۱۳۸۶ اردیبهشت ۲۰, پنجشنبه

آدميزاد - شايد 1

سلام

اولي که دانشگاه قبول شدم، اين داستان رو شنيدم که يک روز، يک استادي سر کلاس، از دانشجوهاش مي خواد تا براي جلسه بعد اين کار رو بکنند: دخترها ثابت کنند کامپيوتر پسره و پسرها ثابت کنند کامپيوتر دختره! خوب! جلسه بعد هم که ميشه، دخترها اينطور مي گن که آره! پسره! به حرفمون گوش نميده! اصلا نمي فهمه! نفهمه! و ... پسرها هم ميگن آره اذيتش مي کنيم، هرکاري بخوايم مي کنيم، مي پيچونيمش و ... بعد از شنيدن اين داستان، ديدم خودم هم مي تونم از اين مصاديق برشمرم. شما هم مي تونيد!

حالا مي خوام از ديد رشته خودم اين بحث دختر پسري امروزي رو صحبت کنم. جدا از ديد مردسالاري، زن ذليلي، اينکه بخوام بگم اين بده، اون خوبه، بخوام بگم گور باباي اين يکي ها، يا بخوام بگم گور باباي اون يکي ها! شما هم مي تونيد از منظر خودتون، بر اساس رشته، تجربه، ديده ها و شنيده هاتون اين موضوع رو ببينيد. اما ديدن اين موضوع از چند تا رشته به نظرم جالب ميشه. يکيش کامپيوتره! شايد يکيش پزشکي باشه.

يک آدم رو تشبيه مي کنم به يک دستگاه کامپيوتر متعارف. هر کي هم که مختصر دانشي از کامپيوتر داشه باشه، حتما مي دونه که هر کامپيوتر مشتمل بر دو بخش سخت افزار هست و نرم افزار. خوب! ظاهر آدم از نظر من همون سخت افزار ميشه. باطن آدم که شامل خيلي چيزها هست ميشه نرم افزار. بحث جالب تر ميشه! به اين صورت که سخت افزار کامپيوتر مثل سخت افزار آدم مشتمل بر چند بخشه. بعضي هاش به چشم ميان بعضي هاش نه! ما موقع خريد، ظاهر سخت افزارمون مثل نوع و شکل مونيتور و کيس برامون مهم هست. براش وقت ميذاريم و پرس و جو مي کنيم. براي بعضي هاش سرعت و دقتش (مثل CPU) برامون مهم هست. براي بعضي هاش گنجايشش برامون مهم هست (مثل هارد). کارت صدايي مي خوايم که صدا رو بوضوح برامون پخش کنه. بتونيم باهاش حال کنيم. کارت گرافيکي مي خوايم که تصويري برامون پخش کنه که کلا محو سيستممون بشيم. در کل سيستمي رو انتخاب مي کنيم (به اصطلاح مي بنديم) که مورد نظرمون هست و نيازهامون رو بتونيم باهاش برطرف کنيم.

از ديد نرم افزار بخوام حرف بزنم عارضم خدمتتون که اصلي ترين بخش نرم افزار بعد از سخت افزار، بر مي گرده به سيستم عامل. اينکه در عالم کامپيوتر، سيستم عامل هايي از ميکروسافت و اپن سورس (لينوکس و توزيع هايش) وجود دارد چيزي است و اينکه در داستان من، سيستم عامل چيست، چيز ديگري است. سيستم عامل در کامپيوتر همان ميکروسافت و اين حرف ها هست، اما در مثال من، سيستم عامل کمي فرق دارد. در کل، بحث نرم افزاري، بسادگيه سخت افزار، قابل قياس نيست. من در سخت افزار به راحتي مي تونم مقايسه کنم، چرا که با يک چيز فيزيکي و قابل رويت و ملموس سر و کار دارم. اما نرم افزار اينطور نيست. من شايد سيستم عامل رو در مثال خودم، بخوام فطرت انسان نام بذارم. اميدوارم باهاش آشنا باشيد. (روش زياد فکر کردم. چيز ديگري به ذهنم خطور نکرد!)
نرم افزارهايي که بر روي سيستم عامل ما نصب هستند خيلي مهم هستند! براتون پيش اومده که دنبال نرم افزارهايي بوديد، که نيازتون رو برطرف کنند. چه، دنبال نرم افزارهايي بوديد که نصبش کنيد و از سخت افزار سيستمون کار بکشيد (يه جورايي ارضاش کنيد. ازش استفاده کنيد. چرا که داريدش براي اينکه ازش استفاده کنيد. گاهي نرم افزاري که CPU ي بالايي ميخواد، يا رم بالايي و يا هادر بالايي و يا کارت گرافيک بالايي، و ...) در داستان من، اون نرم افزار ها، ماهيت يکساني ندارند. همون طور که ماهيت نرم افزارها در کامپيوتر هم با هم يکي نيستند. نرم افزارهايي مثل OFFICE روزمره باهاشون سر و کار داريد. کلا سرويسي که از نرم افزار مي خوايد، براتون مهم هست. دوره استفاده دارند نرم افزارها. يک GAME نصب مي کنيد 3 ماه پشت سر هم باهاش بازي مي کنيد؛ اما بعدا مدت ها ديگه سراغش نمي ريد. يا اگه منوي ALL PROGRAMS رو از سيستمتون ببينيد، ليستي از برنامه ها رو پيدا مي کنيد که شايد اصلا يادتون نياد کي و براي چه نظري نصبش کرديد. به لطف اينترنت و CD هاي KING براي انگولک کردن برنامه ها هم شده، خيلي برنامه معمولا نصب مي کنيم. اين رو مي گفتم که در داستان من، اين برنامه ها، دغدغه ها و PROCESS ها، يکي دو تا نيستند. مسايل فرهنگي هست، مسايل شغلي هست، اجتماعي، سياسي، جنسي، و ...
ما چطوري برنامه نصب مي کنيم روي سيستم عاملمون (فطرتمون)؟ ما براي تک تک اينها، عموما يا الگو برداري مي کنيم از اين و اون، يا خودمون ابتکار مي زنيم و الگو ميشيم. دستمون هم براي انتخاب و نصب هر نرم افزاري باز هست. کاملا مختاريم.
من يک هدفي داشتم و دارم از اين داستانم. از اينکه مي بينم بحث جنسيتي مطرح ميشه (زن/مرد) يک جوري ميشم. قبول ندارم. به نظرم همه آدم هستيم. همه سخت افزار و نرم افزار داريم. سخت افزارهايي شناخته شده و منحصر به فرد. سخت افزار يکي زيبا، سخت افزار يکي کج و کوله! سخت افزار يکي حساس، سخت افزار يکي حساس تر! و ... سيستم عامل همه ما فطرت ماست که يک جورايي هم فکر مي کنم هاردمون هم باشه. مي توني فرمتش کني! مي توني دفرگش کني. مي توني هم نکني. مي توني پارتيشن بندي کنه. مي توني پرش کني از خوبي ها، نيکي ها. مي توني پرش کني از بديها. مي توني هيچ چي روش نصب نکني و به بقيه سرويسي ندي. مي توني .... مي توني .... همه يکي هستيم. اينکه فرد، چطور از خودش استفاده مي کنه، باعث ميشه تا ما در مورد خود فرد قضاوت کنيم. اينکه نرم افزار من کار نکنه، يعني اين نرم افزار خرابه! بايد در سيستم عامل شک کرد، يا در اينکه آيا بلديم باهاش کار کنيم؟

از اينکه هم رو نشناسيم، و بعد بخوايم براي خودمون کامپيوتر ديگري اختيار کنيم، از امکانات سخت افزاري و نرم افزاري همديگه استفاده کنيم، با اين کار، با هم ديگه شبکه بشيم، منابع سيستممون رو در اختيار هم بذاريم، و ... بيزارم. علت اين حرفها، زن مهديه، زن علي، همسايه خاله مولود هست، فلان پسري هست که مي شناسم که چطور زندگي رو براي زنش زهر کرده، فلان مردي هست که توي فطرتش فقط بدي و زشتي هست و ... همه اينها آدم هستند. بدي يک جنس، به معني بدي همه اون جنس نيست. يادمه ايامي پسرها (مردها) عمدتا مقصر اصلي مشکلات خونوادگي و اجتماعي بودند. اما امروزه، به اذعان خيلي دخترها، مقصر اصلي دخترها هستند. اين روند ادامه داره! روزي مي رسه که باز مردها بر اساس نرم افزار هاي جديدي که مياد (طرز فکرهاي جديد، فرهنگ جديد و الگوهاي جديد)، دوباره فکر مي کنن بر مسند امور سوارند. در اين شک ندارم و هيچ احساس خورسندي اي هم از اين موضوع ندارم. دوست دارم همه بشناسند خودشون رو و امکاناتشون رو. چه پسر! چه دختر! اگه بدونن چه استفاده اي مي تونن از امکاناتشون ببرن، و چه سودي از اين به اشتراک گذاري منابع سيستمشون (چه سخت افزاري و چه نرم افزاري) مي تونن ببرن، اونوقته که لذت مي برن! من ميگم مي برن!

اين فکر چند وقته ي منه که امروز با پشت درد ناشي از سرماخوردگي، نوشتمش. اصلا مناسب نيست بخوام اين طرز فکر رو توي زندگي اعمال کنم، اما جالبه! مي تونه کلي تو شناختم کمکم کنه. چرا که در مثال ها؛ مي تونم طبقه بندي کنم بعضي چيزها رو، و بعد به خيلي امور خودم پي ببرم!

فردا هم کوه ميرويم اما اينبار با خانواده!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

آدمیزاد

آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...