چنين گويد جمعكننده اين اراجيف، امير عنصرالمبايلى معلومالحال،كابوسبن مزدبگير بن زيادى با فرزند خويش سيامك المسمى به سيا. بدان اى پسركه من پير شدم و ضعف قوا غالب. حاليه قوه باه از حيز انتفاع ساقط، و زهوار اينتخته بند عنقريب از چهار جهت در خواهد رفت، در رفتنى.
در رفتن زهوار من، گويند هر نوعى سخن
در رفتن زهوار من، گويند هر نوعى سخن
من خود به چشم خويشتن ديدم كه تنبان مىرود
حاليه دير گاهى است نشاط عهد شباب رفته و رخوت كهولت عارض گشته. بىنيرويى و بىتوشى امانم بريده و رنگ متاليك عمر از رخسارهام پريده. نه ناىكتابت مانده و نى تاب فعاليت. اكنون چندين صباح است كه ديگر خسبيده عرعر همى كنم.
فاعتبروا يا اولوا الافسار!
پس اى پسر! پندهايم را به گوش دار و به هوش دار. من به زودى خواهمبرفت و تو نيز فىآتية النزديك(!) براثر بخواهى آمد. پس:
دم را به گاز دار و غنيمت شمار عمر
كانان كه رفتهاند خراب همين دمند
بدان اى پسر كه سرشت مردمان اين زمانه چنان آمد كه به دو گونه عمربگذارند و طى معيشت كنند:
يك عده از سر عدهاى ديگر كلاه بردارند و زمانىنگذرد كه آن عده ديگر كلاه از سر اين عده بردارند. و تو بايد چنان زندگانى كنى كهسزاى تخمه بزرگ و شريف ماست. در غير اين حال، زينهار كه ايام عمرت تباهگردد و پر آه شود. و در اين معنا اكابر قوم فرمودهاند:
»من كانه له تخمة كبيرة، فلهكيف الدنيا كثيرة«.
هر دم از عمر مىرود نَفَسي
پاى لقش، اگر نمانده بسي
آگاه باش اى پسر، كه تو را آقازاده نامند، نه دول آسياب! تو از هر دو سوى،كريمالطرفين مىباشى و بايد كه هر جاى روى، پس فىالمجلس قدر بينى و بر اتوبانصدر نشينى. فلذا قدر و قيمت نژاد خويش بشناس و از گم بودگان مباش كه هر كه دراين روزگار حسينقلىخانى ضعيف اوفتد، پس خلق در وى اوفتد و چنانش كند كهرَب و رُب خويش را از خاطر فرامُش دارد. پس تا ديگران فاتحهات را نخواندهاند،در قرائت فاتحه ديگران تعجيل كن و بدان كه اين عجالت نه از اعمال شيطان است،كه شيطان، در اين ميانه خرش به چند بوده باشد؟ ابليس بتواند جلو همان بندگى مارا بگيرد، كارى كرده است كارستان.
ابليس كى گذاشت كه ما بندگى كنيم
يك دم نشد كه بىسرخر زندگى كنيم
× حكايت:
چنان شنودم كه ميرزا فشمشم نامى به قصد حاجى شدن آهنگحج ساز كرد. پس در آن روز كه بر حجره اولى سنگ مىزد و رمى جمرات مىكرد،به ناگاه شيطان به طريقه ديجيتال بر وى ظاهر بشد و با وى به تكدر خاطر گفت:»اخوى، تو ديگر چرا؟...« پس سنگزننده را ندا درداد كه:
بيگانه اگر سنگ زند، حرفى نيست
من در عجبم دوست چرا مىزندم
پس حاج ميرزا فشمشم اين بشنود و قالب تهى كرد و اگر رنگ خون زرد بوده باشد، پس هر آينه افزون از حد از وى خون خارج بشد، چندان كه به پيمانه نيز نايد.هشيار باش اى پسر كه دنياى لامذهب جاى خواب نيست. خواب را اخوىمرگ گويند. و تو چنان مباش كه اگر دنيا را آب برد، فىالجمله تو را خواب. خواباندك از فشار خون باشد و خواب بسيار از گشادى جات. پس هرگز در بستر باز وگشاده مخواب و جاى خود را تا توانى تنگ گير. چندان كه پيوسته از لحد يادت آيدو خواب از همهجات درآيد.
»من كانه له تخمة كبيرة، فلهكيف الدنيا كثيرة«.
هر دم از عمر مىرود نَفَسي
پاى لقش، اگر نمانده بسي
آگاه باش اى پسر، كه تو را آقازاده نامند، نه دول آسياب! تو از هر دو سوى،كريمالطرفين مىباشى و بايد كه هر جاى روى، پس فىالمجلس قدر بينى و بر اتوبانصدر نشينى. فلذا قدر و قيمت نژاد خويش بشناس و از گم بودگان مباش كه هر كه دراين روزگار حسينقلىخانى ضعيف اوفتد، پس خلق در وى اوفتد و چنانش كند كهرَب و رُب خويش را از خاطر فرامُش دارد. پس تا ديگران فاتحهات را نخواندهاند،در قرائت فاتحه ديگران تعجيل كن و بدان كه اين عجالت نه از اعمال شيطان است،كه شيطان، در اين ميانه خرش به چند بوده باشد؟ ابليس بتواند جلو همان بندگى مارا بگيرد، كارى كرده است كارستان.
ابليس كى گذاشت كه ما بندگى كنيم
يك دم نشد كه بىسرخر زندگى كنيم
× حكايت:
چنان شنودم كه ميرزا فشمشم نامى به قصد حاجى شدن آهنگحج ساز كرد. پس در آن روز كه بر حجره اولى سنگ مىزد و رمى جمرات مىكرد،به ناگاه شيطان به طريقه ديجيتال بر وى ظاهر بشد و با وى به تكدر خاطر گفت:»اخوى، تو ديگر چرا؟...« پس سنگزننده را ندا درداد كه:
بيگانه اگر سنگ زند، حرفى نيست
من در عجبم دوست چرا مىزندم
پس حاج ميرزا فشمشم اين بشنود و قالب تهى كرد و اگر رنگ خون زرد بوده باشد، پس هر آينه افزون از حد از وى خون خارج بشد، چندان كه به پيمانه نيز نايد.هشيار باش اى پسر كه دنياى لامذهب جاى خواب نيست. خواب را اخوىمرگ گويند. و تو چنان مباش كه اگر دنيا را آب برد، فىالجمله تو را خواب. خواباندك از فشار خون باشد و خواب بسيار از گشادى جات. پس هرگز در بستر باز وگشاده مخواب و جاى خود را تا توانى تنگ گير. چندان كه پيوسته از لحد يادت آيدو خواب از همهجات درآيد.
از:مشکانhra62302@yahoo.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر