۱۳۹۰ آبان ۲۸, شنبه

ننه سرما

کم کم هوا سرد شده. یعنی یهو سرد نشد کم کم سردشد!
دیروز توی مسیر برگشت به خونه، دیدمش که نگاهش به لباس گرمم یه معنای خاصی میده. 
سریع پولیورم رو درآوردم و گفتم مال توهه از این به بعد.
خیلی خوشحال شد. بهم گفت رفتم بازار بخرم خیلی گرون بود.
مبارکش باشه.

۱۳۹۰ آبان ۲۶, پنجشنبه

تولدی دوباره

خوابی بودم که بیدار شدم
یعنی مطمئنم که بیدار شدم
کم کم بلند میشم و دل از گرمی دشک می کنم و شیرینی و تلخی خواب رو میذارم گذشت ایام آیا یادم بیاره یا نیاره!

امروز و فردا و بعدها روزهای خوب من هستند. نباید حیفشون کنم.

آدمیزاد

آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...