tag:blogger.com,1999:blog-18492259242530687892024-03-12T08:21:17.254+03:30Open Mindانديشه آزاد
<small><a href="http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%B4%D9%87_%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF">تعریف ویکی پدیا</a></small>Hamedhttp://www.blogger.com/profile/04004758723733910336noreply@blogger.comBlogger928125tag:blogger.com,1999:blog-1849225924253068789.post-50574837415237442952023-07-17T08:11:00.002+03:302023-07-17T08:11:51.385+03:30جیم ران<p dir="rtl" style="text-align: right;"></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/a/AVvXsEgyJ_6PbU9-ubLD8n2t7fegEKBWAgJD_PgEbRv3ZnyMZXdo4u7ulOoWRFUGNEhQBeST0F9eVpTgA8Kbltxwbx-R6cqzlrR40q-skUcVLTpu4VYfqnBNbZp_vE1t6htO6u0-BXyuOd2_gavuIOP_1_UipfpC08E44uK_dBxwoLHXLNMTfpjRCWeLH5vrIcrh" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="" data-original-height="839" data-original-width="768" height="400" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/a/AVvXsEgyJ_6PbU9-ubLD8n2t7fegEKBWAgJD_PgEbRv3ZnyMZXdo4u7ulOoWRFUGNEhQBeST0F9eVpTgA8Kbltxwbx-R6cqzlrR40q-skUcVLTpu4VYfqnBNbZp_vE1t6htO6u0-BXyuOd2_gavuIOP_1_UipfpC08E44uK_dBxwoLHXLNMTfpjRCWeLH5vrIcrh=w367-h400" width="367" /></a></div><br /> سه سال پیش در آستانه ۴۰ سالگی تصمیم گرفتم به خودم یک هدیه ویژه بدم. گزینه های مختلف رو بررسی کردم و در نهایت در ورکشاپ ۴ روزه تونی روبینز به عنوان Unleash The Power Within یه بطور خلاصه UPW شرکت کردم.<p></p><p dir="rtl" style="text-align: right;">تونی (خیلی احساس صمیمیت می کنم باهاش) علی الظاهر فرد موفق و تاثیر گذاری هست. میزان متنابهی کتاب پر فروش، کلی سمینار انگیزشی شخصی و گروهی،بسیاری سمینار مربوط به موفقیت در تجارت و غیره. در مجموع از اون ۴ روز خیلی چیز یادگرفتم. کلی یادداشت برداری کردم که شاید ۹۰ درصدش رو انجام ندادم هنوز. اما ۱۰ درصدش رو انجام میدم و بیشتر در امور روزمره سعی می کنم بهشون ارجاع بدم.</p><p dir="rtl" style="text-align: right;">در این ۴ روز که بصورت مجازی برگزار شد در مجموع زیر ۸ درصد تونی حاضر بود و بصورت زنده صحبت می کرد. یا از ویدیوهای قدیمی اش پخش می شد و قسمت عمده توسط دستیارهاش می گذشت و بعضی وقتها هم با موسیقی و حرکت های نرمشی/ورزشی و حضور چند تا دختر خانم و اقا پسر خوش هیکل جاذبه ای ایجاد می کردند تا آٔمها کسل نشند.</p><p dir="rtl" style="text-align: right;">من در کنار یادداشت هام، اسم موسیقی هایی که پخش می شد (خیلی هاش رو از توی اسپاتیفای پیدا کردم) و اشخاص و کتاب ها رو یاداشت می کردم. یکی از اسامی آدمهایی که تونی برد «جیم ران» بود. شاید اشتباه بزرگی کرد که اسم استادش رو توی اون جلسه برد. چرا که من پس از اون ۴ روز و مرور یاداشت ها و موسیقی ها و اراجیفی که بعضا بعد از رویت دخترهای خوش هیکل بصورت جو زده نوشته بودم، به این فکر می کردم که اگر بر فرض مثال من پیش یک مربی بدن ساز مراجعه کنم و اون به من بگه اینهایی که دارم بهت یاد میدم رو از یک استاد حاذقی به اسم «بهمان» یاد گرفتم، اگر هوش و ذکاوت مناسبی داشته باشم قطعا پرس و جو می کنم و اون آدم رو پیدا می کنم تا باهاش آشنا بشم. اونم در عصر اینترنت و اطلاعات.</p><p dir="rtl" style="text-align: right;">من دارای اون هوش و ذکاوت نبودم اما این آدم رو پیدا کردم. ویدیو ها و کتاب های فراوانی ازش خوندم و روز به روز شیفته تر شدم. این آدم در قید حیات نیست اما مجموعه ارزشمندی از صحبتهاش و کتاب هاش برای همه آدمها وجود داره. خیلی سریع متوجه شدم که تونی و خیلی دیگه از شاگردها و مریدهاش مجموعه حرفهاش رو به طور امروزی و با زرق و برق تری به خورد ملت می فروشند.</p><p dir="rtl" style="text-align: right;">سادگی بیان و ملموس بودن نکات و جزییاتی که این بشر شاید 60 سال پیش مطرح کرده کماکان برای انسان جامعه امروزی - چه در آمریکا و چه در جاولسا و چه در جاولقا و در هر جای دیگه ای - تاثیرگذار و آموزنده هست. </p><p dir="rtl" style="text-align: right;">گفته های بیشتری از جیم ران رو نسبت به تونی در امور روزمره استفاده می کنم. مهم ترینش این گفته هست که سعی کن دانش آموز باشی و نه پیرو و دنبال کننده. همین یک جمله برای گذر ار تونی رابینز کافی است. درس دوم که این روزها ذهنم رو به خودش درگیر کرده این هست که سعی کن که یادگیری منجر به عمل بشه و نه دانش. وای که این جمله چقدر ساده و تاثیر گذاره. در باب تک تک جملات - برای منی که در جامعه ایران پرورش یافته - می تونم ۲-۳ صفحه مطلب بنویسم که اگر این رو می دونستم در فلان برهه تاریخی چه می کردم و چه نمی کردم. چه می گفتم و چه نمی گفتم و الخ.</p><p dir="rtl" style="text-align: right;">داستان رو کوتاه کنم. این هدیه ای که به خودم دادم ارزان نبود. اما درسی که ازش گرفتم بسی گرانبها بود. </p><p dir="rtl" style="text-align: right;">روحت شاد جیم ران! </p>Hamedhttp://www.blogger.com/profile/04004758723733910336noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-1849225924253068789.post-46353117384921083222023-05-23T23:19:00.004+03:302023-07-29T07:55:03.402+03:30داستانی عجیب<p> </p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/a/AVvXsEg3WHestJxjsZk0RwrLoXSirIau97tPsCT6eG-GSE0SgEkEJ4n_l0Wqpq4TnNa4-0u60A2RmhYLqcExOhW1081pX8VVRR-cnBsVZp5vnFFIGQmT_sy3_94MxZHeRGGmWQqMKnAuosJT8qaEdXmIzRwHzKcm01YfoKlA9VBPFG8eWqPBzbM-V5mrBmNEADYs" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="" data-original-height="900" data-original-width="1600" height="180" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/a/AVvXsEg3WHestJxjsZk0RwrLoXSirIau97tPsCT6eG-GSE0SgEkEJ4n_l0Wqpq4TnNa4-0u60A2RmhYLqcExOhW1081pX8VVRR-cnBsVZp5vnFFIGQmT_sy3_94MxZHeRGGmWQqMKnAuosJT8qaEdXmIzRwHzKcm01YfoKlA9VBPFG8eWqPBzbM-V5mrBmNEADYs" width="320" /></a></div><br /><br /></div><br /><p></p><p dir="rtl" style="text-align: right;">داستان عجیبی است. در ۶ ماهه گذشته نزدیک ۶ لپتاپ ارزون و گرون رو خریداری کرده و همه رو به دلیلی پس دادم. نهایت سواستفاده از سیستم پس دادن کالا که به هیچ وجه از خودم و کارم راضی نیستم.</p><p dir="rtl" style="text-align: right;">آخرینش یک لپتاپ مک بوک ۱۶ اینچی بود که بعد از کلی کلنجار و رفت وبرگشت در نهایت پس دادم. می دونی جالبه در نهایت چی گرفتم؟ من هیچ وقت لپتاپ لینوکسی نداشتم برای خودم. و همیشه آرزو داشتم لینوکس داشته باشم و هر روز ازش استفاده می کردم. در ایران مشکل اینترنت و احتمالا گشادی اندام تحتانی و شاید نداشتن تجربه کافی و اعتماد به نفس باعث شد که نتونم زیاد روش موندگار باشم. اما امروز یک لپتاپ ایسوس دارم که روش Kubuntu نصب کردم و قیمتش ۵۲۰ دلار آمریکاست! </p><p dir="rtl" style="text-align: right;">خوش حال ترینم! </p>Hamedhttp://www.blogger.com/profile/04004758723733910336noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-1849225924253068789.post-25534005480355171872023-03-05T06:15:00.001+03:302023-03-05T06:15:14.727+03:30یک خواب خوب<p dir="rtl" style="text-align: right;"></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/a/AVvXsEjwxyR-IDkgvmfrdblOfynz5o8QReXz7DKNNBTkvrVR6JK1Qxlt4wSRXtA9d-4VeM1ZdYaSA_Le5j4VsghmvTggr3-mTwJucGBH17A4O1nqe7Bny17Fn64ks_9dBhlmEmN9fVZ9-6RszXz8s-zsYFUanE9c8zSZpKIcX30MSsj6kGEfg3N5W-8xyMSeBQ" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="" data-original-height="800" data-original-width="1067" height="240" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/a/AVvXsEjwxyR-IDkgvmfrdblOfynz5o8QReXz7DKNNBTkvrVR6JK1Qxlt4wSRXtA9d-4VeM1ZdYaSA_Le5j4VsghmvTggr3-mTwJucGBH17A4O1nqe7Bny17Fn64ks_9dBhlmEmN9fVZ9-6RszXz8s-zsYFUanE9c8zSZpKIcX30MSsj6kGEfg3N5W-8xyMSeBQ" width="320" /></a></div><br /></div>بالاخره بعد از یک سال و نیم از فوت بابا، دیشب (یه بهتر بگم صبح امروز) خوابش رو دیدم. <p></p><p dir="rtl" style="text-align: right;">آخرهای خوابم بود و مبهوت از اینکه باورم نمیشد بابا توی خوابم باشه، یکهو متوجه شدم دستهای کوچک لیلی داره از پاهام می کشه که بیاد بالای تخت و کنار ما بخوابه. توی این 20 سال اخیر شاید 2 یا 3 بار شده باشه که خوابی می بینم که دارم بیدار میشم و با یک حسرتی تقلی می کنم که کماکان خواب بمونم و ببینم بقیه خواب چی میشه.