۱۳۸۶ بهمن ۲۲, دوشنبه

ياكككككككك

حليم خوري در روز تعطيل را مجدد امروز تجربه كرديم. رفتم و 3 نان سنگك و 2 كيلو حليم خريدم تا خانوادگي بزنيم تو رج!

ديروز مي داني چي شد؟ نمه داني؟ پدر اون دختره كه اون پشت توي اتاق ما كار مي كنه اومد ادارمون. ياكككك شيريني گنده اي هم آورده بود روش نوشته بود تبريك سالگرد پيروزي و از اين حرف ها! اين آقا معمم يا همون آخوند هم هستند. حالا ايشون ميومد ادارمون، نمي دونم چرا خانومش رو هم آورده بود! يا اومده بوده ما رو ديد بزنه يا يكي از خواهرها رو برا پسرش پسند كنه. باباش همچين دست محكمي هم داد. مشكوك مي زد جون خودم! منم دستشو فشار مي دادم با فشارش!‌ مي گفتم بي خيال حاج آقا!! حالا نمي دونم بي خيال شن يا نه!‌ خلاصه ديروز شيريني يكي رو خورديم! مال من كه نبود. احتمالا شيريني يكي از همون دخترها بوده. به پاي هم پير شن.

اين علي آقايي كه اوايل خدمت تو اتاق با هم بوديم و 5-6 ماهي هست كه رفته يك واحد ديگه، ديروز زنگ زده بود. متوجه شديم كه خدا بهش دو تا ني ني داده! يك دخمل و يك پسر!‌ خيلي پسر خوبيه و خدا خيلي دوسش داره. ايشالله قدم كوچولو ها براي خودش و خانومش خير و مبارك باشه! خانومش هم اون اوايل پيش ما كار مي كرد. اما چند وقتي بود كه خونه كار مي كرد و كاراشو علي آقا مي برد و مياورد.

زير نويس تلويزيون را كاش عكس مي گرفتم. نوشته بود حضور مليوني ملت ايران ...... ملتي فلان و بهمان و اصلاح طلب و .... واي كه چقدر تميزيد شما!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سینا بطحایی

آمده است که موسیقی ذهن  و زبان آدمی را باز می کند. حکایت یک موسیقی تلگرامی یا شاید واتسپی است که ما را با این بشر ایرانی آشنا کرده است. یک ه...