۱۳۸۷ شهریور ۷, پنجشنبه

خدا را شکر

هر روز که از خواب بيدار ميشم، اصلا باورم نميشه که خدمتم تموم شده. با ابوالفضل که صحبت مي کرديم اون روز آخري، گفتيم که اصلا باور نمي کرديم که يک همچين روزي رو ببينيم. که خدمتمون تموم بشه و کارتمون رو بگيريم. از حالا تا باقي عمرم شادي عمومي اعلام مي کنم.
حالا اگر من از اين حالت اومدم بيرون!!!
حاج عمو دکتر چشمشون رو که آب مرواريد داشته، عمل کردند. خدا رو شکر حالشون خوب بود باهاشون حرف زدم! چه دلم مشهد مي خواد برم!!!

۱ نظر:

  1. روزای سخت موندنی نیست. البته همونجور که روزای شادی بی دومه.
    امیدوارم شادیهات همیشه پایدار باشه
    خدا رو شکر که حال عمو دکتر خوبه. اگه رفتی مشد از طرف منم ماچش کن

    پاسخحذف

آدمیزاد

آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...