز عصر مي کنيم.
اولين تابستونه بدون کولر رو داريم سپري مي کنيم که خيلي گرمه! خدا توان بده به اين پنکه تا بچرخه و اين ايام باقيمانده رو هم ما رو خنک کنه!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

آدمیزاد

آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...