۱۳۸۷ آذر ۵, سه‌شنبه

چشم نخوردنی

اصلا به چشم (زخم چشم و چشم خوردن و اینا) اعتقادی ندارم دیگه. اعتقاد دارم آدم وقتی خودشو گم کنه، حواسشو جمع نکنه، هر بلایی می تونه سرش بیاد. از سهل انگاری خود آدمه که براش مشکلی پیش میاد. و خودم رو اصلاح می کنم و میگم که اون فروشنده جنسی رو به من ننداخت. اون کارش رو خوب انجام داد. این من بودم که هواسم رو جمع نکردم و متضرر شدم. و در بقیه حالات!! بنظرم این است هوش هیجانی!
هر چه کنی به خود کنی، گر همه نیک و بد کنی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

آدمیزاد

آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...