۱۳۸۶ دی ۲۱, جمعه

پچ پچي با حامد

چته؟ اين اومده به فکرم که بعضي از چيزايي که مي خونم و مي شنوم، مثلا در کتاب، حرف هاي آزمنديان، وبلاگ آدم هاي بزرگتر از خودم، شنيده هام کلا و کلا و ... رو من طي چند سال پيش خودم بهشون رسيدم. مي دوني يعني چي حامد؟ نه؟ يعني تو فهميدي. خوب که چي؟ مثل اينکه نفهميدي؟ گيج شدم. اهان. گيجي! وگرنه آدم عاقل لزومي نداره يک حرف رو دو بار بشنوه! اوووووم! بيشتر بگو از خودم. ببين. تو مگه چند وقت نگفتي که يکي گفته که کافيه به چيزايي که ميدوني عمل کني؟ آره چرا! خوب ديگه. تو خيلي چيزا رو بهشون رسيدي قبلا، چرا بهشون عمل نمي کني. خواهشان نگو که سربازي و خدمت چنان است و چنون!!! آها! فکر کنم حرفت رو گرفتم. مطمئني؟ آره. خوب حالا عمل مي کني؟ آره بايد عمل کنم. خوب کي عمل مي کني؟ از همين لحظه! حالا چرا اينتر نزدي؟ محض خنده! اصلا خنده نداشت. يالا اينتر بزن! باشه. الان مي زنم.
اينم اينتر! بين شوت و شنگ بودن و اينکه کمي جدي باشم تا بقيه جديتم رو هم درک کنند دارم روي خودم کار مي کنم. توي همين متن، با ديدي که قبل داشتم، خيلي جاي چرت و پرت نوشتن داشت. اما 4-5 بار پاک کردم و مجدد رسمي نوشتم. اين هم يک نوع تغييره ديگه. کارايي که مي کنم و نمي کنم، و کارايي که مي خوام بکنم و مي خوام نکنم، زيادن.
قانون بقاي انرژي به زيبايي ميگه که انرژي در طبيعت از بين نميره، بلکه از نوعي به نوع ديگه تبديل ميشه. اينو داشته باشيد، محمود ديروز اينو شنيده ميگه: اينم هست: قانون بقاي عشق! عشق يک پسر به دختر از بين نميره، بلکه از دختري به دختر ديگه منتقل ميشه! اما پسرا خوش خيالن! چه بسا در واقعيت اين باشه: عشق يک دختر به پسر از بين نميره، بلکه از پسري به پسر ديگه منتقل ميشه!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سینا بطحایی

آمده است که موسیقی ذهن  و زبان آدمی را باز می کند. حکایت یک موسیقی تلگرامی یا شاید واتسپی است که ما را با این بشر ایرانی آشنا کرده است. یک ه...