۱۳۸۶ بهمن ۹, سه‌شنبه

خسته شدمم يعني ناميزون


خسته شدم. از چي؟ از اينكه امروز ركورد زدم، ساعت 2:30 صبح از خواب پريدم، جام رو جمع كردم، شروع كردم لباس پوشيدن!!! اي بابا! بگير بخواب ديگه آخه!
خوابم ميزون نيست. سر كار هم نميشه خوابيد. كلي كار هم دارم.
ديروز يكي از دوستام رو بعد از (اگه اشتباه نكنم) 3 سال ديدم. خيلي خوشحال شدم از ديدارش.
اين هم نحوه ميوه خوردن من!!
برگشتني از پادگان پفك خوريدم. پفك نمكي مينو. آخ كه چه حالي كردم. تا خود راه آهن داشتم مي خوردمش.
اي خدا f1 كار مي كنه!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

آدمیزاد

آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...