سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند - پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
به فتراک جفا دلها چو بربندند بربندند - ز زلف عنبرین جانها چو بگشایند بفشانند
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند - نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند
سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند - رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد - ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
ز چشمم لعل رمانی چو میخندند میبارند - ز رویم راز پنهانی چو میبینند میخوانند
چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند - بدین درگاه حافظ را چو میخوانند میرانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند - که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
پارسال بود که دختر عمم از همدان با عمم و شوهر عمه اومدند با بابام و مامانم رفتند مشهد.
ساعت 8 شب - نزدیکای مشهد - توی جایی به اسم قدمگاه - تصادف می کنند با یک سمند.
راننده نیره بود و مقصر هم نبود.
چه شب بدی.
چه شب بدی.
چه خاطره تلخی.
بعد از 2 روز که می رسونندشون مشهد - پدر و مادرم شکر خدا با هواپیما میان تهران. و ما به خاطر لطف خدا که تا اون لحظه همشون سالم بودند قربونی دادیم.
اما فردای قربونی - نیره مرد.
به چه سختی به پدرش که مشهد بود گفتند. اما به عمم نه. چون شرايط جسمیش خوب نبود. توی 2 تا دستش پلاتین کار گذاشتند.
چه خاطره تلخی.
کسی باور نمی کرد. هیچ کس نمی خواست اون لحظات و دقایق رو باور کنه.
چه خاطره تلخی.
جمعی از فامیل رفتیم مشهد.
و دسته جمعی نیره رو با هواپیما آوردیم تهران و از اونجا همدان.
من با آمبولانس نیره بودم. تا صبح نخوابیدم.
ساعت 7 رسیدیم همدان.
شهر سوت و کور بود.
چه خاطره تلخی.
و تلخ تر از اون مراسم تدفین.
رفت پیش برادر شهیدش - امیر.
چه خاطره تلخی.
حالا پنج شنبه سالشو باید در کنار مزارش برگزار کنیم.
روحش شاد و خدایش بیامرزاد.
جای خواهرم بود.
حامد
خدا بيامرزدش
پاسخحذفاميدوارم هيچ وقت دلتنگ و غمگين نباشين و زندگيتون پر از خاطرات خوش و شاد و خوب باشه
be nazaram khoda khoobaro zoodtar mibare...
پاسخحذفkhake eshghhaye khofte hamishe tazast
delam barash tang shode!! kheili !!dusesh dahstam kheili ziad !!
پاسخحذف