۱۳۸۵ اردیبهشت ۹, شنبه

من کسي را دوست مي دارم


من کسي را دوست مي دارم،
که او اصلا نمي داند!
عشق را مي داند،
تجربه هاي دنيا را در کف دست مهربانش دارد،
اما زيرکانه عاشق است!!

پهلو به عشق مي زند،
که رسوا نشود.

کاش توي آسمون،
همه ابرها دل تنگ بشند،
بارون بشند،
تا باسم يه عالمه سوغاتي همراش بياره!


رفتنتو يادم هست! اما! اومدنتو کي يادم مياره!

با تو وفا کردم! تا جان به تنم بود!
دشمن مي پرستم! تا هستم

۲ نظر:

آدمیزاد

آدمیزاد موجود عجیبی است. بیش از دو سال پیش خرسند از نارنجی پوش شدن و عضوی از آمازون بودن، بودم. اما اکنون دو صد چندان خرسندم که دیگر برای آن...