شوخ طبعي از گوشزد
صدای او را درست نمیشنیدم فقط همهمه بیماران و شلوغی سالن انتظار در گوشم بود و مردک همچنان داشت راجع به اینکه ابوعلی سینا حکیم بوده است و همزمان به مداروی روح و جسم میپرداخته مزخرفاتی سر هم میکرد که گوشی تلفن را برداشتم و تلفن زنم را گرفتم و گوشی تلفن را به طرف او گرفتم و گفتم: بگیر!
نطقش کور شد و پرسید: این چیه؟
با عصبانیت گفتم زن من پشت خطه...لطفا یک کلمه بهش بگو الهی بمیری تا بیحساب بشیم!!!
اطلاعات لطفا از فلفل کوچکولوي خودمون، ساني
زنان و ثکث از مزيدي
محمولا (و نه معمولا) قبل از افطار رو با فيلم هايي که از کلوپ ميگيريم ميگذرونيم. ديگه نمي خوابم. مگر اينکه خيلي ديگه خواب لازم باشم. چند وقتي هم هست که
ريدرمو مي خونم. اينا هم چون جالب بودند گذاشتم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر