۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۸, چهارشنبه

لا بد بايد فکر کرد

به خيال خودم اين 5 روزي که مرخصي گرفتم از شنبه، بخور و بخوابه! اما کو!؟ همش اينور اونور، براي ...
يک شنبه اي که دمبل زدم!! بدنم عينهو معتادا درد مي کنه! امروز هم رفتم باتي بيلتينگ!
به کسي که در حقش جر زني شده، ميگن جر خورده؟
ديگه نمي دونم چي کار کنم؟ برم يا که نرم؟

راستي! داشتم آرشيو عکس هام رو ميديدم. عکس کيش سال 82 که با مهدي رفتيم رو ديدم. اون موقع آرياني ها هم بودند و گلزار رو هم يک روز توي يکي از فروشگاه ها ديديم. (زيارتمان قبول!) اين عکس رو هم مثلا من گرفتم! (منظورم همون مرکز خريد بود)
7 شهريور 82 - ساعت 12:38 بعد از ظهر
(اين جمله بندي و بکارگيري از افعال، بخاطر درد کتف زياد من است!)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

آدمیزاد

آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...