۱۳۸۷ خرداد ۱۲, یکشنبه

نقاهت


3 فيلم از اون 90 فيلم امروز رويت شد و لذتي بردم. خوشوقتم که در رحلت هاليديز نيز مي توانم از آنها بهره بجويم. دم هالي وود داغ!
1. What Women Want
2. I Know Who Killed Me
3. The Nanny Diaries

از دماغ هم چيزي بگم يا نگم؟ علت عمل بيني من اين بود که از نوک، منحرف شده بود. بچه که بودم، در حد 5 سالگي، عروسي خالم بود که يادمم هست، تو کوچه بازي مي کردم، دوچرخه از روي صورتم رد شد و يک رکابي هم رو دماغم زد. اين شد که از اون موقع شکست. بد جوش خورد. مشکل حادي توي تنفس نداشتم. سر درد و يا حتي تنگي نفس هم نداشتم. اما مي دونستم که بالاخره بايد عمل بشه و در سن بالا هم اگر عمل نمي کردم، به مشکل بر مي خوردم. الان، يعني فرصت 3 ماه مانده به آخر خدمت سربازي رو هم مغتنم يافتم و تن به اين عمل وقيحانه دادم. دماغم فقط ورم داره الان و خارش زياد. يک ذره هم کبودي ندارم من. خانم دکترم، قربونش نميرم اصلا، شاگرد دکتر نراقي بوده و بسيار اعتماد به نفس بالايي داره. پدرش سر عمل من در اومد. فکر مي کرد نهايتش 2 ساعت و نيم طول بکشه که 3 ساعت و نيم عملش طول کشيد. خوب البته پولش رو گرفت اما گفت اگر مي دونستم، 2 ميليون ازت مي گرفتم.
خلاصه! اين پسر ليسانسه! عاشق لاس وگاسه! (عجيب از فيلم هايي که امروز ديدم خوشم اومد. همشونو دوست دارم. توي فيلم 1 که مل گيبسون معرکه بود. در فيلم 2 هم ليندسي لوهان عزيز هنرنمايي مي کرد. در فيلم 3 هم اسکارلت جانسون يک پرستار بچه هستش که داستان قشنگي رو به تصوير مي کشه!)

اين شعر بد مصب رو هم گوش ميدم و دلم مي گيره و حالي مي کنيم!!!
نبسته ام به کس دل
نبسته کس به من دل
چو تخت پار بر موج رها رها رها من
زمن هر آنکه او دو
چو دل به سینه نزدیک
به من هر آنکه نزدیک از او جدا جدا من
نه چشم دل به سویی
نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من
نه چشم دل به سویی
نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من
ستاره ها نهفتند در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست
هوای گریه با من
هوای گریه با من
ستاره ها نهفتند در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست
هوای گریه با من
هوای گریه با من
دلم گرفته ای دوست
هوای گریه با من
هوای گریه با من
نبسته ام به کس دل
نبسته کس به من دل
چو تخت پار بر موج رها رها رها من
زمن هر آنکه او دو
چو دل به سینه نزدیک
به من هر آنکه نزدیک از او جدا جدا من

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

آدمیزاد

آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...