۱۳۸۶ بهمن ۱۷, چهارشنبه

كيا داشتند

يك كم هم مثبت حرف بزنم.
آخه من كي و به كي (اولي key و دومي ki) گفتم خواهر كه اينجا دم به دقه بايد بگم.
يا مثلا خنگول مياد تو اتاق ميبينه آقاي ج.م. نيست. ميگه آقاي ج.م. هستند؟ من چند بار گفتم نه نيستند. اما حالا 2 3 باره كه بهشون ميگم: بنظرتون هستند؟ خوب اگه بود مي ديديش ديگه!!‌ خوب من در مورد كل خانوما برداشت نمي كنم. پس اينا كين؟ از كجا ميان!‌ چرا اينجورين؟ حالا تو بگو عمدان توي سرباز رو سر كار ميذارن اما من مي دونم كه اين عملشون آگاهانه نيستش. دلت خوشه بابا!
بعد سهميه شير و آب ميوه رو هم من بايد پخش كنم. چك و چونه زدن و نفس عملش دونه. اين هم خدمته. اما بعضي وقتا حال مي كنم. يك پسره ليسانسه. عاشق لاس وگاسه. و بي جهت نيست كه اوايل خدمت مي خواستم زمين و آسفالت را گاز بزنم. اما حالا خيلي راحتم. در بخش مهندسي نرم افزار، استاد فراموش نشدني اي داشتم كه براي بخش تحليل سيستم، يك موردي را اشاره مي كرد كه مي گفت خيلي كليديه. اونم جزوي از سيستم شدنه: be a member of system. من ناخودآگاه جزوي از سيستم شده ام. سربازان همه اينند. براي همينه كه بعدان ميرن و پشت سرشون رو هم نگاه نمي كنند. خيلي جلو خودم رو ميگيرم كه كنترل شده رفتار كنم. از خودخوريه گذشتم بهتره.
اي كاش خورده ديدي، از اين ديدها و نگرش ها؛ كيا داشتند؟؟؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

آدمیزاد

آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...