۱۳۸۵ فروردین ۳۱, پنجشنبه

شعله بيدار

می خواهم و می خواستمت ، تا نفسم بود
می سوختم از حسرت و عشق تو بسم بود

عشق تو بسم بود ، که این شعله ی بیدار
روشنگر شب های بلند قفسم بود

آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود ، که پیوسته نفس در نفسم بود

دست من و آغوش تو ، هیهات ، که یک عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود

بالله ، که بجز یاد تو ، گر هیچ کسم هست
حاشا ، که بجز عشق تو ، گر هیچ کسم بود

سیمای مسیحائی اندوه تو ، ای عشق
در غربت این مهلکه فریادرسم بود

لب بسته و پر سوخته ، از کوی تو رفتم
رفتم ، به خدا گر هوسم بود ، بسم بود

فریدون مشیری ، از کتاب " آه باران"

۳ نظر:

  1. baba hera yahoo ghatti mikoni to ?!?!
    arom arom update kon !
    na be un moghe ke hichi nemizadi na be halla !!
    iiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiish !!

    پاسخحذف
  2. chashem!
    chashem!
    chashem!
    chashem!
    chashem!

    intor kardam ke nagan goshadam!
    chashem!
    chashem!
    chashem!

    پاسخحذف
  3. =))
    ki be to gofte ke to goshadi !??!? :))
    che khubnagofte :P:P:P:P

    پاسخحذف

آدمیزاد

آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...