</p><p dir="rtl" style="text-align: right;">به همین هم راضی هستم و خداروشکر می کنم. خواب خوبی بود و لبخند همیشگی اش بر لبش. صبح مقدار متنابهی احساساتی بودم و دلگیر از اینکه مجالی نشد که بابا بیاد خونم اما حداقل بعد از رفتنش پاش رسیده که بیاد به خوابم، اونم از همین راه دور! </p><p dir="rtl" style="text-align: right;">خداروشکر و روحت شاد!</p>Hamedhttp://www.blogger.com/profile/04004758723733910336noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-1849225924253068789.post-30848780755549194712023-02-20T07:50:00.003+03:302023-02-20T07:50:48.345+03:30مستقیم دو نفر<p dir="rtl" style="text-align: right;"></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/a/AVvXsEgXF3omgWiz2p8GVpqhDheprNRuZPY_mMiKxl4hKJrqVNbh0ze0dfn1VDQl_YyO72kMCeEd308uogH4Es9Gkq6sjQPQBYMFiPmBWV2PeVv-jyLtwIPGT-RxIyYsyZKndGblZR5jafnRIznseeXzhE4jBJnpkipazKsIl54sA_LAgJba5WSyv9Co6gybyg" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="" data-original-height="375" data-original-width="500" height="240" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/a/AVvXsEgXF3omgWiz2p8GVpqhDheprNRuZPY_mMiKxl4hKJrqVNbh0ze0dfn1VDQl_YyO72kMCeEd308uogH4Es9Gkq6sjQPQBYMFiPmBWV2PeVv-jyLtwIPGT-RxIyYsyZKndGblZR5jafnRIznseeXzhE4jBJnpkipazKsIl54sA_LAgJba5WSyv9Co6gybyg" width="320" /></a></div> در پس اتفاقات این روزهای دنیا و ایران و اینجا و اونجا چیزی در حال اتفاق هست که به نوعی تازگی نداره. مردم سردرگم هستند و در گوشه و کنار عده ای گرفتار داستان سازی هایی که آدمهایی سوار بر خر قدرت. سخت ترین کار آگاه بودن و داشتن توان و عزم کافی برای بازی نکردن در زمین سیاست مدارهاست. آخ که سیاست پدر و مادر ندارد و دمار از زمین و زمان در می آورد. <p></p><p dir="rtl" style="text-align: right;">برنده کسی است که علی رغم سختی ها تمرکز بر روی داشته هایش باشد و مطلقا مرید کسی و حزبی نشود. بقول معرف "نه اینوری نه اونوری، بلکه مستقیم دو نفر". </p><p dir="rtl" style="text-align: right;"><br /><br /></p>Hamedhttp://www.blogger.com/profile/04004758723733910336noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-1849225924253068789.post-85435733632626241272023-02-01T06:10:00.004+03:302023-02-01T06:12:12.687+03:30دست خط مرد و حالا چت ج پ ت<p> </p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/a/AVvXsEi3SBNE2lQQEHA2-Qlrj5Ly6tZiJzl5O3eZxcF5GlquOyNL44Fjjl09Ock44nklFWnlhRqnYy7yIx7X0SA7VwTlUy6LlspzUoVvc6hdXIwoInVVh6pOjTvHvAIunwNmzDZ2i_89s-YI_kiviAy6OwfPTvsJSFoW_YiGUgY-gJcoJd7pMKnm9nNZ2nwqDQ" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="" data-original-height="183" data-original-width="275" height="213" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/a/AVvXsEi3SBNE2lQQEHA2-Qlrj5Ly6tZiJzl5O3eZxcF5GlquOyNL44Fjjl09Ock44nklFWnlhRqnYy7yIx7X0SA7VwTlUy6LlspzUoVvc6hdXIwoInVVh6pOjTvHvAIunwNmzDZ2i_89s-YI_kiviAy6OwfPTvsJSFoW_YiGUgY-gJcoJd7pMKnm9nNZ2nwqDQ" width="320" /></a></div><div dir="rtl" style="text-align: right;"><i><br /></i></div><div dir="rtl" style="text-align: right;"><i>نمی دونم چرا این عکس رو انتخاب کردم. ناخودآگاه یاد دستای بابا میفتم که توی ده سال اخیر نحیف و ضعیف شده بود و البته مثل سابق توی دفتر سالیانه اش نه مثل گذشته شماره تلفنی یادداشت می کرد و نه اساسا یادداشت برداری می کرد از سخن بزرگان وشعر و آیه و حدیث.</i> </div><div dir="rtl" style="text-align: right;">خب البت نیامدم اینجا که این روبگم. حتما تا حالا <a href="https://en.wikipedia.org/wiki/ChatGPT" target="_blank">ChatGPT </a>به گوشتون خورده. اگر نخورده بهتره که بخوره. تکنولوژی جدیدی که بر اساس هوش مصنوعی یک موتور چت یا همون گفتگو درست کرده و شما ازش سوال می پرسی و اونهم جوابت رو مثل یک کامپیوتر حسابی میده. این برنامه ظرف یک هفته 1 میلیون کاربر پیدا کرده و رکوردها رو جابجا کرده. از نظر میزان استفاده و بهتر بگم کاربردهایی که در همین مدت کم به خلق الله معرفی کرده کلی مایع شعف و شادمانی برای برخی و البته نگرانی برای بعضی دیگر شده.</div><div dir="rtl" style="text-align: right;">اگر قبول داشته باشیم که کامپیوتر و گوشی به یاری اینترنت باعث منسوخ شدن و یا بندرت استفاده کردن از نوشتن شده اند، این چت باعث انقلاب جدیدی در یادگیری و جستجو میشه. نمونه های شاخص نگرانی ها همه حکایت از تاثیر گذاری این پدیده بر روی سیستم های آموزشی است تا جایی که در مراکز آموزشی استفاده از اون محدود شده. </div><div dir="rtl" style="text-align: right;">چیز عجیب و غریبی نیست. این هم راه خودش رو پیدا می کنه و 5 سال دیگه همه چیز رو با خودش به سمت دیگه ای می کشونه. </div><div dir="rtl" style="text-align: right;"><br /></div><div dir="rtl" style="text-align: right;">اگر دست خط با ورود کامیپوتر منسوخ شده، چت ج پ ت یادگیری و جستجو رو بطرز چشمیگیری دستخوش تغییر قرار میده. من خیلی ازش استفاده کردم. برای مشاوره غذایی و روانی و خانوادگی و تربیتی (نمونه بر تربیتی رو هنوز امتحان نکردم) و غیره کاملا موثر بوده و برای همین معتقدم گاهی دیده می شویم در آینده نزدیک! </div><p></p>Hamedhttp://www.blogger.com/profile/04004758723733910336noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-1849225924253068789.post-59251789036252625722023-01-24T08:09:00.002+03:302023-01-24T08:47:49.773+03:30قالب گیری<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><img border="0" data-original-height="450" data-original-width="700" height="206" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhm1TZaZ1lTRcbwE1F5yeohZay_ieIS86AZPnkL0o8XIrVB8Na2euRYEvoKanqQjsCZRFf_-iVx9V13pzoS0r9gFYkRdmV_jZMIYjnbhb9Z_xf2D11E3qj36rt0qjhHic-2QdKmVzmJPGJh4to5ZLTOzKMlxXpnD_YVTjppvtFZaLZ-LWg_EC1YP4v4TA/s320/%D9%87%D9%86%D8%B1-%D8%B3%D9%81%D8%A7%D9%84%DA%AF%D8%B1%DB%8C.jpg" width="320" /></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><span style="text-align: right;"><br /></span></div><div dir="rtl" style="text-align: right;">چه شد به اینجا آمدم؟ راستش این را خواندم در اینستاگرام:<br /><div style="text-align: right;"><blockquote>چند سال پیش، دکتر مخبر دزفولی (دبیر شورای انقلاب فرهنگی) گفتە بود: سرعت علم در ایران آنقدر زیاد است، که نگران عقب ماندن بقیه ی دنیا هستیم!! یاد این حکایت افتادم: دو نفر مست و پاتیل آخر شب وارد یک کوچه بن بست شدند و گفتند: دیوار رو هل بدیم و بریم جلو..... کت هاشان را در آوردند و گذاشتند کنار دیوار و شروع کردند دیوار را فشار دادن. دزدی رسید و کت هاشان را برداشت و رفت. بعد از چند دقیقه یکی از آن ها نگاه کرد و دید از کت ها خبری نیست. رو کرد به رفیقش و گفت: خیلی جلو رفتیم...... بهتره برگردیم و کت هامان را بیاوریم!!</blockquote></div>و بعد به صرافت افتادم که متنی من باب آقا رضا پهلوی و تصمیم و صحبت هایش برای کمپین "من وکالت میدهم" بنویسم. هر چه نوشتم پاک کردم و دوباره نوشتم و دوباره پاک کردم و در آخر نشد که نشد متنی رو باشتراک بگذارم. آماده ارسال که می شدم یک صدایی ازم می پرسید آخرش که چی؟ چی می خوای بگی؟ اصلا به کی می خوای بگی؟ هر بار پاسخی نداشتم و به خودم می خندیدم که دل خوشی دارم. اما باز قلقلکم میامد که بنویسم. انگار که چیزی دارم بگم و اگه نگم حناق میگیرم. خلاصه سر از اینجا درآوردم. </div><div dir="rtl" style="text-align: right;"><br /></div><div dir="rtl" style="text-align: right;">پیش خودم گفتم در فضای مجازی که می روی - فرقی نمی کند کجا، اینستا، تویتر، فیس بوک (خدا روشکر آلوده کلاب هاوس نشدم هنوز)- مثل یک شهر شلوغ و پلوغی هست که صدا به صدا نمیرسه. غرق رنگ و لعاب میشی. وسط هیاهو یکهو صدای شجریان میاد، از اونطرف صدای ساسی مانکن، از اونطرف صدای "مرگ بر منافق"، از اون طرف "رضاشاه روحت شاد"، از اونطرف کسی جیب بدبختی را زده و مردم داد میزنند "آی دزد بگیریدش"، اونورتر با صدای خنده نوزادی سرت می رود تا گرم شود که از دو متری فحش و فضیحت ناموسی تحویل میگیری و همینجوری بگیر برو تا آخر برسی به سبزی پلو با ماهی و باقالی پلو با گردن. </div><div dir="rtl" style="text-align: right;"><br /></div><div dir="rtl" style="text-align: right;">وسط این همه هیاهو، متن نه چندان جالب من چه سودی برای چه کسی خواهد داشت؟ فارغ از اینکه مشتی لایک و احتمالا بد و بیراه تحویل بگیرم؟ آنهم از آدمهایی که فکر می کنم شاید من رو و عقایدم رو بشناسند. اما دیر زمانی است که منی که در ینگه دنیا زندی می کنم کسی شده ام که در "ینگه دنیا" زندگی می کنم. گویی بزعم دیگران خودی نیستم و به آن خاک و مردمش تعلق ندارم. هر حرف و نظر درست یا نادرست من بدون برو برگرد همراه می شود با "تو یکی خفه شو اینجا نیستی حق نداری زر بزنی". اینها را نمی گویند. دروغ چرا یکی دوباری شنیده ام از آدم های رک و البته بی شعور. بقیه اما محترمانه این را بهت حالی می کنند. خوب که فکر می کنم خودم هم که ایران بودم شاید همینطور نگاه می کردم به ایرانیان خارج از کشور. </div><div dir="rtl" style="text-align: right;"><br /></div><div dir="rtl" style="text-align: right;">زندگی در غربت نه سخت است و نه آسان. هم سخت است و هم آسان. سختی اش هم دوری از عزیزان نیست اصلا. یا تو در قالب دیگری می روی یا بقیه ترا در قالب دیگری می بینند. در نهایت تو، دیگر تو نیستی. اینها رو الان که می نویسم آهی می کشم و دلم می سوزد. برای که می سوزد؟ برای چه می سوزد؟ سوال سختی است. نمی دانم آدم ها که من را در قالب دیگری می بینند اصلا متوجه هستند که خودشان هم قالب عوض کرده اند و شاید من هم آنها را در قالب دیگری می بینم؟ </div><div dir="rtl" style="text-align: right;"><br /></div><div dir="rtl" style="text-align: right;">این طرز نگاه رو قبول دارم - با قسمت "تو یکی خفه شو" اش البته مشکل دارم - و خودم رو کنکاش همی کرده ام. زندگی در اینجا و دیدن آدمهای حامی حکومت در کشوری که نماد کفر و دشمنی برای حاکمان فعلی ایران است یادم داده است که چگونه به بازی نگاه کنم. باری. گفتم بازی. یاد بازی مافیا میفتم. گویی شب شده است و من هم از بازی بیرونم و همچون خدا که چشمانش باز است دارم مافیا ها را می بینم که چشم باز می کنند تا یک شهروندی را بکشند و خودشان را در بازی حفظ کنند.</div>Hamedhttp://www.blogger.com/profile/04004758723733910336noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-1849225924253068789.post-15018778055166806762023-01-14T21:23:00.002+03:302023-01-14T21:23:21.520+03:30زن زندگی آزادی<p> </p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/a/AVvXsEgkSItnDYVhsP1cVp1vF0vo5Oz4McKBsKx-qXeumritM7Pu0E0oMaOHFXobUz3fKucZ8jbseBsQblP6sGiGvJnOP13io7zlyFVOXcTxUoVAIDYbBW-9-tjguwBIiJ9aqdd8j5Nz-GXktSCJpghZo-sp3VxOa8HuhXnC1hz3G7sa4LnZ5eKihGeVpEnYjw" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="" data-original-height="1094" data-original-width="1368" height="240" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/a/AVvXsEgkSItnDYVhsP1cVp1vF0vo5Oz4McKBsKx-qXeumritM7Pu0E0oMaOHFXobUz3fKucZ8jbseBsQblP6sGiGvJnOP13io7zlyFVOXcTxUoVAIDYbBW-9-tjguwBIiJ9aqdd8j5Nz-GXktSCJpghZo-sp3VxOa8HuhXnC1hz3G7sa4LnZ5eKihGeVpEnYjw" width="300" /></a></div><br /><p></p><p dir="rtl" style="text-align: right;">این 4 ماه گذشته فصل جدیدی بوده است برای ما و البته مردم سرزمین ایران. نه تابستان بوده و نه پاییز و نه زمستان. و هم البته همه اینها بوده است. خیلی دردناک برای خیلی از خانواده هایی که عزیزانشان را بیگناه و بی دلیل از دست داده اند. صرفا برای اینکه در کوچه و خیابانی بوده اند و حتی بوقی زده اند. برای خانواده هایی که عزیزانشان بی دلیل و بی جهت مسدوم شده اند. پیر و جوام یا ساچمه خوردند یا باطوم. برای خانواده هایی که عزیزانشان در زندان هستند و بیم و هراس از اینکه آیا عزیز آنها هم به جرم محاربه دچار می شود یا نه.</p><p dir="rtl" style="text-align: right;">هر چه نیاز مردم سرزمین ایران بر پیشرفت مثبت در اقتصاد و سیاست و فرهنگ هست، سردمداران اصرار بر راهی است که هیچ عایدی جز وضعیت نامناسب موجود نداشته است. باری، خسروان حتی صلاح سرزمین خود را نیز علی الظاهر نمی دانند. </p><p dir="rtl" style="text-align: right;">من آدم تحلیل گری نیستم. برداشتی نه چندان نزدیک به واقعیت از حال و روز مردم ایران دارم. هر چند آنجا زیسته ام، بزرگ شده ام، کار کرده ام و در یک انتخاباتی هم باطوم خورده ام، اما همه اینها نمی تواند من را جای فردی بگذارد که در ایران زندگی می کند. آین را گفتم که بگویم جامعه ایران بدون اینکه بدانند - و شاید بخواهند - به همه بخصوص خارج نشینان می پرند و از آنها می خواهند سخنی از ایران و وضعیتش نکنند. چیزی نگویی همان آدم ها دو صباح دیگر می گویند چقدر بی رگ و وطن فروشی که اصلا و ابدا وضعیت ایران برایت مهم نیست. کانه مثال ملانصرالدین و خرش!</p><p dir="rtl" style="text-align: right;">از حداد عادل مقدار متعددی فحش با مضمون عدم علاقه در ذهن دارم. برای یکی از شلوغی هایی که بخاطر آزادی سازی بنزین و ارایه یارانه قبل از مهاجرت من در تلویزیون گه-ر فشانی می کرد که جراحی هم درد دارد و هم خون دارد اما بعد از جراحی مریض خوب میشود. این را گفتم که آرزو کنم بعد از جراحی دردناکی که حال ملتی را خراب کرده، ایران خوب شود و روزهای خوبی داشته باشد. </p>Hamedhttp://www.blogger.com/profile/04004758723733910336noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-1849225924253068789.post-40090458326023001942022-05-05T07:21:00.000+04:302022-05-05T07:21:11.390+04:30هجوم خاطره<div dir="rtl" style="text-align: right;"><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/a/AVvXsEiuxs_XVNu3ZrRp6yUuESnSqV9N1lb_B8FehhyRt1QlXfC6sF78zY63-F9WSxLxczzeyg2kXlY6-LcXodTal7OoWCPygdZo0PkNdAZ-WcHVoEms-oQrxApi3JjE3nYT6_xZ0rIaDn91mNlO4ReJRoI0--qJ_TpHCsxBvGJrz8kHV-VmDAyzCbYJu957Kg" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="" data-original-height="604" data-original-width="776" height="240" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/a/AVvXsEiuxs_XVNu3ZrRp6yUuESnSqV9N1lb_B8FehhyRt1QlXfC6sF78zY63-F9WSxLxczzeyg2kXlY6-LcXodTal7OoWCPygdZo0PkNdAZ-WcHVoEms-oQrxApi3JjE3nYT6_xZ0rIaDn91mNlO4ReJRoI0--qJ_TpHCsxBvGJrz8kHV-VmDAyzCbYJu957Kg" width="308" /></a></div><br />باز هم به این خانه که تا همین چندی پیش غبار گرفته بود سر می زنیم و این بار خبر خوبی مبنی بر نارنجی پوش شدنمان داریم. <br />البته این نارنجی با اون سایت نارنجی که فیلتر شد و صاحبانش رو 8-10 سال زندانی کردند فرق دارد. یا با اون یکی نارنجی که فیلمش با بازی حامد بهداد ساخته شد و نقش رفتگر شهرداری را بازی می کرد هم فرق دارد.</div><div dir="rtl" style="text-align: right;">این نارنجی همانا نشان فلش آمازون هست باشد که در آن کمی تعقل کنید. بله رویا و آرزوی دوران کودکی مبنی بر کار کردن برای یکی از شرکت های فناوری اطلاعات در بلاد کفر محقق شده است و حقیر از همین دو روز گذشته رسما کارم را در AWS شروع کردم. </div><div dir="rtl" style="text-align: right;">در همه مسیر، از آغاز مصاحبه های متعدد و طولانی تا دریافت و پذیرش پیشنهاد کاری همانا به دوران کودکی و فداکاری های پدر و مادر، دعاهایشان و اخیرا فقدان پدر فکر می کردم و خاطرات و لحظات معدود و در عین حال تامل برانگیزی را مرور می کردم. </div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: right;">در همین خانه مطالبی دارم برای 9-10 سال گذشته که از دعای بابا نوشتم یا از فلان گفته بابا یادی کردم. اینجا اما یارای نوشتن از اون معدود لحظات و خاطرات را ندارم. بیشتر مرورشان بغض و آه به همراه دارد. بهتر بگویم مثل نوار کاست های قدیمی یا VHS های قدیمی آن لحظات را نگاه می کنم و دوباره نوار را به عقب بر می گردانم و دوباره نگاه میکنم. </div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: right;">در پرونده دبستان به راهنمایی که کماکان دارمش؛ دست نوشته بابا را هنوز دارم که نوشته است پسرم به کامپیوتر خیلی علاقه دارد. اینجا جایی است که مکث می کنم و بغض و آه می آید و من فقط می بینم. دوربین هم که روی صورت من است و چشمان من را نشان می دهد که از پشت عینک خیس و تر می شوند. شاید انعکاس تصویر از عینکم پیدا باشد. فقط شاید!</div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: right;">این هجوم خاطره را در مسیر به دفتر دیروز با خواندن فاتحه برای بابا سپری کردم. احتمالا فرداهای دگر هم همین باشد. ازش میخواهم دعایش رو پیشم نگه دارد. احتمال فراوان دعایش فقط برای این کار نبوده و در روزها و ماه ها و سال های آینده بسیار بیشتر بهشان نیاز همی دارم.</div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: right;">روحت شاد بابا! </div>Hamedhttp://www.blogger.com/profile/04004758723733910336noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-1849225924253068789.post-4144273401891282882022-03-23T08:08:00.002+04:302022-03-23T08:08:35.272+04:30شبان<p dir="rtl" style="text-align: right;"> </p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/a/AVvXsEikqKWx7Ca-_UDy7XLUZIW3UPC68BPTttb3Fipxlz7PKsox3bYNGLgY32yqZ5eyL-NtP_Gyq6ac2hP7rkUyIdovzQkKJqkUwTf6EVUMQ-eVmuklf-wSVZ54eEgXM6Qr6694MxMPpacnJQBq6M9GKIvkwFvvbOQmsXjnx0qP6UFeqv2xHmySTjf6Orws1A" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="" data-original-height="596" data-original-width="1000" height="191" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/a/AVvXsEikqKWx7Ca-_UDy7XLUZIW3UPC68BPTttb3Fipxlz7PKsox3bYNGLgY32yqZ5eyL-NtP_Gyq6ac2hP7rkUyIdovzQkKJqkUwTf6EVUMQ-eVmuklf-wSVZ54eEgXM6Qr6694MxMPpacnJQBq6M9GKIvkwFvvbOQmsXjnx0qP6UFeqv2xHmySTjf6Orws1A" width="320" /></a></div><br />شبان را دوست می دارم<p></p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> در این شب زنده داریها</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> در این تاریكی مطلق</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> خدا هست و خیال تو </p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> كسی من را نمی خواند</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> صدایی بر نمی خیزد</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> امیدی پا نمی گیرد</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> به جز شوق وصال تو</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> خطا گفتم</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> خطا گفتم</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> تو را هر گز نمی جویم</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> سخن از تو نمی گویم</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> تو هم ای بی وفا هرگز</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> مرا هرگز نخواهی دید</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> از این گلخانه متروك</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> گلی دیگر نخواهی چید</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> نمی خواهم بیندیشم</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> به سودایی عبث حاشا</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> نمی خواهم بیندیشم</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> به این پندار سودایی</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> فراموشم نمی داری</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> زمانی سر به زیر افكنده می ایی</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> و انگه</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> دستهایت را برایم باز می داری و</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> می گویی</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> خطا كردم</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> جفا كردم</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> ولی هرگز نمی دانی</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> كه من هرگز</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> نخواهم این پشیمانی </p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> تو را</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> با سر بلندی های تو</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> من می پرستیدم</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> تو را</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> با آن غرور سخت</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> همچون خویش می دیدم</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> نمی خواهم جز این باشد</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> دل ان یار سنگین دل</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> غمین باشد حزین باشد</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> مرا هر چند بشكستی</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> نمی خواهم شكست تو</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> نمی خواهم كه اندوهی</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> ببینم لحظه ای حتی</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> در ان چشمان مست تو</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> نمی خواهم تو را هرگز</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> ولی ترك خیال تو</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"> نمی دارم روا هرگز</p><p dir="rtl" style="text-align: right;"><br /></p><p dir="rtl" style="text-align: right;">(نوید هاشمی طبا )</p>Hamedhttp://www.blogger.com/profile/04004758723733910336noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-1849225924253068789.post-20962021363899873542022-03-23T07:59:00.002+04:302022-03-23T07:59:08.648+04:30اندر احوالات سال یک هزار و سیصد و چهارصد<p dir="rtl" style="text-align: right;"> باری!<br /></p><p dir="rtl" style="text-align: right;"></p><ul style="text-align: right;"><li>سال پاری بدینسان گذشت که از جمله ناجالب ترین سال های عمر زندگی مان بود. فقدان پدر؛ آنهم بعد از یک مدت 9 الی 10 ساله بیماری و آنهم به دست ویروس لامروت کرونا.<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/a/AVvXsEh9Wo_vFAbTgRXBERLr0b7oRjpYzdt3JrVnFl335_dcT7mmE7lj5YONTXENOsjIAmWjiRzL4NmIIo6KL7Zynh6yxxvH5KsO3dBru5NEq3Ma2H2I-3sZQJhxUhFXAVyGy9dB4kZ2MGksZ2lPmeMcKtlRiUxuhsdS69MtCn3l5Ltohu2mUVzA_qMe5B5k7Q" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="" data-original-height="750" data-original-width="750" height="240" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/a/AVvXsEh9Wo_vFAbTgRXBERLr0b7oRjpYzdt3JrVnFl335_dcT7mmE7lj5YONTXENOsjIAmWjiRzL4NmIIo6KL7Zynh6yxxvH5KsO3dBru5NEq3Ma2H2I-3sZQJhxUhFXAVyGy9dB4kZ2MGksZ2lPmeMcKtlRiUxuhsdS69MtCn3l5Ltohu2mUVzA_qMe5B5k7Q" width="240" /></a></div></li><li>از خدا که پنهان نیست، از شما هم پنهان نباشد که عامل سفیدی موهای سر و ریش این حقیر، بعد از عامل موروثی بیشتر به خاطر فوت آن مرحوم هست. باور نمی فرمائید؟! واقعا نمی فرمائید؟ تعارف می کنید؟ می خند؟</li><li>القصه. این که خسرو خان شکیبایی مان گفت "حال همه ی ما خوب است، اما تو باور نکن" بی دریغ چیزی می دانست که خلق الله باور می کنند. کانه ما الان در دل غربت شیشه مشروب در دست داریم و ویکند به ویکند بساط عیش و نوش به راه است. <br /><br />مانند مهدی هاشمی که وودکای روسی اصلا دوست نداره، من بعضی از نعمات خدا رو دوست دارم. دیر با آنها آشنا و البته آگاه شدم و البته دیر به دیر سراغشان را میگیرم. اما مگر چه ایرادی دارد؟ اصلا به قول رضا مثقالی (همون حاج آقای مارمولک) اصلا آدم باید حالش رو ببرد و فقط اصراف نکند. والــــــــــــــــــــــــــــــــا!</li><li>از این حرف ها بگذریم؟! خدا وکیلی بگذریم؟ بعد از عهد بوقی آمده ایم به این خانه قدیمی و خاک گرفته اصلا دلم رضا نمی دهد که بگذرم. بیایید نگذریم.</li><li>زندگی این سالهای کرونا بسیار بسیار بالا و پایین داشته است. بیشتر دلم برای بچه هایمان و بچه هایتان و بچه هایشان می سوزد که این نکبت رو تجربه کردند و نمی دانند چه بر سرشان رفته است. اما دلم برای خودمان و خودتان و خودشان هم می سوزد. ما هم این نکبت رو تجربه کردیم و می دانیم چه بر سرمان رفته است.</li><li>الحق که گمان همی نمی بردیم که تا اینجا همین چند بولت را سیاه کنیم. دم خودمان گرم. لذت بردیم!</li><li>فکر می کنم زیادی مان شده است و از فرط خستگی انگشت های راست و چپ (با تاکید بر چپ) باید دکمه رو فشرده و مطلب را ارسال همی نماییم. شما هم زیادیتان می شود و خدای ناکرده چشمان و دیگر اندامتان (مثل مغز لابد) اذیت می شود. </li><li>باشد تا بار بعد اخبار شادتری از برای این خانه که بسیار خاک گرفته است حامل باشم. </li></ul><p></p>Hamedhttp://www.blogger.com/profile/04004758723733910336noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-1849225924253068789.post-55393693543883738222021-11-04T20:22:00.004+03:302021-11-04T20:23:57.556+03:30انچه گذشت<p dir="rtl" style="text-align: right;"></p><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgJMeSXyzBy_VGIFkv45ryg-J3HupNTgNrThc80PrbXywGex7m_Fu3evG6JPSbudv7b7KFcBfh8-yCJoJpFZKlkEKh-fukXY2gYH2MavV2aGFNYMbErbj-tQL6rSyzZnzNztAVjm04AWaPU/s2000/shutterstock_114802408.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" data-original-height="1334" data-original-width="2000" height="213" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgJMeSXyzBy_VGIFkv45ryg-J3HupNTgNrThc80PrbXywGex7m_Fu3evG6JPSbudv7b7KFcBfh8-yCJoJpFZKlkEKh-fukXY2gYH2MavV2aGFNYMbErbj-tQL6rSyzZnzNztAVjm04AWaPU/s320/shutterstock_114802408.jpg" width="320" /></a></div><br /> سلام،<p></p><p dir="rtl" style="text-align: right;">بر حسب عادت این وبلاگ عموما بعد از فوت کسی اومدم و مطلب نوشتم. خب این بار قرعه به نام پدر عزیزم خورده است. </p><p dir="rtl" style="text-align: right;">It hurts</p>Hamedhttp://www.blogger.com/profile/04004758723733910336noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-1849225924253068789.post-60602710006777185952017-11-27T05:23:00.002+03:302017-11-27T21:08:07.188+03:30بای بای اندروید<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div class="separator" dir="rtl" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEin0Fn38-F6hF-d2hGOBhZfEMhtT4d-8l8JOc5K3BiHFNLylzlcwO3VUmgOWok_7nB6j9MxNpAyofJasv2LjrZ-RTLKFyocmJfSBSZtXC1acAT3rZjMmZWI97Q1Yxkkw9GBB-9WOzS4JPtO/s1600/618579818.0.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" data-original-height="800" data-original-width="1200" height="213" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEin0Fn38-F6hF-d2hGOBhZfEMhtT4d-8l8JOc5K3BiHFNLylzlcwO3VUmgOWok_7nB6j9MxNpAyofJasv2LjrZ-RTLKFyocmJfSBSZtXC1acAT3rZjMmZWI97Q1Yxkkw9GBB-9WOzS4JPtO/s320/618579818.0.jpg" width="320" /></a></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
</div>
<ul dir="rtl" style="text-align: right;">
<li>خب همونطور که وعده داده شده بودم، به اپل روی آوردم و اندروید رو (حداقل برای مصرف روزانه گوشی) کنار گذاشتم. آیفون 8 پلاسی گرفته ام و از کرده خود خرسندم!</li>
<li>آما آیا برای مصرف روزانه دسکتاپ هم بهش روی میارم؟ حقیقتش یکسال آخر کار قبلی داشتم با MacBook Pro کار می کردم و واقعا تجربه شیرینی بود. بیشتر بستگی به این داره که روی چه پروژه ای بخوام کار بکنم. در حال حاضر ویندوز برای مصرف شخصی/برنامه نویسیم خوبه. در محل کار هم ویندوز جوابگو هست تا در آینده چه پیش آید.</li>
<li>واقعا برداشتم این هست که خودم رو علاف کرده بودم با اندروید. سرعت و کیفیت و بطور خلاصه User Experience در محصولات اپل خیلی برجسته و دلپذیر هست. (حالا جوجه رو آخر پاییز میشمرند. امیدوارم این رضایت مستدام باشه)</li>
</ul>
</div>
Hamedhttp://www.blogger.com/profile/04004758723733910336noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-1849225924253068789.post-56132305242267608432017-10-20T23:26:00.001+03:302017-10-20T23:26:25.286+03:30منوج<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjNyNvPTUN_NaA5wRAEHafP7d1G0_ciOi6sU_mtCJd-3ps3vX6f53NveqrnGFLoI3IuA8dnQoFjSk4PTxwwThB0tGqy3EdAwNlhiI8hZ4iMNbZuougf9-dnkbxiTm6E0papMXHIQmIdKLjf/s1600/c64c5dc41fd6da13d77d179183880413--smile-face-emoji.jpg" imageanchor="1" style="clear: right; float: right; margin-bottom: 1em; margin-left: 1em;"><img border="0" data-original-height="341" data-original-width="350" height="310" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjNyNvPTUN_NaA5wRAEHafP7d1G0_ciOi6sU_mtCJd-3ps3vX6f53NveqrnGFLoI3IuA8dnQoFjSk4PTxwwThB0tGqy3EdAwNlhiI8hZ4iMNbZuougf9-dnkbxiTm6E0papMXHIQmIdKLjf/s320/c64c5dc41fd6da13d77d179183880413--smile-face-emoji.jpg" width="320" /></a></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
اون قدیم ندیم ها تو تهرون منوچهر رو منوج صدا میزدیم. </div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
حالا از قضا یه همکاری داریم DBA هست که اسمش Manoj هست و هر وقت مجبورم باهاش حرف بزنم یک اسمایلی ظریف طوری بر لبانم نقش می بندد :)</div>
</div>
Hamedhttp://www.blogger.com/profile/04004758723733910336noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-1849225924253068789.post-46508539497442375992017-10-16T07:43:00.001+03:302017-10-16T07:44:56.335+03:30مادر شکوه<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiQytszdGqvmlaokqpXk0j3A3lZi1-0Ry1ycMF0QyW6Se7lEyzgCPGBaHWa6TRueiEHYsgf-g2WXv3X6OmWBHRAdTz0pmwXfM20axHJPxcceBPM5mkPfl1t8tZYUJ74aH6uDN7qRjNkL2ST/s1600/do-good-quotes-e28093-be-good.jpg" imageanchor="1" style="clear: right; float: right; margin-bottom: 1em; margin-left: 1em;"><img border="0" data-original-height="451" data-original-width="600" height="240" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiQytszdGqvmlaokqpXk0j3A3lZi1-0Ry1ycMF0QyW6Se7lEyzgCPGBaHWa6TRueiEHYsgf-g2WXv3X6OmWBHRAdTz0pmwXfM20axHJPxcceBPM5mkPfl1t8tZYUJ74aH6uDN7qRjNkL2ST/s320/do-good-quotes-e28093-be-good.jpg" width="320" /></a></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
توی اون سال اولی که اومده بودم امریکا، یه شبی حول و حوش 12 شب داشتیم بر میگشتیم خونه از یه مهمونی، که یهویی یه ماشینی بطرز خیلی خرکی وارانه ای پیچید جلوی ماشین ما و لایی کشید و رفت. من خیلی فوری گفتم: "مادرت رو" و بعد یک سکوت 4-5 ثانیه ای برقرار شد. پیش خودم می گفتم که احتمالا این جمله الان باید یه جوری تموم بشه و نذارم مرضیه خودش تو ذهنش "جای خالی را با عبارات مناسب "پر کنه. آقا من هم جمله رو اینجوری تکمیل کردم: "... به مادر شکوه معرفی کن".</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
خلاصه بعضی وقتها از مادرشکوه به نیکی یاد می کنیم.</div>
</div>
Hamedhttp://www.blogger.com/profile/04004758723733910336noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-1849225924253068789.post-74136186578357170862017-10-03T03:43:00.001+03:302017-10-03T03:44:53.542+03:30Hats off to Apple<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
</div>
<div style="text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhg9cHajHF6UsFghS-t_tks2qWZ_1neLRiGY2wy_a12_GJB3lSIsD7XF628s86wVEP66IZZ2wgyYhxn69ONEW0o9NgIOnrdrH9hujMjRlqLdchhpULKoyaeaCKwmFSuAOrDH9KY0YPXsEl8/s1600/Hats-and-Beach-Ladies-June-2011-636-01549622d.jpg"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhg9cHajHF6UsFghS-t_tks2qWZ_1neLRiGY2wy_a12_GJB3lSIsD7XF628s86wVEP66IZZ2wgyYhxn69ONEW0o9NgIOnrdrH9hujMjRlqLdchhpULKoyaeaCKwmFSuAOrDH9KY0YPXsEl8/s320/Hats-and-Beach-Ladies-June-2011-636-01549622d.jpg" /></a></div>
<ul dir="rtl" style="text-align: right;">
<li>داستان این طور شروع میشه بعد از داشتن گوشی اندروید و کلی انگولک کاری و این صوبتا؛ خاطر همایونی بر آن شده است که گوشی بعدی اش را از طایفه آیفون ابتیاع نماید. </li>
<li>در باب چون و چرای این قضیه برای منی که همیشه اه اه ایفون و به به اندروید کنان بوده، حرفهایی هست که باید بزنم و از خودم دفاع کنم (دفاع که نع! دلایل روی آوردن به آیفون رو بگم). </li>
<li>یکی از مهم ترین دلایل این قضیه این هست که دلم می خواد </li>
<li>مرضیه و اطرافیانم شاهدن که من چقدر اندروید رو انگولک می کردم. اینکه ROOT کنی دستگاه رو و برنامه های مختلف بریزی روش یا فونت پیش فرض رو عوض کنی؛ یا اینکه LineAgeOs بریزی روش یا اینکه Luncher های قشنگ قشنگ بریزی روش و برنامه های مختلف برای Text و Dialing و ... </li>
<li>علی الظاهر دستت در این موارد آنچنان در آیفون باز نیست. خب حقیقتش اینه که توی روح اندروید! اینقدر با دوربین و برنامه های پیش پا افتادش مشکل داشتم و کماکان دارم که نگو. الان فقط دلم می خواد هر وقت دلم میخواد عکس بگیرم و دوربینم قر نیاد. و دوست دارم مثل آدم پیام های کوتاهم برسند به افراد و برسند به دست خودم. </li>
<li>اینکه در آیفون شاید امکان این کارها نباشه شاید نشونه این باشه که بابا فضولی موقوف. بشین با همون چیزی که بهت دادم کار کن. </li>
<li>خوبیه دیگه محصولات اپل این هست که یه آپدیت که میاد بیرون همه دستگاه ها تا 6 سال گذشته (یا بشتر) هم اون آپدیت رو میگیرن. این قضیه برای اندروید وجود نداره. </li>
<li>سرعت آیفون خیلی خوبه. با نصف مقدار رمی که اندروید استفاده می کنه برنامه هاش به مراتب سریعتر باز میشن و این نشون میده سیستم عاملش در مدیریت منابغ موفقه. </li>
<li>نکته بعدی این هست که با خودش رقابت می کنه. امسال 2000 میلی آمپر برای باطری یه آیفون تعریف می کنه. سال بعد ظرفیتش رو میاره رو 1800 میلی آمپر و همون راندمان رو به کاربر ارائه میده. </li>
<li>کیفیت صفحه نمایش و دوربینش هم که دیگه نگو. </li>
<li>خلاصش اگه دو ماه دیگه آیفون دستم دیدید شکه نشید. اگر هم ندیدید، خب دیگه ندیدید.</li>
</ul>
</div>
Hamedhttp://www.blogger.com/profile/04004758723733910336noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-1849225924253068789.post-85234132718327564252017-09-14T07:27:00.002+04:302017-09-14T07:54:40.829+04:30به یاد خسرو<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div class="separator" dir="rtl" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEg0jZw9mX70H1UJAvi3DvlBZT6TCEjzcTqMQ5AmCPKtjUWW1RQ3n4SURCwSmRDh7TBcmHhaSFDnOhS4f95sRDZYXxYver0Z7FB3rRaZeYg0Ax4ZNuGv0hOpoM6VqcTbeOoOzryR663Q5icN/s1600/545634_489747014377808_552370243_n.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" data-original-height="500" data-original-width="308" height="320" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEg0jZw9mX70H1UJAvi3DvlBZT6TCEjzcTqMQ5AmCPKtjUWW1RQ3n4SURCwSmRDh7TBcmHhaSFDnOhS4f95sRDZYXxYver0Z7FB3rRaZeYg0Ax4ZNuGv0hOpoM6VqcTbeOoOzryR663Q5icN/s320/545634_489747014377808_552370243_n.jpg" width="197" /></a></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
</div>
<ul dir="rtl" style="text-align: right;">
<li>راستش دلم می خواست در مورد سوپر استار کیست بنویسم، که دلم برای <a href="https://www.youtube.com/watch?v=EqQxBrkA_vE">خسروشکیبایی</a> تنگ شد یهو.</li>
<li>برای مجموعه همسران که کلی خوب و دلنشین بود.</li>
<li>دلم برای جمشید هاشم پور و فرامرز قریبیان هم تنگ شده. حتی برای محمدرضا فروتن توی فیلم "زیر پوست شهر"، برای بازی فریبرز عرب نیا توی فیلم "سلطان"، برای بازی محمدرضا فروتن و نیکی کریمی توی تله فیلم "خرده جنایت های زن و شوهری"، برای بهرام رادان توی فیلم "سنتوری" و ...</li>
<li>اصلا اینا الگو و سوپر استار و هنرمندان مورد علاقه نسل من بودند. و معتقدم نسل امروز بحران الگوی مناسب دارند. و متاسفم از اینکه رها شدند و به معنای واقعی کلمه به قهقرا می رند. نه اینکه مخالف باشم یا حسود باشم که چرا fan هستند برای فلان هنرپیشه یا خواننده. بیشتر از این باب که ته داستان، عمرشونه که به بطالت می رود و عایدی ای نخواهند داشت. </li>
<li>دلم میسوزه. </li>
</ul>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
پی نوشتز:<br />
<br />
<ol style="text-align: right;">
<li>چند شب پیش نوشته های قبلی و خیلی قبلیم رو می خوندم. دیدم که چقدر بعضی مطالب رو خوب نوشتم. </li>
<li>بعضا از خودم بعید می دونستم که اینقدر کاردرست بوده باشم دو نقطه دی</li>
<li>بعضی مطالب رو هم خیلی بی ادبی نوشته بودم. حالا نه اینکه صریحا بی ادبی کرده باشم، لکن با می نی موم آیکیو به نفس آداب و ادوبم میشود پی برد. اصلا سه نقطه دی</li>
</ol>
</div>
</div>
Hamedhttp://www.blogger.com/profile/04004758723733910336noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-1849225924253068789.post-87774410189210551482017-09-09T07:29:00.001+04:302018-01-10T20:23:37.854+03:30یاد بگیر<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
</div>
<div class="separator" dir="rtl" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiHmSdcr4Na4ckR6BR89jTpH_FMLnTP3ywmmuwCslLQjSNlmWIeoQS6Htcdh7w8mNfdD7h6QsWz7PWAcsFi2z1lTb-ZBf0CPysSkQfEg_h7a9gu637nJ-wafDXls6BALiSrVA2vW6reKzLo/s1600/maxresdefault.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em; text-align: center;"><img border="0" data-original-height="900" data-original-width="1600" height="180" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiHmSdcr4Na4ckR6BR89jTpH_FMLnTP3ywmmuwCslLQjSNlmWIeoQS6Htcdh7w8mNfdD7h6QsWz7PWAcsFi2z1lTb-ZBf0CPysSkQfEg_h7a9gu637nJ-wafDXls6BALiSrVA2vW6reKzLo/s320/maxresdefault.jpg" width="320" /></a></div>
<ol dir="rtl" style="text-align: right;">
<li>خب. اولا اینکه الان با یه تبلت ویندوزی وبلاگ می نویسم و این تجربه ی جالبیه (Dell 7275).</li>
<li>چیزی که در زندگی اینجا (و شاید اصولا هر جای دیگه ای) مهم هست، یادگیری ممتد و گوش به زنگ بودن برای این هست که چیزی رو یاد بگیری.</li>
<li>طوفان ایرما - <a href="https://www.google.com/search?client=opera&q=irma+hurricane&sourceid=opera&ie=UTF-8&oe=UTF-8">Irma Hurricane</a> - قراره از سمت فلوریدا شروع بشه و همه چیز رو تقریبا با خودش ببره. ظاهران حدس زده میشه که آخراش بخواد سمت ما هم بیاد. از مدیریت مجموعه امروز ایمیل اومده بود برامون که برید برای خودتون خورد و خوراکی و آب و باطری و این صوبتا بخرید و ذخیره کنید. ما هم خیلی خجسته امشب رفتیم کباب زدیم و اومدیم خونه الان در خدمتتون هستیم.</li>
<li>این روزها چیزایی که مده آدم در موردشون حرف بزنه ولی من حس و حالش رو ندارم ایناست:</li>
<ol>
<li><a href="https://www.google.com/search?safe=off&client=opera&hs=JmD&q=%D9%86%D9%87%D9%86%DA%AF+%D8%A7%D8%A8%D9%8A&oq=%D9%86%D9%87%D9%86%DA%AF&gs_l=psy-ab.3.0.0i3k1l2j0l2.277034.277631.0.279064.4.4.0.0.0.0.100.348.3j1.4.0....0...1.1.64.psy-ab..0.4.345...0i131k1._pBQIyetPck">نهنگ آبی</a></li>
<li>آیا محمدرضاگلزار سوپراستار است؟ </li>
<li><a href="https://www.youtube.com/watch?v=d2yddeJOyh0">امیر عباس</a></li>
<li>حضور بانوان ایرانی در ورزشگاه ها و استادیوم ها</li>
<li>علی رضا رجایی</li>
<li>مسلمانان میانمار</li>
<li>علی مطهری یا صادق زیبا کلام یا عبدالکریم سروش یه چیزی گفتند</li>
<li>ترامپ - ایران - کره شمالی - برجام</li>
<li>کولبر</li>
<li>همینجوری برو جلو</li>
</ol>
<li>اصولن سری به تلگرام و ایستاگرام بزنی می فهمی اوضاع فرهنگی و سطح دغدغه جامعه کجاست. اونوقت مسول فهیم ایرانی سالیان سال هست که برای فیلترینگ در حد ملیارد دلار هزینه کرده و می کنه. بگذریم.</li>
<li>کاش به جای اینکه اینهمه ملت دنبال اون مسایل بالایی بودند، دغدغه فرهنگ و سواد و دانش و بحران آب و اینا رو داشتند. روزی که مشکلی/بحرانی پیش بیاد نه رضا گلزاری هست، نه بازی نهنگ آبی ای و نه هیچ کوفت و زهر ماری.<br />کاش کمی دغدغه کتاب خوندن داشتیم ما تو ایران.</li>
<li>می دونم که همه اینها دلش خوش می خواد. اما خوب مگه درده نصف اون پولی رو که میدی پیتزا می خوری فقط ماهی یه کتاب بخری بخونی؟ والا! اصلا کتاب هم نخر. از رو اینترنت رایگان دانلود کن یه PDF ای چیزی بریز رو گوشیت بجای خزعبلاتی که هر روز می بینی و می خونی، اونها رو بخون.</li>
<li>دوست دارم در مورد برخی از موضوعات بالا نظر شخصیم رو بنویسم اینجا بعدا که نگین یارو از مرحله پرته.</li>
<li>ایام (به چپ دیوید) بکام</li>
</ol>
</div>
Hamedhttp://www.blogger.com/profile/04004758723733910336noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-1849225924253068789.post-60802312915136013682017-08-28T08:31:00.001+04:302017-08-28T09:01:33.489+04:30آنچه گذشت<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div class="separator" dir="rtl" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEg7VAODmB0nV4UZIGX5mioz-I4hrx74Fl0BKigetBMQspbSuvfAVIDTZsxbNsb9LKR0gPbcTbMM7QVYhETunODvB7V7e6k4Z1Pifxlqea2TmgQ90qUR9tjVgtz2CSRLd_-XzZIPOHu-N-KR/s1600/previously.png" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" data-original-height="160" data-original-width="801" height="63" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEg7VAODmB0nV4UZIGX5mioz-I4hrx74Fl0BKigetBMQspbSuvfAVIDTZsxbNsb9LKR0gPbcTbMM7QVYhETunODvB7V7e6k4Z1Pifxlqea2TmgQ90qUR9tjVgtz2CSRLd_-XzZIPOHu-N-KR/s320/previously.png" width="320" /></a></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
در ایامی که نبودم زیاد گذشته است.</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
</div>
<ol dir="rtl" style="text-align: right;">
<li><div style="direction: ltr;">
حنا - دخترم - بزودی دو ساله می شود و خودم هم 4 سال و 7 ماهی است که در آمریکا زندگی می کنم. </div>
زندگی با مرضیه - همسرم - هم که شیرین تر از گذشته است. <br />خدا روشکر.</li>
<li>کارم را اینجا بعد از حدود 3 سال و 10 ماه عوض کردم. در همون مدت هم تلاشهایی کردم (2 بار) اما به دلایل مختلف ماندنی شدم. اما این بار - بار سوم - دیگه تصمیم قطعی گرفتم و با اینکه سخت بود (چه تصمیم - چه تغییر - و چه جا افتادن در کار جدید) اما راضیم.<br />پارسال بخاطر برنامه ای که نوشتم از رییس سازمان بهداشت ملی آمریکا - NIH - جایزه گرفتم. و جالب اینجاست که امسال هم - با توجه به اینکه دیگه برای اونجا کار نمی کنم - برای همون برنامه دوباره دارم میرم جایزه بگیرم.</li>
<li>من حیث افکار و دغدغه ها، خب تغییراتی بوده و هست حتمن. چه به لحاظ اختلاف فرهنگی محیطی که بودم و اینجا و چه به لحاظ مصاحبت و زندگی با آدم های مختلف از کشورهای مختلف، جهان بینی و نگرشم نسبت به خیلی امور تغییر کرده.<br />بهتر شده یا بدتر؟ نمی دونم. بنظرم بیشتر چکش خورده. به واقعیت نزدیک تر شده. وقتی توی پوست خودتی، یا وقتی توی محله ی خودتی اصلا مطلع نمیشی که 4 تا کوچه اونورتر چه خبره. اما وقتی میری و سر میزنی و پرس و جو می کنی، می فهمی دنیا دست کیه.<br /><br />همین الانشم شاید فکر کنی عصر ارتباطاته و می دونی و می تونی بدونی کجا چه خبره. اما این نیست. تا وقتی در موقعیتش قرار نگیری یا خودت رو قرار ندی، نمی فهمی واقعا چه خبره. شاید بهترین منبع در اینترنت فروم ها و تالارهای گفتگو باشه، بجای یوتیوب و فیس بوک و ایسنتاگرام و تویتر. یا حداقل خوندن کامنت ها و نظرات ملت تا بفهمی سطح شعور و دغدغه و جنس واقعیت چیه.</li>
<li>به لحاظ کاری و تخصصی دغدغه ام این هست که خودم رو بروز نگه دارم و البته نیم نگاهی هم به پیاده سازی ایده هام دارم .</li>
</ol>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
5 و 6 و 7 و 8 و 9 و 10 رو ضروری نمی دونم. مشکلی داری؟</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
اینجا می نویسم از چیزایی که می بینم و می شنوم و می خونم و حس میکنم و فکر می کنم. کاری که خیلی وقته نکردم.</div>
</div>
Hamedhttp://www.blogger.com/profile/04004758723733910336noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-1849225924253068789.post-8573518806403773912017-08-28T08:12:00.000+04:302017-08-28T08:16:39.449+04:30دوباره<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEie50PI-7NujoURpIq7zK9YUzuWS5yL04OSHyrKb9grLtouSE0C_R6SMRNecFKO8UQ7J7DiVcA9HtLPQC9NIQzzXQ5IiemqzbwSpNE9rsnN9hxw8GHo5BxVGHe34pJY36Hf7Jfe-St5P4Dz/s1600/hello-im-back-again.png" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" data-original-height="280" data-original-width="501" height="178" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEie50PI-7NujoURpIq7zK9YUzuWS5yL04OSHyrKb9grLtouSE0C_R6SMRNecFKO8UQ7J7DiVcA9HtLPQC9NIQzzXQ5IiemqzbwSpNE9rsnN9hxw8GHo5BxVGHe34pJY36Hf7Jfe-St5P4Dz/s320/hello-im-back-again.png" width="320" /></a></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
پس از مدتی دوری دوباره برگشته ام به اینجا.<br />
این بار دوست دارم بیشتر بنویسم. گویی فکرم بسراغ جایی می گردد که هر آنچه در آن می گذرد را خط خطی کند. </div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
کجا بهتر از اینجا؟ </div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
توی اینستااگرام و جاهای دیگه لذتی در نوشتن و بروز نمی بینم. اینجا باید بنویسم و می نویسم.</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
</div>
Hamedhttp://www.blogger.com/profile/04004758723733910336noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-1849225924253068789.post-26543399844298304162015-12-28T07:43:00.001+03:302015-12-28T07:43:49.896+03:30آورده اند ...<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhEVxZfDtamQNb8oFJjb4Xe3Cc3daM0SlNWPIaaT0N4sA74ycYzbcGg01xHlDkyoSIyN7Rcez9Q_2S7uVMh-ktJ_zrnkb9p8D5H95z6OjVqOd8dd1COlYNn-QihyphenhyphendloFjkbI0fO4Gs3QkIg/s1600/thanks-god-1.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="240" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhEVxZfDtamQNb8oFJjb4Xe3Cc3daM0SlNWPIaaT0N4sA74ycYzbcGg01xHlDkyoSIyN7Rcez9Q_2S7uVMh-ktJ_zrnkb9p8D5H95z6OjVqOd8dd1COlYNn-QihyphenhyphendloFjkbI0fO4Gs3QkIg/s320/thanks-god-1.jpg" width="320" /></a></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
آورده اند که روزی ما فکرش را میکردیم که شاید ازدواج می کنیم و از سر و کولمان بچه بالا می رود.الان سه ماه بیشتر می شود که فرشته ای در قالب دختر خدایمان به ما داده است و لحظه هایمان را دگرگون کرده است. این را تیک می زنیم و خدا رو شکر می کنیم.</div>
<br /></div>
Hamedhttp://www.blogger.com/profile/04004758723733910336noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-1849225924253068789.post-50459427172124484632015-12-19T10:10:00.001+03:302015-12-19T10:10:24.648+03:30مانده ام چرا!<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
.. که فوت و رفتن کسی من را به این سرا می آورد تا بنشینم و<a href="https://www.youtube.com/watch?v=sRV1fX_SMGQ&index=4&list=PLFEF5802D93C78628"> باران عشق</a> گوش کنم و ...</div>
</div>
Hamedhttp://www.blogger.com/profile/04004758723733910336noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-1849225924253068789.post-13622188855987150282015-04-18T08:59:00.000+04:302015-04-18T09:03:58.838+04:30اینجا، بدون من<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgYM7YH_I1qO3SD3wAYivfgWY9t_9fQfvQBRZM_TE72V8wtWfabxFOuq3ljd7liMO7oEIARlJA28nTblApPM0aniT6_pp9FEXt3O9lKta6RZk1s_6AnvBxm-MUIPqN5bQZjUZNUqYcWHMBi/s1600/11-1(435774).jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgYM7YH_I1qO3SD3wAYivfgWY9t_9fQfvQBRZM_TE72V8wtWfabxFOuq3ljd7liMO7oEIARlJA28nTblApPM0aniT6_pp9FEXt3O9lKta6RZk1s_6AnvBxm-MUIPqN5bQZjUZNUqYcWHMBi/s1600/11-1(435774).jpg" height="186" width="320" /></a></div>
<ul dir="rtl" style="text-align: right;">
<li>الان جمعه ای است که تازه شنبه شده. 17 دقیقه بامداد.</li>
<li>اون چیزی که من رو به اینجا کشونده، خبر فوت کسی هست که اصلا نمی شناسمش. خانم ِ دوست ِ دایی ِ همسرم که اصلا و ابدا نمی شناسمش. </li>
<li>علت فوت سرطان. </li>
<li>و علت کشونده شدن من: نمی دونم، مرض! شوهر ایشون در 25 سال زندگی مشترکشون روز 21 هر ماه، به مناسبت ماهگرد ازدواجشون با گل خونه میرفته!</li>
<li>کل خبری که شنیدم و من رو در خودم فرو برده همینه! چه داستانها، لحظات، دیالوگها، احساسات و .... رو که متصور نمیشم از زندگی ای که اینها داشتند. و چقدر سخت خواهد بود!</li>
<li><div dir="rtl" style="text-align: right;">
</div>
<a href="https://www.youtube.com/watch?v=WTHfEgDFJy0&index=3&list=PLFEF5802D93C78628">باران عشق</a> گوش میدهم و بند بالا رو فیلم وار می تصورم.</li>
<li>اینجا بدون من، فیلمی که حدود 3 سال پیش توی سینما فرهنگ دیدم. من رو با خودش برد! تا وسطای فیلم فکر می کردم وقتم رو تلف کردم.اما اتفاقهاش معنا داد به همه ی فیلم. مثل زندگی!</li>
<li>هر بار چسی میام که باید بنویسم و نمی نویسم. لاجرم احیانا ناحیه سمت چپ در ناخودآگاهم رفته است. </li>
<li>ساعت شده است 29 دقیقه ی بامداد روز جمعه ی تازه شنبه شده. به خُسب می رویم.</li>
</ul>
</div>
Hamedhttp://www.blogger.com/profile/04004758723733910336noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-1849225924253068789.post-88121976375278173372015-03-27T23:51:00.000+04:302015-03-27T23:51:36.564+04:30بهاران را باور کن<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<br /></div>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgsvqW7FJD89IlvNCWbxeDQrVt5YF8WIxrqQa7AuVRTEQOMy5oFYud9GXpNEsNzHD3HKKgQR_Rkapf__7Dwzi6LYPbQYI4Pk37mH4hXmB37mfBhp_gQJ3vMTTdhCwhsWStbbga2oia8GHjl/s1600/nowruz+94.JPG" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgsvqW7FJD89IlvNCWbxeDQrVt5YF8WIxrqQa7AuVRTEQOMy5oFYud9GXpNEsNzHD3HKKgQR_Rkapf__7Dwzi6LYPbQYI4Pk37mH4hXmB37mfBhp_gQJ3vMTTdhCwhsWStbbga2oia8GHjl/s1600/nowruz+94.JPG" height="147" width="400" /></a></div>
<br />
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
و سومین نوروز همراه با همسر و دور از خانه رو تجربه می کنیم. به قول فامیل دور مراری نیست جز دوری دوستان. </div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
ایام می گذرند وخدا رو شکر. دل خوش است و لحظه را در می یابیم. </div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
خواستیم اینجا چیزی نوشته باشیم در این تاریخ.</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
همین</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
</div>
<a name='more'></a><br />
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
باز کن پنجره ها را که نسیم<br />روز میلاد اقاقی ها را<br />جشن میگیرد<br />و بهار<br />روی هر شاخه کنار هر برگ<br />شمع روشن کرده است<br />همه چلچله ها<br />برگشتند<br />و طراوت را فریاد زدند<br />کوچه یکپارچه آواز شده است<br />و درخت گیلاس<br />هدیه جشن اقاقی ها را<br />گل به دامن کرده ست<br />باز کن پنجره ها را ای دوست<br />هیچ یادت هست<br />که زمین را عطشی وحشی سوخت<br />برگ ها پژمردند<br />تشنگی با جگر خاک چه کرد<br />هیچ یادت هست<br />توی<br />تاریکی شب های بلند<br />سیلی سرما با تاک چه کرد<br />با سرو سینه گلهای سپید<br />نیمه شب باد غضبناک چهکرد<br />هیچ یادت هست<br />حالیا معجزه باران را باور کن<br />و سخاوت را در چشم چمنزار ببین<br />و محبت را در روح نسیم<br />که در این کوچه تنگ<br />با همین دست تهی<br />روز میلاد اقاقی ها را<br />جشن میگیرد<br />خاک جان یافته است<br />تو چرا سنگ شدی<br />تو چرا اینهمه دلتاگ شدی<br />باز کن پنجره ها را<br />و بهاران را<br />باور کن</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
فریدون خان مشیری</div>
</div>
Hamedhttp://www.blogger.com/profile/04004758723733910336noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-1849225924253068789.post-92181751697858390822014-11-30T02:21:00.003+03:302014-11-30T02:21:44.295+03:30باران عشق<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhmsECglY5iDIv0QM9obXym7UjjD_V5pornGXA0fTffRYJuPb37PFoPCl-hv-lwocPt9atad1YYB9SHM4844g5w17A718cf-x_AcUP8LGzbBF9uskzZfL6IXqJTBx3cdhygQxQD13HD7F23/s1600/414189.jpg" imageanchor="1" style="clear: right; float: right; margin-bottom: 1em; margin-left: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhmsECglY5iDIv0QM9obXym7UjjD_V5pornGXA0fTffRYJuPb37PFoPCl-hv-lwocPt9atad1YYB9SHM4844g5w17A718cf-x_AcUP8LGzbBF9uskzZfL6IXqJTBx3cdhygQxQD13HD7F23/s1600/414189.jpg" height="189" width="320" /></a>و چه بسیار لحظه ها که موسیقی حال و هوای آدم را ابری می کند.</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
ساده و سریع می بارد.</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<a href="https://www.youtube.com/watch?v=WTHfEgDFJy0&index=3&list=PLFEF5802D93C78628">باران عشق</a> ...</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
چند روزی است که در خودمان هستیم. می دانیم چه مرگمان است و نمی دانیم! آن قسمتِ نمی دانیمش از آنسوست که نمی دانیم با این دانسته یمان چه کنیم.<br /><br /></div>
</div>
Hamedhttp://www.blogger.com/profile/04004758723733910336noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-1849225924253068789.post-73696846136643401752014-11-15T01:34:00.000+03:302014-11-15T01:34:11.701+03:30سخت است<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhte6tsXhGa9J1hc8KIFyOagzQ5FZbJA5ih8DQanqYZG7qjbBNDNsqRM6_HiE15are6QDH3L0PE4v7NfI8X2UYaVS1yhZhCgi9OOilxkCRBshuAwjwMPbrPJ31x5IBW39YjPfVY-Oe0hMLv/s1600/sky_101.bmp" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhte6tsXhGa9J1hc8KIFyOagzQ5FZbJA5ih8DQanqYZG7qjbBNDNsqRM6_HiE15are6QDH3L0PE4v7NfI8X2UYaVS1yhZhCgi9OOilxkCRBshuAwjwMPbrPJ31x5IBW39YjPfVY-Oe0hMLv/s1600/sky_101.bmp" height="253" width="400" /></a></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
از اینجا شنیدن خبر فوت و درگذشت فامیل و اقوام مهربون و دوست داشتنی خیلی سخته! </div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
سخت تر اونه که در عرض دو هفته دو تا باشه!</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
و هر دو تا هم مادر بوده باشند. </div>
<br />
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
</div>
Hamedhttp://www.blogger.com/profile/04004758723733910336noreply@blogger.com2