سلام.
امروز من در اولين دو روز مرخصي اي که گرفتم هستم. چون فردا برنامه کوه بود و من نمي خواستم برم. توي اين گرما و با پوتين، همين رفت و آمد عادي باعث شده کف پام (بخصوص زير شصت پام) پينه بزنه. آسفالت نوردي که ديگه اه اه.
ديروز رفتم پيش آقاي مهندس حسيني و اميرحسين، و در رابطه با سيستم جديدي که مي خواند صحبت کرديم. اميد که سيستم موندگاري براشون در بيارم.
ديروز يه … تو پادگان اومده کنار دستم نشسته ميگه آقاي مهندس فلان آدرس رو بيار. منم آوردم. بعد! همچين جدي! انگار داره يه خواسته معمولي رو مطرح مي کنه. ميگه: حالا لطف کن ورق بزن ببينم چي داره!!! منم که خندمو و تعجبمو کنترل مي کنم ميگم: خوب شما بگيد چه عنواني رو مي خواهيد تا براتون بيارم!
امروز هم رفتم خونه اميرحسين صفي زاده. اونم مثل من کچل شده بود. اون نيروي هوايي سپاه پذيرش شده. آموزشيش که بهتر از ماست. هر 10 روز يک دفعه ميان خونه. توي يزده آموزشيش. من 7 سال راهنمايي، دبيرستان و پيش دانشگاهي رو با اين بشر بودم. خيلي هم باحاله. قييلي!
صورتم يک جوشايي زده. با خاک شير دارم خوبش مي کنم. اصلا به ما الويه خوردن و کاکائو خوردن نيومده. خوب خواستم بعد از مدتي کاکائو بخورم! اي بابا!
۱۳۸۶ مرداد ۲۴, چهارشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
آدمیزاد
آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...
-
آمده است که موسیقی ذهن و زبان آدمی را باز می کند. حکایت یک موسیقی تلگرامی یا شاید واتسپی است که ما را با این بشر ایرانی آشنا کرده است. یک ه...
-
سه سال پیش در آستانه ۴۰ سالگی تصمیم گرفتم به خودم یک هدیه ویژه بدم. گزینه های مختلف رو بررسی کردم و در نهایت در ورکشاپ ۴ روزه تونی روبینز ب...
-
خوب سلام. من زنده ام هنوز. شما زنده اید؟ عجب چیزیه ها؟؟؟ مگه نعععع؟؟؟ الهی دردو بلای دينا بخوره تو سره عموی لجنش! با اون شاهين هم خيلي حا...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر