۱۳۸۵ اردیبهشت ۲۱, پنجشنبه

اينجا کسي است پنهان


اينجا کسي است پنهان
دامان من گرفته
خود را ز پس کشيده
بيش آن من گرفته
اينجا کسی است پنهان
چون جان و خوشتر از جان
باغی به من نموده
ايوان من گرفته
اينجا کسی است پنهان
همچون خيال در دل
اما فروغ رويش ارکان من گرفته
اينجا کسی است پنهان...
اينجا کسی است پنهان
مانند قند در نی
شيرين شکر فروشی
دکان من گرفته
جادو و چشم بندی
چشم کسش نبيند
سوداگری است موزون
ميزان من گرفته
چون گل شکر من و او
در همدگر سرشته
من خوی او گرفته
او آن من گرفته
اينجا کسی است پنهان...
گويد ز گريه بگذر
زان سوی گريه بنگر
عشاق روح گشته
ميدان من گرفته
ياران دل شکسته
بر صدر دل نشسته
مستان و می پرستان
ميدان من گرفته

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

آدمیزاد

آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...