دست مزن چشم به بستم دو دست
راه مرو چشم به بستم دو پا
حرف مزن قطع نمودم سخن
نطق مکن چشم به بستم دهن
هیچ نفهم این سخن عنوان مکن
خواهش بی فهمی انسان مکن
لال شوم کور شوم کر شوم
لیک محال است که من خر شوم
اشرف الدین گیلانی (نسیم شمال)
+ عقيده دارم، يعني معتقدم، يعني فكر مي كنم، يعني حدس مي زنم، اصلا اينه كه به گمونم غلط نكنم كمي در گذشته گير كردم. بر خلاف روحيات سابقم. كمي پياده روي و تفكر و دوري از روزمرگي ها بنظرم بتونه علاجش باشه. شايدم كوه! چرا كه نه!
+ مصراع آخر اين شعر بالايي، هديه از استاد محبي هست. در شروع كلاس هاش پاي تخته مي نوشت و يك دقيقه سكوت مي كرد.
راه مرو چشم به بستم دو پا
حرف مزن قطع نمودم سخن
نطق مکن چشم به بستم دهن
هیچ نفهم این سخن عنوان مکن
خواهش بی فهمی انسان مکن
لال شوم کور شوم کر شوم
لیک محال است که من خر شوم
اشرف الدین گیلانی (نسیم شمال)
+ عقيده دارم، يعني معتقدم، يعني فكر مي كنم، يعني حدس مي زنم، اصلا اينه كه به گمونم غلط نكنم كمي در گذشته گير كردم. بر خلاف روحيات سابقم. كمي پياده روي و تفكر و دوري از روزمرگي ها بنظرم بتونه علاجش باشه. شايدم كوه! چرا كه نه!
+ مصراع آخر اين شعر بالايي، هديه از استاد محبي هست. در شروع كلاس هاش پاي تخته مي نوشت و يك دقيقه سكوت مي كرد.